💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت1 ولادت زهراي مرضيه(س)💕💕 !روزگار غريبي است دخ
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت2
پيام كه به مادرت خديجه رسيد، اشك در چشمهايش حلقه زد و آن حقله بر در چشمها
ماند تا من در شام چهلم، حلقه از در برداشتن و وقتي صداي دلنشين خديجه از پشت
:پنجره انتظار برآمد كه
ــ كيست كوبندة دري كه جز محمد ـ صلّي ااهلل عليه و آله و سلم ـ شايسته كوفتن آن
نيست؟
:گفتم
.ــ محمدم
دخترم! شادي و شعفي كه از اين ديدار در دل مادرت پديد آمد، در چشمهايش درخششي
آشكار ميگرفت. افطار آن شب از بهشت برايم به ارمغان آمده بود، طرفهاي غروب
جبرئيل، آن ملك نازنين خداوند، با طبقي در دست، آمد و كنارم نشست. سالم حيات
آفرين خدا را به من رساند و گفت كه افطار اين آخرين روز ديدار را، محبوب ـ ج لَّ و ع ال
.ـ از بهشت برايت هديه كرده است
در پي او ميكائيل و اسرافيل هم آمدند ـ خدا ارج و قربشان را افزون كند ـ جبرئيل با
ظرفي كه از بهشت آورده بود، آب بر دستهايم ميريخت، ميكائيل شستشويشان ميداد
.و اسرافيل با حوله لطيفي كه از بهشت همراهش كرده بودند، آب از دستهايم ميسترد
ببين دخترم! ـ جان پدر به فدايت ـ كه همة مقدمات والدت تو قدم به قدم از بهشت
.تكوين مييافت
اين را هم باز بگويم كه تو اولين كسي هستي كه به بهشت وارد ميشوي. تويي كه
.بهشت را براي بهشتيان افتتاح ميكني
اين را اكنون كه تو مهياي خروج از اين دنياي بيوفا ميشوي نميگويم، اين را اكنون
... كه تو اسماء را صدا ميكني كه بيايد و رختهاي مرگ را برايت مهيا كند نميگويم
اين را اكنون كه تو وضوي وفات ميگيري نميگويم، هميشه گفتهام، در همه جا گفتهام
.كه من از فاطمه بوي بهشت را ميشنوم
يك بار عايشه گفت: چرا اينقدر فاطمه را ميبويي؟ چرا اينقدر فاطمه را ميبوسي؟
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت4
وقتي رسول محبوب من به خانه درآمد، انگار خورشيد پس از چهل شام تيره، چهل شام
بيروزن، چهل شام بيصبح از بام خانه طلوع كرده باشد، دلم روشني گرفت و من روشني
را زماني با تمام وجود، با تكتك رگها و شريانهايم احساس كردم كه نور حضور تو را در
.درون خويش يافتم
آن حاالت، حاالتي نبود كه حتي تصور و خيالش هم از كنار ذهن و دل من عبور كرده
باشد. كودكي در رحم مادر خويش با او سخن بگويد؟ كودكي در رحم مادر خويش خداوند
را تسبيح و تقديس كند؟ من شنيده بودم كه عيسي ـ بر شوي من و او درود ـ در گهواره
سخن گفته بود و وحدانيت خدا و نبوت خويش را از مأذنة گهواره فرياد كرده بود... و اين
هميشه برترين معجزه در انديشه من بود اما من چگونه ميتوانستم باور كنم كه كودكي
در رحم مادر خويش با او به گفتگو بنشيند، او را دلداري دهد و پيامبري پدرش را شاهد و
گواه باشد؟
و من چگونه ميتوانستم تاب بياورم كه آن كودك، كودك من باشد و آن مخاطب، من
باشم؟ چگونه ميتوانستم اين شادي را در پوست تن خويش بگنجانم؟ چگونه ميتوانستم
اين شعف را در درون دل خويش پنهان كنم؟ چگونه ميتوانستم اين عظمت را در خود
حمل كنم؟
شايد آن چند ماه حضور تو در وجود من، شيرينترين لحظات زندگيام بود. شب و روز
گوش دلم در كمين بود كه كي آواي روحبخش تو در سرسراي وجودم بپيچد و كي كلام
زلال تو بر دل عطشناك من جاري شود.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 #کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت4 وقتي رسول محبوب من به خانه درآمد، انگار خورش
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت5
نفهميدم آن چند ماه شيرين چگونه گذشت و درد زادن كي به سراغم آمد، اما همان
هراس كه از درد زادن بر دل مادران چنگ مياندازد، دست استمداد مرا به سوي زنان
مكه دراز كرد. زنان قريش و بني هاشم همه روي برگرداندند و دست اميد مرا در خلا
يأس واگذاشتند
مگر نگفتيم با يتيم ابوطالب ازدواج نكن؟ مگر نگفتيم ترا خواستگاران ثروتمند بسيارند؟ «
مگر نگفتيم حرمت اشرافيت را مشكن، ابهت قريش را خدشه دار مكن؟ مگر نگفتيم
ثروت چشمگيرت را با فقر محمد ـ درنياميز؟
كردي؟ حاال برو و پاداش آن سرپيچي ات را بگير. برو و كودكت را به دست قابلة انزوا...بسپار
غمگين شدم، اما به آنها چه ميتوانستم بگويم؟ آن زنان ظلماني چه ميدانستند نور نبوي
چيست؟ چه ميفهميدند ازدواج احمدي چگونه است؟ چگونه ميتوانستند بدانند خلق
محمدي چه ميكند؟ از كجا ميتوانستند دريابند كه خوي مهدوي چه عظمتي است
آن زنان زميني، شوي آسماني چه ميفهميدند چيست؟
به خانه بازگشتم، با درد زايمان رفتم و با دو درد زايمان و تنهايي بازگشتم
آب، اما در دل پيامبر تكان نميخورد كه او دو دست در آسمان داشت و دو پاي در زمين
هر چه من بيقرار بودم او قرار و آرامش داشت. هر چه من بيتابتر مينمودم او به من
سكينة بيشتري ميبخشيد.
ناگهان ديدم كه در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون كه روحانيتشان بر زيباييشان مي افزود داخل شدند
كه بودند اينان خدايا؟😊😊
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت5 نفهميدم آن چند ماه شيرين چگونه گذشت و درد زادن كي به سراغم
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت6
ـ نترس خديجه! ما رسولان پروردگار توايم و خواهران تو
آنگاه كه من قدري قرار و آرام گرفتم گفت
ــ من ساره ام همسر ابراهيم، پيامبر و خليل خدا
آن ديگري كه دلنشين سخن ميگفت و تبسمي شيرين بر لب داشت گفت
.ــ من مريم دختر عمرانم، مادر عيسي پيامبر و روح خدا
آن سومي كه نگاهي مهربان و محجوب داشت، به سخن درآمد كه
.ــ من آسيه ام، دختر م زاحِم. همسر فرعون كه به موسي مؤمن شدم
و دريافتم كه چهارمين زن كه صالبتي كم نظير داشت كلثوم، خواهر موسي است، پيامبر
.و كليم خدا
گفتند:
خداوند ما را فرستاده است تا ياريت كنيم در اين حال كه هر زني به زنان ديگر محتاج
است، سپس ساره در سمت راستم نشست، مريم در طرف چپم، آسيه در پيش رويم و
كلثوم پشت سرم.
من آنجا ـ نه خودم ـ كه مقام و قرب تو را در نزد خداوند بيش از پيش دريافتم و با خودم
گفتم:
ــ ببين خدا چقدر اين فرزند را دوست ميدارد كه قابلههايش را گلهاي سرسبد عالم زنان
انتخاب كرده است.
تو را نه بدانسان كه مادران، حمل خويش ميگذارند بلكه بدان فراغت كه مادري
كودكش را از آغوش خود به آغوش مادري ديگر ميسپارد، به دست آن چهار عزيز
سپردم.
و تو پاك و پاكيزه، قدم بدين جهان گذاردي، طاهرة مطهره! و مكه از ظهور تو روشن ...
شد و جهان از نور حضور تو تأللو گرفت.
ده حورالعين كه هم اكنون نيز از بهشتيان ديگر بيتابترند براي ديدار تو، به خانه فرود
آمدند، هر كدام با ملاحت خاصي در چشم و طشت و ابريقي در دست.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت6 ـ نترس خديجه! ما رسولان پروردگار توايم و خواهران تو آنگا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت7
آب كوثر را من
اول بار در آنجا ديدم و تا نگفتند كه آن آب است و كوثر است من ندانستم، همچنانكه تا
پيامبر نفرمود كه تو زهرهاي و خدا نفرمود كه تو كوثري من ندانستم
فرمود پيامبر كه به آفتاب اقتدا كنيد و از او هدايت بجوييد و آنگاه كه خورشيد غروب كرد
به ماه و آنگاه كه ماه پنهان گشت به زهره و آنگاه كه زهره رفت به دو ستاره فرقدين
و در پاسخ هويت اين انوار هدايت، پيامبر فرمود
من خورشيدم، علي ماه است و فاطمه، زهره و حسن و حسين ـ سلام الله عليهما ـ دو
.ستاره فرقدين
:و وقتي خدا به رسول من و عالميان وحي فرمود
إِنَّا أَع طَي ناك الْكَو ثَرَ
.من فهميدم كه تو كوثري و هيچ مادري، دختري به خوبي دختر من نزاده است
آن بانوان گرانقدر تو را به آب كوثر شستشو كردند و در دو جامهاي كه از بهشت آمده
.بود، ـ سفيدتر از شير، خوشبوتر از مشك و عنبر ـ پيچيدند
و اكنون كه تو اسماء را فرستادهاي تا آن كافور بهشتي را براي رحلت و رجعتت به بهشت
آماده كند، اكنون كه بهترين جامه هاي خويش را براي مالقات با خدا بر تن كرده اي، و
اكنون كه رو به قبله خفتهاي و جامه اي سفيد بر سر كشيدهاي و به اسماء گفتهاي كه
پس از ساعتي بيايد و ترا صدا كند و اگر پاسخي نشنيد بداند كه تو به ديدار پدر نايل
شده اي، اكنون ... اكنون من به ياد آن جامه هاي بهشتي و آن آب كوثر و آن لحظه هاي
شيرين تولدت افتادم كه تو براي اقامتي چند روزه از بهشت به زمين مي آمدي و اكنون
كه آخرين لحظات حيات دردآلوده ات سپري ميشود چون مرغ پر و بال مجروحي كه از
قفسي هجده ساله رها ميگردد به سوي ما پر ميكشي.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 #کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت7 آب كوثر را من اول بار در آنجا ديدم و تا نگفت
#کشتی_پهلو_گرفته
#سید_مهدی_شجاعی
#قسمت8
دخترم! بتول من كه خدا تو را در ميان زنان بيمثل و همتا ساخت. بتول من! دختر دل
گسسته ام از دنيا! دختر آخرتم! دختر معادم! دختر بهشتي من! بتول من كه خدا تو را از
همة آلودگيها منزه ساخت! عزيز دلم! خدا تو را چند روزي به زمينيان امانت داد تا بدانند
كه راز آفرينش زن چيست؟ و رمز خلقت زن در كجاست؟ و اوج عروج آدمي تا چه پايه
بلند است. ميدانم، ميدانم دخترم كه زمينيان با امانت خدا چه كردند، ميدانم كه چه به
روزگار دردانه رسول خدا آوردند، ميدانم كه پارة تن من را چگونه آزردند، ميدانم،
ميدانم، بيا! فقط بيا و خستگي اين عمر زجرآلوده را از تن بگير
ملائك بال در بال ايستاده اند و آمدن تو را لحظه ميشمرند.
حوريان، بهشت را با اشك چشمهايشان چراغان كرده اند.
بيا و بهشت را از انتظار درآر. بيا و در آغوش پدرت قرار و آرام بگير
سلام بر تو! سلام بر پدرت و سلام بر شوي هميشه استوارت
-ام ابيها- سلام الله عليها:
گويي تقدير چنين بوده است كه حضور دو روزة من در دنيا با غم و اندوه عجين شود، هر
.چه بود گذشت و هر چه ميبود ميگذشت
و من ميدانستم كه تقدير چگونه رقم خورده است و ميدانستم كه غم، نان خورشت
.هميشة من است و اندوه، همساية ديوار به ديوار دل من
اما آمدم، آمدم تا دفتر زنان بي سرمشق نماند، آمدم تا قرآن مثال بيابد، تفسير پيدا كند،
نمونه دهد، آمدم تا خلقت بيغايت نماند، بيمقصود نشود، بيهدف تلقي نگردد
من اگر نبودم، من و پدرم اگر نبوديم، من و شويم اگر نبوديم، من و شما نور چشمان و
فرزندانم اگر نبوديم، اگر ما نبوديم، جهان آفريده نميشد، خلقت شكل نميگرفت،
آفرينش تكوين نمييافت، اين را خداوند ج لَّ و ع ال تصريح فرموده است.
گريه نكنيد عزيزان من! شما از اين پس جاي گريستن بسيار داريد. بر هر كدام از شما
مصيبتها ميرود كه جگر كوه را كباب ميكند و دل سنگ را آب.
حسين جان! اين هنوز ابتداي مصيبت است، رود مصيبت از بستر حيات تو عبور ميكند
مظلوميت جامه اي است كه پس از پدر قاعده تن تو ميشود. تو مظلوم مضاعف تاريخ
ميشوي كه مظلوميتت نيز در پرده استتار ميماند.
حسين جان! زود است براي گريستن تو! تو ديگر گريه نكن! تو خود دردانة اشك
آفرينشي!
عالم براي تو گريه ميكند، ماهيان دريا و مرغان آسمان در غم تو ميگريند. پيامبران
همه پيش از تو در مصيبت تو گريسته اند و شهادت دادهاند كه روزي همانند روز تو نیست.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#کشتی_پهلو_گرفته #سید_مهدی_شجاعی #قسمت8 دخترم! بتول من كه خدا تو را در ميان زنان بيمثل و همتا ساخ
روزی یک صفحه از کتاب زیبای #کشتی_پهلو_گرفته رو براتون میزارم واقعا حیفه که این کتاب رو نخونید متن بسیار عالی و زیبایی داره😊☝️