eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
1516968144058RXwvrmFnH2Qp5OL6UIj4gYqWulBd9zTx.aac
7.37M
#صوتی استاد #همیز برنامه به توان خدا استاد همیز موضوع: ارتباط اعضای #خانواده ۴ بهمن ۹۶ شبکه امید 🌿🌹🌿 منبع: تلوبیون #صوت 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #خانه_تکانی #خانه_تکانی_دل_جسم_خانه بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم #خانه_تکا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 بسم الله الرحمن الرحیم دل❤️ منزل💙 جسم💚 روز ❤️❤️ ❤️گوشتی که بر تن ما روییده میشود ماحصل لقمه های طعام خورده شده است. در قرآن کریم آمده که به غذایتان نگاه کنید بعد از شکر نعمت خدا و توجه به نشانه های خدا، بحث حلال و حرام را دقت کنیم. چیزی که در سال ۶۱ هجری قمری گوش دل مردمان کوفه را کر کرده بود تا پیام امام حسین علیه السلام را نفهمند . مراقبت از کم و زیاد مال و منبع درآمد مرد با توجه به خواسته‌های معقول زن شکل میگیرد. ❤️❤️❤️❤️❤️ 💙 امروز یخچال و فریزر منزل را از برق می کشیم وسایلش را داخل سینی میگذاریم. با جوش شیرین و سرکه سفید تمیز میکنیم و بعد با دستمال مرطوب پاک میکنیم. به وسایل داخل شان نظم میدهیم . برای اینکه جای وسایل مشخص باشد هر طبقه را برای مواد جداسازی کنید. با قرار دادن سبدهای لبه کوتاه یا بلند مستطیل شکل در دو طبقه، وسایل بهتر در یخچال چیده میشود برچسب زدن نام و تاریخ تهیه در استفاده مواد فریزری، کمک خوبی هست. سعی کنیم بیشتر مواد را تازه مصرف کنیم. 💙💙💙💙💙 💚 امروز در مورد استفاده از نوع گوشت ها، مقدار آن و مزاج گوشت مطلع بشیم مثل گوشت کبوتر، کبک و بوقلمون. خوردن گوشت گاو توصیه نشده و گوشت گوسفند مفید هست. سبد تغذیه خانواده را بر اساس مواد غذایی تازه و ارگانیک تنظیم کنیم. 💚💚💚💚💚 @zendegiasheghane_ma
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت) 📖 داستان زندگی #واقعی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 #بدون_تو_هرگز #قسمت6 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت ششم: داماد طلبه 🍃با شنیدن این
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هفتم: احمقی به نام هانیه 🍃پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود ... بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر ... بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به چای و شیرینی ... هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت ... اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور ... هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ... 🍃هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد ... همه بهم می گفتن ... هانیه تو یه احمقی ... خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد ... تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟... هم بدبخت میشی هم بی پول ... به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی ... دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی ... 🍃گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید ... گاهی هم پشیمون می شدم ... اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده ... من جایی برای برگشت نداشتم... از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود ... رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی ... حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ... 🍃اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون ... مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره ... اونم با عصبانیت داد زده بود ... از شوهرش بپرس ... و قطع کرده بود ... 🍃به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه ... صداش بدجور می لرزید ... با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هشتم: خرید عروسی 🍃با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... امکان داره تشریف بیارید؟ ... 🍃شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید ... من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ... هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است ... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه ... اگر کمک هم خواستید بگید ... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم ... فقط لطفا طلبگی باشه ... اشرافیش نکنید ... 🍃مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد ... اشاره کردم چی میگه ؟ ... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت ... میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای ... 🍃دوباره خودش رو کنترل کرد ... این بار با شجاعت بیشتری گفت ... علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم... البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن ... تا عروسی هم وقت کمه و ... 🍃بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد ... هنگ کرده بود ... چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ ... 🍃بالاخره به خودش اومد ... گفت خودتون برید ... دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن ... و ... 🍃برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم ... فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود ... برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت ... شما باید راحت باشی ... باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ... 🍃یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود 60 نفر مهمون ... پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت ... برای عروسی نموند ... ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت نهم: غذای مشترک 🍃اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم ... من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم ... برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم ... بالاخره یکی از معیارهای سنج دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود ... هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم ... از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت ... 🍃غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود ... از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید ... - به به، دستت درد نکنه ... عجب بویی راه انداختی ... 🍃با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم ... انگار فتح الفتوح کرده بودم ... رفتم سر خورشت ... درش رو برداشتم ... آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود ... قاشق رو کردم توش بچشم که ... 🍃نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتن هام ... نه به این مزه ... اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ... 🍃گریه ام گرفت ... خاک بر سرت هانیه ... مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر ... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد ... خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ ... پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ... 🍃- کمک می خوای هانیه خانم؟ ... با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ... قاشق توی یه دست ... در قابلمه توی دست دیگه ... همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ... با بغض گفتم ... نه علی آقا ... برو بشین الان سفره رو می اندازم ... 🍃یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... - کاری داری علی جان؟ ... چیزی می خوای برات بیارم؟ ... با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ... شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت ... - حالت خوبه؟ ... - آره، چطور مگه؟ ... - شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟ ... 🍃تازه متوجه حالت من شد ... هنوز فاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ ... 🍃به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# حی_بودن با وجود خونه تکانی و خستگی . برای استقبال از همسری شیرینی پختم و جمله عاشقانه کنارش 😍 ✍ آفرین به شما خدا قوت 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 بانو هزاراڹ گل بهاری هزاراڹ بوسه وبهترین شادباش ها تقدیمت چراکه تو یا مادری یا مادرميشوی یا مادری ميکني و مهر ميبخشي توفیری ندارد مهم وجود توست ڪه عاشقي فداکاری 💕پیشاپیش روزت مبارڪ💕 @zendegiasheghane_ma
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 ✴️ دوشنبه 👈6 اسفند ۹۷ 👈25فوریه2019👈19جمادی الثانی ۱۴۴۰ 🕌مناسبت های اسلامی. ازدواج حضرت عبدالله و آمنه و حمل آمنه علیها سلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درشب جمعه. 👩❤️👩حکم مباشرت امشب . مباشرت به قصد فرزند دار شدن خوب و فرزند حاصل از ان دهانی خوشبو دارد بسیار مهربان و دل رحم و سخاوتمنداست ان شاءالله. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 💞 @zendegiasheghane_ma
❤️صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ 🌸اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها ✨ اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. التمــاس دعا شبتون خوش @zendegiasheghane_ma
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 بنده ی من ✨ سوگند بـہ حق خودم✋ ڪہ دوسـتَتـــ دارم♥️ پــس☝️ بـه حق من بر تو🍃 تـنـها مـَرا دوسـت بِـدار.💫 📚ارشادالقلوب،ج1،ص171 الهی قلبتون منور به نور عشق خدا باشه همیشه التماس دعا یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma