eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مورد اختلاف روش فکری و عملی پدر و مادر هم تا جایی که زمان اجازه میده نکاتی رو بفرمایید. اختلافات خصوصا در مواردی که نگران تربیت و آینده بچه ها هستیم خیلی اذیت کننده ست. ☔💦☔ ☘️ اختلاف عقیده والدین در تربیت فرزندان،، بسیار آسیب زننده است. ❌ گاهی این اختلافات در موارد جزئی هست که میشه ازش گذشت،، اما گاهی در موارد اصلیه،، ❎مثل اعتقادات و بحث اخلاق و تربیت،، که بسیار مشکل ساز خواهد شد. *صبر، حوصله و آرامش والدین و رعایت اقتدار پدر و محبت به مادر در خانواده*،، در حل تعارض ها بسیار کمک کننده ست. ✔️ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرفتن برای فرزندان تون قبل ازرسیدن به جشن تکلیف چه اثرات خوشایندی داره🤔😊 ناب ترین راهکار دراین کلیپ🎁 🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باختن برخی کودکان تحمل باختن در بازی را ندارند.چگونه تحمل آنان را بالا ببریم⁉️ 1⃣دلیل این امر اینست که آن‌ها خودباوری پایینی دارند و احساس منفی درباره خود دارند که باید تلاش نمود تا اعتماد به نفس او را بالابرید. 2⃣او را با خواهر و برادر و همسالانش مقایسه نکنید. 3⃣هرگز به‌ گونه‌ای با کودک بازی نکنید که همیشه برنده شود بگذارید گاهی باختن را هم تجربه کند و در آن زمان برد قبلیش را به او یادآوری کنید. 4⃣بیشتر بازی‌های غیر رقابتی را در لیست بازی‌هایش قرار دهید. 5⃣بهتر است بی‌اهمیت بودن باختن را در روش الگویی به‌صورت عملی به او بیاموزید. 6⃣گاهی بدون هماهنگی به بازنده جایزه بدید واز ناراحت نشدنش از باخت قدردانی کنید تا عزت نفسش بالا برود
✨‌نگفته ‌ایم ‌و ندانی که‌چیست ‌در دل ِ‌ما ✨کفایت ‌است ‌بدانی که‌ بی تو آشوب ‌است... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷 🌾🌿🌹🌾🌿🌹🌾🌿🌹🌾🌿🌹
✅ مخالفان واکسن مبناتون چیه؟! 🔹اگه مبناتون ولایت فقیه هست؟ 🔸 خب؛ ولایت که هم واکسن زدن و همه تاکید به لزوم واکسیناسیون عمومی دارن! و این یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون اسلام هست؟ 🔸خب؛ عموم مراجع، علما و اساتید حوزوی و روحانیون هم که واکسن زدن و موافق واکسیناسیون عمومی هستن! و این هم یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون عقل جمعی هست؟ 🔸خب؛ عموم عقلای عالم و کشور هم موافق واکسیناسیون عمومی هستن و هم واکسن زده اند! و این هم یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون تخصص و علم هست؟ 🔸خب؛ اینجا نیز ما شاهدیم که عموم متخصصین و دانشمندان دنیا و ایران هم موافق واکسیناسیون عمومی هستن و هم واکسن زده اند! و این هم یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون پزشکی هست؟ 🔸خب؛ اینجا نیز ما شاهدیم که عموم پزشکان متخصص در دنیا و کشور هم موافق واکسیناسیون عمومی هستن و هم واکسن زده اند! و این هم یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون مردم هست؟ 🔸خب؛ اینجا نیز ما شاهدیم که اکثریت مردم دنیا و کشور هم موافق واکسیناسیون عمومی هستن و هم واکسن زده اند! و این هم یعنی خلاف گفتمان شما!!! 🔹 اگه مبناتون فقط مخالفت با واکسن های آمریکایی و انگلیسی هست؟ 🔸 خب؛ چرا در کنار مخالفت تون با این نوع واکسن ها مردم رو تشویق به تزریق واکسن های ایرانی و سایر کشورها نمیکنید!!و این هم خلاف گفتمان شماست!!! 🔹 اگه مبناتون مخالفت با واکسن های خارجی هست؟ 🔸خب؛ چرا در کنار مخالفت تون با واکسن های خارجی مردم رو تشویق به تزریق واکسن های ایرانی نمیکنید!!و این هم خلاف گفتمان شماست!!! 🔹 اگه مبناتون موافقت با یک نوع واکسن خاص( مثلا برکت یا فخرا)هست؟ 🔸خب؛ چرا مردم رو تشویق به تزریق همون واکسن خاص و ایرانی نمیکنید!!و این هم خلاف گفتمان شماست!!! 🔹 آخه مبناتون چیه شماها؟!!! بر اساس چه منظومه استدلالی و فکری دارین مخالفت میکنید؟!! آیا در این دنیا فقط شماها فهمیدین واکسن مضره؟!!! و دنیا متوجه نشده؟!!!! ✅ به نظر من، مبنای شما مخالفت هست؛ یعنی هر کسی که ساز مخالف بزنه مورد استناد شما در مخالفت هست، هر کسی باشه، حتی شیطان! 🔸 وقتی رویه شما رو نگاه میکنم میبینم که صرفا دارین به سخنان و ادعاهای چند شخصیت معدود استناد میکنید که: 🔹 یا اصلا متخصص نیستن! 🔹 یا مخالف واکسن نیستن اما نقد دارن! 🔹 یا خودشون واکسن ساز هستن و دارن در نقد واکسنهای موجود تبلیغ محصول خودشون رو میکنن! 🔹 یا پرونده شون پر از ادعاهای جعلی و باطل هست! 🔹 یا سخنان و ادعاهاشون متناقض و افراطی هست!! 🔹 و یا ... 🔸 عملا در سبد همراهان شما، ویژگی مشترک آنان مخالف بودن با واکسن فقط ملاک هست نه صحت ادعا، نه نظر تخصصی، نه حقانیت فرد و ... 🔸به گمانم اگر شیطان هم مجسم شود و در مخالفت واکسن کلامی بگوید شما آنرا با تمام ظرفیت منتشر خواهید کرد تا بگوئید حق با شماست. @s_a_razavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه است مادر مهربانے، پدر عزیزے فرزند دلبندے رفیقی دوست داشتنے همسایه خوبے و همه آنهایے ڪہ رفته اند را یاد کنیم با دادن خیرات و یا فاتحه و صلواتی خدایا🙏 تمام اسیران خاک را ببخش وبیامرز🌾 روحشان شاد یادشان گرامی🌾 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت154 ولی قبول نکردی با من حرف بزنی میدونی چی به من گذشت، من تو یه کشور دیگه، زنم ی
ــ یادمه گفتی دوره پرستاری رفتی. مهیا سری تکون داد ــ خب فک کنم از پانسمان یه دست برمیای ؟؟ مهیا سینی را کنار گذاشت و دست شهاب را گرفت ــ چرا دستات میلرزه ؟؟ مهیا سرش را به دو طرف به علامت چیزی نیست تکان داد! پانسمان دست شهاب را باز کرد که با دیدن بخیه ها با بغض سرش را بالا آورد و نالید ــ باید با اونا درگیر میشدی؟؟ ــ مهیا گریه کردی باور کن دیگه نمیزارم منو ببینی تا دستم خوب بشه مهیا نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد و اشک هایش روگونه هایش ریخت !! و آرام تا صدایش به بقیه نرسد هق هق کرد ــ خب عزیز دلم میخواستی چیکار کنم .داشتن پرچمای عزای امام جوا ُد پاره میکردند باید مینشستم نگاشون میکردم مهیا سرش را پایین انداخت و آرام اشک می ریخت ــ الان دقیقا گریه کردنت برا چیه؟؟ ــاگه بلایی سرت میومد من دق میکردم ! شهاب آرام خندید و گفت: ــ نترس خانومی شما تا منو دق ندی چیزیت نمیشه! مهیا دست زخمی شهاب را آرام فشرد که صورت شهاب از درد جمع شد؛ ــ آخرین بارته اینجوری حرصم میدی ــ من نوکر شما هم هستم مهیا آرام خندید و گفت : ــ نوکر اهل بیت ان شاء الله و حواسش را کاملا به سمت دست شهاب سوق داد و با حوصله مشغول تعویض پانسمان شهاب شد!! همه مشغول بودند! نرجس و سوسن خانم به جمعشان اضافه شده بود ! شهاب با وجود چشم غره های مهیا و تشرهای مادرش باز هم در حال کار بود و اصلا به زخم دستش و سردرش توجهی نمی کرد . ــ مهیا مادر یه برگه بیار چندتا خرید داریم بنویس بدم آقایون بخرن ــ چشم الان میارم و کمی صدایش را بالا برد ؛ ـــ شهاب شهاب با دست های خیسش موهایش را از روی پیشانیش کنار زد و گفت : ــ جانم ــ دفتر یادداشت میخواستم تو اتاقت هست؟؟ ــ آره عزیزم تو کشو دومی میز کارم هست،میخوای برات بیارم ؟؟ مهیا لبخندی زد ــ نه ممنون خودم برمیدارم شهاب روی تخت گوشه حیاط نشست و سرش را بین دستش گرفت و محکم فشرد ! سرش عجیب درد میکرد و سوزش دستش اوضاع را بدتر کرده بود . مهیا کنار شهین خانم نشست ــ جانم بگید بنویسم شهین خانم تک تک وسایل را میگفت و بعضی وقتا چند لحظه ساکت می شد و کمی فکر میکرد و دوباره تند تند چندتا وسیله میگفت. ــ همینارو میخوام ، محسن مادر شما میری بخری ؟؟ قبل از اینکه محسن چیزی بگوید شهاب به سمتش رفت ــ بدید خودم میخرم تا شهین خانم میخواست اعتراض کند گفت ــ من خوبم مامان ! لیست را به طرف شهاب گرفت ــ مادر این چیزایی که لازم دارم و بی زحمت بگیر شهاب نگاهی به لیست انداخت و با خواندش شروع به خندیدن کرد!! همه با تعجب به او نگاه می کرند ــ مامان فک کنم آخرین خریدا ،خریدای مهیا باشن نه تو مریم با کنجکاوی گفت: ــ چطور؟ شهاب با خنده شروع خواندن کرد؛ ــ دو عدد چیپس .یک عدد ماست . دو عدد پفک .چهار عدد لواشک با خواندن لیست همه شروع به خندیدن کردند مهیا با اخم ساختگی رو به مریم و سارا گفت : ــ بده به فکر شما بودم گفتم بعدا خسته میاید بخوابید قبلش یه چیزی بخورید انرژی بگیرید شهین خانم با خنده گونه ی مهیا را بوسید مریم با خنده گفت: ــ ایول زنداداش عاشقتم سارا هم بوسه ای برایش فرستاد ــ تکی بخدا شهاب به طرف در رفت که با صدای مهیا سرجایش ایستاد ــ جانم .آبنباتم بخرم ؟؟ ــ اِ شهاب شهاب خنده ای کرد ــ جانم بگو * از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا * * ادامه.دارد.... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══