#حضرت_زهرا
❤️صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها
✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ
🌸اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها
✨ اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
التمــاس دعا
شبتون خوش
@zendegiasheghane_ma
🖤💥🖤💥🖤💥🖤💥🖤
#دلنوشته
▪️ مادر جان سلام
روزهای روضهات از راه رسید
پیراهن مشکیام را بنا بود دیشب به تن کنم، در شبِ آغاز ایام عزای تو
اما طوفانی آمد و مصیبت به کاشانهی گریه کُنانَت زد.
مصیبتی که لباس عزا را زودتر بر تنمان نشاند
▫️ شنیده بودیم در کربلا حسینِ تو وقتی علمدارش نیامد، قامتش خم شد و بلند گریه کرد
اما به پای دیدن نمیرسید این شنیدن
چند روز پیش با دو چشم سَر دیدیم و با تمامِ وجود درک کردیم که علمدار نیاید بر اهل حرم چه میگذرد...
که «ولی» چگونه ناله سر میدهد با صدای بلند...
که چه آتشی از دلِ زینب گُر میگیرد
▪️ مادر جان! تمام فکر و آرزویم این شده که «سرباز» شوم برای مهدی تو که علم بر زمین نماند
🔘 شهادت #حضرت_زهرا سلام الله علیها تسلیت
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
🖤 @zendegiasheghane_ma
رویداد های تلخ، شرایط سخت بیماری و دوری از پدر بیش از پیش شرایط جسمی و وضعیت روحی حضرت زهرا (س) را دشوارتر می کرد، اما حضرت فاطمه (س) با اینکه روز به روز پیکرش آب می شد، هیچ شِکوه ای از بیماری نداشت.
در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانه اش، حضرت زهرا (س) به گونه ای میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمه های سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانه های بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (س) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
#فاطمیه
ایام شهادت #حضرت_زهرا (س)
💞 @zendegiasheghane_ma
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
😭😭
غم های من از ضربت میخ است به دیوار
آن میخ که پرهای تو را بست به دیوار
این کوچه درِ باغ بهشت است و به ظاهر
خورده است چنان کوچه ی بن بست به دیوار
هر چند که آن کوچه و آن خانه دگر نیست
اما اثر سیلیِ در هست به دیوار
از کوچه به خانه دو قدم بوده ومادر
صدبار در این فاصله خورده است به دیوار
با قد خمیده کسی از دور می آید
یک دست به پهلو زده یک دست به دیوار
#فاطمیه
🖤 @zendegiasheghane_ma
یکی میگفت↓🌹
_بچه ها!
نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...😔💔
یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا(س)💚
بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون!🚪
بگید #مادر من میخوام🙃🌱
ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه💗
اونوقت هرکاری میکنید نیت کنید...😌
ظرف هم می شورید🍽 به نیت
ظرفای حرمش یا هیئتش بشورید...👌
شما هم #حرم بسازید🕌😉
دیگہ ناخودآگاه مراقب رفتارمونیم
مبادا تو حرم
هر #حرفی ...🤐
#گناهی...!😌❌
#نظرتون؟ 😉
#شما_هم_حــرم_بســازید🕊️🍃
#تلنگر_زیبا
#خانه_های_نورانی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت46 💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی
#تنها_میان_داعش
#قسمت47
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تنها_میان_داعش
#قسمت96
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت100 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله م
#تنها_میان_داعش
#قسمت101
💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ بهخدا فقط یه قدم مونده بود...»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏴#آجرکاللهیاصاحبالزمان
▪️تک و تنها،تک و تنها چه کشیده است علی
▪️ از سبک بودن تابوت خمیده است علی...
▪️دست افلاک برون آمد و لرزید زمین
▪️دستی از خاک برون آمد و لرزید زمین...
▪️علی از بدرقهٔ جانِ خودش بر میگشت
▪️داشت از نیمهٔ پنهانِ خودش بر میگشت...
▪️ آه، مولا چه کند در شب تدفین خودش؟
▪️زیر لب مرثیه میخوانْد به تسکینِ خودش...
▪️زیر لب زمزمه دارد ز فراتی ز فرات
▪️بعد زهرا چه حیاتی چه حیاتی چه حیات...
شهادت بانوی عالمیان حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد 🥀
🥀خدایا به سوز دل مولا علی علیه السلام و به پهلوی شکستهی #حضرت_زهرا سلام الله علیها قَسمت می دهیم که فرج منتقم شان را برسانی...
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌹🌹
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت67
💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید و #تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم :«دیشب تو #حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟»
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه #شهادت دادم :«دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!»
💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون #غیرت در صورتش پاشید و از این تهدید بیشرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند.
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچهها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو #حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونههایش از #خجالت گل انداخت.
💠 از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم #حضرت_سکینه (سلاماللهعلیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه میکوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :«خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره!»
شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرتزده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندسالهام از هیئت، دلم تا #روضه در و دیوار پر کشید.
💠 میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دندهای از پهلویم ترک خورده است.
نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•💙🎊•°
عروس خانهی حیدر مبارکت باشد
شروع زندگی مشترک کنار علی😍
انشاءالله قسمت همه ی دختر پسرای مجرد❣🙏
#ازدواج
#حضرت_علی
#حضرت_زهرا
💫🌾 عالمی عاقبت بخیر میشود با دعای مادرانهات.
و چه خیری بالاتر از یاری امام زمان؟
مادر دعا کن عاقبت بخیر شوم…
🌸 ولادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها بر همگی مبارک.🌸☘☘
✅ واحد مهدویت مصاف
#اللّٰھُمَعجِّلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#بِحَقِّفاطِمَهوُآَبیهاوَبَعلهاوَبَنیها
🍀🌷🌺🍀🌷🌺🍀🌷🌺
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀🍀🌷🌷
دعای مادر همیشه مستجاب است. مخصوصاً مادر پهلو شکسته💔
و چه میشود اگر دعایش این باشد: اللّهم عجّل فرج ولدی مهدی...
#اللّٰھُمَعجِّلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#بِحَقِّفاطِمَهوُآَبیهاوَبَعلهاوَبَنیها
🌸 به مناسبت ولادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها و روز مادر
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
🌿💫🌹🌺🌿💫🌹🌷🌿
📌 بسم رب المهدی...
🤲 مادر که دعا میخواند، عرش میلرزد و صدای اجابتش، هستی را فرامیگیرد.
مادر! میدانی که ما چند فاطمیه است که در انتظاریم؟
از آنوقت که شنیدهام، نام مهدی را فریاد زدهای، دانستم که تو اولین مضطر به او هستی. 😭💔
هنوز هم انگار، فقط تو مضطری! 😞😞
🎶 مادر! هنوز هم صدایت در گوش هستی میپیچد… و ما ماندهایم با دنیایی از سرگردانی… تو برای دفاع از امام خود، از جان گذشتی. چون میدانستی، نبودِ انسان کامل، یعنی سقوط عالم...
⛅️ مادرم!
ما هنوز مهدی را نداریم…💔💔
برای حال پریشانمان دعایی بخوان!
بخوان تا ما هم مضطر شویم و دعا کن که مهدی بیاید…
🗓 ۱۳ ربیع الثانی شهادت #حضرت_زهرا (سلام الله علیه) به روایت ۴۵ روز تسلیت باد.
#اللّٰھُمَعجِّلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#بِحَقِّفاطِمَهوُآَبیهاوَبَعلهاوَبَنیها
#اَللّهمّعجّلفَرَجَهوسَهِّلمَخْرَجَهُ
#طوفان_الاقصی
🌿🌹🍁🌼🌼🌿🌹🍁🌼
✅ حجب و حیای حضرت زهرا سلاماللهعلیها در روز مباهله
مرحوم ابن شهر آشوب در فرازی از بیان واقعۀ #مباهله چنین مینویسد:
صبح روز بعد از تعیین قرار مباهله با مسیحیان نجران،
#رسول_خدا صلّیاللهعلیهوآله بیرون رفت در حالی که حسین علیهالسلام را در آغوش و دست حسن علیهالسلام را گرفته بود و #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها پشت سر پیامبر و #امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت سر فاطمه علیهاالسلام راه میرفت؛
و در روایتی دیگر آمده: دست علی علیهالسلام را گرفته بود
و حسن و حسین علیهماالسلام پیشاپیش او بودند
و فاطمه سلاماللهعلیها پشت سرش میآمد؛ سپس دو زانو نشست و علی علیهالسلام را روبرو در مقابلش و فاطمه علیهاالسلام را پشت سرش در راستای بین دو کتف و حسن علیهالسلام را سمت راستش و حسین علیهالسلام را سمت چپش قرار داد...
📚 مناقب (ابنشهرآشوب)، ج۳، ص۳۷۰
كشف الغمة (محدثإربلی)، ج۱، ص۲۳۳
🔴 بعضی معتقدند صحبت از
#حجاب و #حیا در دوران سیاهی که اغلب زنان مسلمان ایران،
حتی بانوان چادری میل به بیحجابی و تبرّج پیدا کردهاند، حرفی کهنه و سخنی بیفایده است! اما این طور نیست . ما با هدف تأثیر در دلهای حقپذیر میگوئیم.
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبتی کسی که حتی شاهد وصیت و دفن #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها بود
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز جنگ جمل
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
#آجرکاللهیاصاحبالزمان
🏴دلداده باید بود و از دلدار،باید خواند
یعنی تو را،تکرار در تکرار،باید خواند...
🏴ما را ببخش آقا،کمی امشب، تحمل کن
ازحالِ میخ و در،بسی خونبار باید خواند...
🏴یا حرف از،سیلیِّ یک نامرد باید زد
یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند...
نذر فرج #آقا_صاحبالزمان و تسلّی قلبِ داغدارشان «صلوات»
🏴فرارسیدن شهادت #حضرت_زهرا سلام الله علیها تسلیت باد...
#اللّٰھُمَعجِّلْلِّوَلیڪَالفࢪَجبِحَقِّفاطِمه
#غزه_تنها_نیست
#لبنان
#طوفان_الاقصی
#اللّهمّاحفَظقائِدَناالخامِنهای
🍂✨💔🌹🍂✨💔🌹🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقدام بینظیر یک خانم
⁉️ چگونه دفن شبانه موجب تحقیر دشمن شد؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز شهادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
🔸 دریافت نسخه باکیفیت
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir