eitaa logo
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
24.5هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💐چہ مےشود ڪه مرا هم بہ ببرے 🌿بہ میهمانے سبزِ ببرے 💐چہ مےشود ڪه مرا مثلِ خودٺ 🌿سہ‌شنبہ‌هاے اجابٺ بہ ببرے 🌹 💞 @zendegiasheghane_ma💞
🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️🌹⚡️ ویژه 👈توسل ،ریسمانی آسمانی 📌ازدواج نقطۀ اتصال تو به است، پس در این راه به ریسمانی چنگ بزن که تو را به آسمان برساند، نه به عمق زمین. 🔰این نکته بر تمام نکته‌ها‌ حکومت می‌کند.🔰 از ابتدا تا مسئلۀ ازدواج، توسّل را فراموش نکنید. ⚠️حتّی اگر کسی نخواهد در هیچ کدام از مسائل زندگی، به اهل‌بیت علیهم السلام توسّل کند، در ازدواج باید شود؛ زیرا هر چه‌ قدر هم که نکات گفته شده در این نوشتار را به دقّت مراعات کنید، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد. 🔆 پس باید مطمئنّی پیدا کرد و آن تکیه‌گاه مطمئن، چیزی جز آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام نیست. ✅وقتی خواستید مثبت هم بدهید، به درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بروید و بگویید: «من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام. و عاشقانه تصمیم نگرفته‌ام. معیارهایم را فراموش نکرده‌ام. کرده‌ام و پیش مشاور هم رفته‌ام. حالا به این نتیجه رسیده‌ام که این شخص به دردم می‌خورد. این، است که من به آن رسیده‌ام؛ امّا شما که علم خدا هستید و صلاح و فساد کارم را بهتر از من می‌دانید، اگر واقعاً این مورد به من نیست و ما نمی‌توانیم زندگی موفّقی داشته باشیم، قبل از ازدواج به هر بهانه‌ای که شده، آن را منتفی کنید. اگر هم به هر دلیلی در زندگی دچار شدم، مشکلات زندگی را مایۀ من قرار دهید». 📛جدایی از اهل بیت علیهم السلام و بر یافته‌های خویش در مسئلۀ ازدواج، چیزی نیست که بگویید: مجّانی است! این امتحان، گاهی آن قدر تمام می‌شود که باید گفت: قیمت آن، یک# زندگی است. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۰۸ _ ۱۰۷ ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ استاد 💞 @zendegiasheghane_ma
مولا جان بگذار زمین و زمان درختان🌴 و دشت ها و رودها در گذار زمان رنگ عوض کنند🍁 بگذار فصل ها بیایند و بروند برگها بریزند🍂 و جوانه ی دوباره بزنند🌱 من تا ساکن خزانم🍁🍂 تو نیستی😔 و چهار فصل دلم است ... 🌸🍃 شبتون نورانی یا علی 💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت74 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
❤️ بگذار زمین و زمان درختان و دشت ها و رودها در گذار زمان رنگ عوض کنند بگذار فصل ها بیایند و بروند برگها بریزند و جوانه‌ی دوباره بزنند ما تا ساکن خزانیم تو نیستی و چهار فصل دلمان است... در ششمین روز از فصل پاییز زمزمہ میڪنیم👇 🌷🌷 🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃