eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت15 و او با دروغ مرا به این #جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد د
💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍁اى دل! بشارت مى ‏دهم 🍂خوش روزگارى مى ‏رسد 🍁یا درد و غم طى مى ‏شود 🍂یا شهریارى مى‏ رسد 🍁گر کارگردان جهـــان 🍂باشد "خداى مهربان" 🍁این کشتى طوفان زده 🍂هم بر کنارى مى رسد 🌹تعجیل درفرج صلوات 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام سلام😍😍😍 صبح اول هفته تون بخیر و نیکی🌱 انشالله روز خوبی رو شروع کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🌱 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌱🌱🌱🌱 ثواب کارهای امروزمون از کوچیک تا بزرگ رو تقدیم میکنیم به 😍😍😍😍😍😍😍 خوب بریم سر کارهای این هفته مون 🤔🤔🤔🤔🤔🤔 یک تکلیف هست که برای همه اجباریه☺️☺️☺️☺️☺️☺️ این هفته میخواهیم بپردازیم به صله رحم☺️ صله رحم؟؟؟؟تو کرونا؟؟؟؟با این وضع😳 از اسفند که کرونا شروع شده متاسفانه دید و بازدیدها تموم شده 😔 این هفته رو میخواهیم بزاریم برای صله رحم به صورت تلفنی😍😍😍 چجوری شما روزی بیست دقیقه وقت میزارید برای این کار .....دو تا ده دقیقه به هر فردی تو فامیل از بزرگ شروع میکنید به زنگ زدن تا کوچیک ....چجوری نفر اول ده دقیقه ...نفر دوم ده دقیقه که خیلی هم از وقت روزانه مون رو نگیره✅ در حد احوال پرسی و جویا شدن حالشون 👌👌👌👌👌 این تکلیف امروز .....فعلا به دو نفر امروز تماس بگیرید و صله رحم به جا بیارید😍😍😍😍 و بعد حس و حال خودمون رو ببینیم☺️☺️ انشالله موفق باشید جهادگران در راه خدا 🌱 التماس دعا از همه بزرگواران 🌱🌱🌱 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕استادی داریم که همیشه می گوید شماره آدم های اطرافتان را با نام های زیبا در گوشی تان سیو کنید… حتی اگر یک نفر را می شناسید که صفت زشتی دارد باز هم شما کنار اسمش برعکسش را بنویسید ، بگذارید چشمانتان به زیبا دیدن عادت کند! او معتقد است تکرار یک زیبایی حتی اگر صادقانه نباشد باور آدم را عوض می کند … راستش یک روز بدون آنکه متوجه شود به گوشی اش زنگ زدم روی صفحه افتاده بود "شاگرد همیشه خندانم! " نمیدانید در آن لحظه از آن جمله چقدر لذت بردم و از آن به بعد انگار دلم میخواهد بیشتر بخندم … او راست می گوید گاهی یک جمله زیبا خیلی ساده می تواند باور خودت و دیگران را تغییر دهد …!! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻🧕🏻 🔑🔑نتیجه بدگویی از همسر در نگاه دیگران چیست؟ 🔑🔑 💟 یادتان باشد تنها چیزی که دیگران باید از زندگی شخصی‌تان بشنوند این است که چقدر همسر خوبی داشته و در کنار او خوشبخت هستید. 👈 لذا اگر شما در مقابل دیگران از همسرتان بدگویی کنید، اولین چیزی که به ذهنشان می‌رسد این است که شما چقدر نادانید که با شخصی زندگی می‌کنید که رفتارهایش را نمی‌پسندید. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
🌅 #نکات_تربیتی_خانواده #قسمت86 "تفاوت دو نگاه" 🔷 همونطور که اشاره کردیم، نگاه اسلام به زندگی انسا
"لذت مضر" 💢 تمدن کفر میگه برنامه نداشته باش. البته این برنامه نداشتن به این معنا نیست که کلا هیچ کاری برای لذت بردن نمیکنن! 😒 خیر. 🔺 یه کارای مختصری انجام میدن تا بتونن به لذت بدن. 💢 مثلاً انسان غربی بلند میشه و یه تماس با دوستاش میگیره و یه مهمونی و پارتی رو شکل میدن یا برنامه ریزی میکنن و میرن کنار دریا و.... و اتفاقا لذت خاصی نمیبرن! ولی اَداشو در میارن! 😒 🔺 فقط همون اولِ کار یه لذت مختصر میبرن بعدش هم «در طول روز بدون لذت خاصی زندگی میکنن!» 🔷 بله در این حد برنامه ریزی میکنن و یه حرکتی میکنن اما نه اون برنامه ای که باعث لذت دائمی و عمیق بشه، 🔸 بلکه یه لذت خیلی محدود و کوچک و "عمدتا مضر" رو برای خودشون فراهم میکنن. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
⭕️ تفاوت ها در نگاه به عشق 🔸 بین این دو نگاه در زمینۀ محبت و بین زن و مرد هم تفاوت های کاملا مشخصی وجود داره. 💞 حرف اسلام اینه که «یه زن و مرد با انجام برخی مبارزه با نفس ها، انقدر برای همدیگه ایثار و فداکاری کنن که قلبشون پر از عشق به همدیگه بشه».😌❤️ 🌷💞 انقدر به هم علاقمند بشن که وقتی نگاهشون به همدیگه می افته چشماشون از خوشحالی برق بزنه.😍 انقدر که برای دیدن همدیگه لحظه شماری کنن.. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
"تمدن کفر" 💢 اما حرف تمدن رایج در جهان اینه که شما نیاز نیست هیچ فداکاری خاصی انجام بدی!😤 ⭕️ ببین از چه مردی خوشت میاد، برو با همون ازدواج کن! ❌ تا هر وقت که ازش خوشت می اومد باهاش زندگی کن. هر موقع هم که دیگه خوشت نیومد رهاش کن و برو سراغ یکی دیگه!☹️ 💢 متاسفانه در جامعۀ ما هم آمار طلاق هر روز بالاتر میره. چرا؟ 🔥 چون هر روز تفکر در جامعۀ ما گسترش بیشتری پیدا میکنه. 🔺 در این تفکر هر چیزی که به انسان لذت بده پرستیده میشه. به محض اینکه چیزی هوای نفس آدم رو اذیت کرد سریع میذارنش کنار!😒 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
هر کس تو کانال دوممون هنوز نیست عجله کنه😉👆👆
خدا در قرآن کریم 📖فرمودند : *زن و شوهر حکم لباس را برای یکدیگر دارند* کارکرد لباس👕👚 *پوشاندن زشتی‌ها و زیبایی هاست* ✔️اگر من از عیوب همسرم در جاهای مختلف سخن بگویم این کار عین *بی تقوایی * است. ⭕️ کارکرد دیگر لباس پوشاندن حسن ها و زیبایی ها است. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت17 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدای
💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔅این‌ جهان‌ را بی بهاری‌تا به‌ کی؟ 🔅شیعیان‌ را بیقراری‌ تـا بـه‌ کـی؟ 🔅کـی‌ میایی‌ بـا کدامین‌ قافلـه؟ 🔅مهدیا چشم‌ انتظاری‌ تا‌ به‌ کی؟ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌿🌾🌹🌿🌾🌹🌿🌾🌹🌿🌾