💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت46 استاد #پناهیان چی میخواستی از اهل بیت ؟ حالا بازم سبد تو نگه
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
استاد #پناهیان
#قسمت47
چرا نماز اول وقت اینقدر مهم است؟
استاد پناهیان؛
جوون مردم رفته خواستگاری دختر مردم.
که از دختر مردم خواستگاری کنه.
❤️🌸
رفته گشته خانواده ای رو پیدا کرده مذهبی نباشن .
میخواد بره خواستگاری ، راحت زندگی کنه .
🔶🌺
آقای داماد .... باهم صحبت کنید ، ببینید هم دیگر رو میپسندید ؟
✅دختر خانم بر میگردن میگن آقاپسر ...
شما نماز اول وقت میخونید ؟
🔴
اقا پسر میگه ، شما چه کار داری به نماز اول وقت من ؟
مگه امام جماعت مسجدی شما ؟
✅🔴
مگه میخوای من و تو سپاه پاسداران استخدام کنی ؟
یا حوزه علمیه گزینش بشم ؟
❌🔶
شما خودت نماز میخونی دختر خانم... که داری اینو از من میپرسی ؟
🔴
دختر خانم میگه نه نماز نمیخونم من .
دارم از شما میپرسم ،
✅🔶
شما نماز اول وقت میخونی یا نه ؟
آقا داماد میگه ، اول وقت که نمیخونیم نماز رو ...
🔴
اصلا گاهی میخونیم... ، چه برسه نماز اول وقت بخونیم .
دختر خانم میگن که شما معتقد هستی از نظر دیدگاهی ؟
مشکلی ندارید که باید دستور خدارو گوش کرد ؟
✅🔴
میگه اره مشکلی نداریم ،حالشو نداریم ...
دختر خانم میگن پس ما قبول نمیکنیم .
⛔️
ببخشید ، برید خدا روزیتون و جای دیگه حواله بده.
آقا پسر تعجب می کنند ...!!!
‼️
تعجب میکنند ،میگن شما چرا به نماز ما گیر دادی؟
❗️❗️
شمااز من عشق بخواه ، محبت بخواه،
از من نمیدونم عقل و شعور و زندگی بخواه .
از من نظم و ادب و تمیزی و نظافت بخواه .
این چیزا رو بخواه پول بخواه از من ؛
♨️💢♨️
از من چی میخوای؟
دختر بر میگرده به پسر میگه که
من از شما یه چیز بیشتر نمیخوام...
🔶✅
اونم عشق ، محبت ، صفا .....
وفا هم باشه که .....
دیگه چه قدر عاااالی میشه.....
❤️🌸❤️
ولی تو یک ادمی هستی که اصلا روت نمیشه حساب کرد.
🔴🔴
کسی که با نماز خودش و مقید کرد ،
معلوم میشه ادم هوس رانی نیست ...
❌
معلوم میشه هوس خودش و با نماز اول وقت کشته ،
من از کجا اطمینان پیدا کنم امروز از من خوشت اومده ،
فردا از کسی دیگه ...
❌
امروز بخاطردل خودت اومدی سراغ من ،
فردا بخاطر دل خودت منو زیر پات له میکنی ...
😔
من تا نماز نخونی ،
بهت نمیتونم دورزار اطمینان کنم .
❌❌❌
والله هزاران زندگی رو دیدم .
من نه خدا می شناسم ، نه پیغمبر خدا...
اما میخوام شوهری داشته باشم که ، بمونه برای من ...
❌❤️❌
تو که به خدای خودت معتقدی ، چرا حرفش و گوش نمیکنی ؟
✅❌
از سر هوس رانی ، من بایک مرد هوس ران نمیتونم زندگی کنم .
تو اگر خودت رو زیر پای خودت ،پای نماز ،
له نکرده باشی ،
⭕️✅
عاشق پیشه ام نیستی ... دروغ میگی ...
بخدا قسم دروغ میگی من و دوست داری ،
هوس خودت و دوست داری .
پس فردا میخوای
بخاطر هوس از من بیچاره متنفر بشی.
💠✅
این سخنرانی من اینجوری که من دارم نگاه میکنم ، زیاد اینجا نمیگیره ،
میگیره ؟ تو اون دلت خیلی اباده ...
ولی این سخنرانی رو من تو وسط لندن ،
وسط پاریس ،
وسط شهر های اروپایی بکنم میگیره .
⚜⚜⚜
یه عده ای اون جا بدبختی کشیدن از مردم نامرد ...از هم دیگه ...
اونا از بی مهری های همدیگه خسته اند .
❤️❌
اونجا برای همه ثابت شده همه نامردن ...
اونجا برای همه ثابت شده محبت خبری نیست...
اون چیزی که تو الان داری تلک تلک میکنی در مسیر معصیته...
مردم غرب و اروپا تا آخرش رفتند
👆👆
و فهمیدند که هیچ خبری نیست
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت46 #توفیق_شهادت #محمدرضا_ناجی قرار بود برای تصویربرداری به هادی و دوستان
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت47
#خبر_شهادت
#مادر_و_برادر_شهید
سهشنبه بود. من به جلسه قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من زنگ زدند. پرسیدند خانهای؟ گفتم نه.
بعد گفتند بروید خانه کارتان داریم.
فهمیدم از دوستان هادی هستند و صحبتشان درمورد هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند.
من سریع برگشتم. چند نفر از بچه های مسجد آمدند و گفتند هادی مجروح شده.
من اول حرفشان را باور کردم؛ گفتم حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) کمک میکنند، عیبی ندارد. اما رفته رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه ساعت، همسایهها آمدند و مادر دو تن از شهدای محل مرا در آغوش گرفتند وگفتند هادی به شهادت رسیده.
***
در محل کار معمولاً موبایل را استفاده نمی کنم. این را بیشتر فامیل و دوستانم می دانند.
آن روز چند ساعتی توی محوطه بودم. عصر وقتی برگشتم به دفتر، گوشی خودم را از توی کمد برداشتم. باتعجب دیدم که هفده تا تماس بی پاسخ داشتم!
تماس ها از سوی یکی دوتا از بچه های مسجد و دوست هادی بود. سریع زنگ زدم و گفتم: سلام، چی شده؟
گفت: هیچی، هادی مجروح شده، اگه می تونی سریع بیا میدان آیت الله سعیدی باهات کار داریم.
گوشی قطع شد. سریع با موتور حرکت کردم. توی راه کمی فکر کردم. شک نداشتم که هادی شهید شده. چون به خاطر مجروحیت هفده بار زنگ نمی زدند؟ در ثانی کار عجله ای فقط برای شهادت می تواند باشد و...
به محض اینکه به میدان آیت الله سعیدی رسیدم، آقا صادق و چندنفر از بچه های مسجد را دیدم. موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها.
بعد از سلام و احوال پرسی، خیلی بی مقدمه گفتند: می خواستیم بگیم هادی شهید شده و...
دیگه چیزی از حرفهای آنها یادم نیست! انگار همه دنیا روی سرم من خراب شد. با اینکه این سالها زیاد او را نمی دیدم اما تازه داشتم طعم برادر بودن را حس می کردم.
یکدفعه از آنها جدا شدم و آرام آرام دور میدان قدم زدم. می خواستم به حال عادی برگردم.
نیم ساعت بعد دوباره با دوستان صحبت کردیم و به مادرم خبر دادیم. روز بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهی نجف شدیم.
هادی در سفر آخری که داشت، خیلی تلاش کرد تا مادرمان را به نجف ببرد، از پدرمان رضایتنامه گرفت و گذرنامه را تهیه کرد، اما سفر به نجف فراهم نشد. حالا قسمت اینطور بود که شهادت هادی ما را به نجف برساند.
ما در مراسم تشییع و تدفین هادی حضور داشتیم. همه می گفتند که این شهید همه چیزش خاص است. از شهادت تا تشییع و تدفین و...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت46 گفت: _تو و خانواده ت خیلی خوبین.☺️وقتی به محمد گفتم میخوام برم سوریه گفت: ب
#هرچی_توبخوای
#قسمت47
گفتم:
_وای به حالت وقتی حوری ها اومدن سراغت حتی نگاهشون کنی.😠
بعد بالبخند گفتم:
_اگه حتی بهشون نگاه کنی نه اینکه اخم کنم و قهر کنم و برم خونه ی بابام،نه،...☺️
با تهدید گفتم:
_مهریه مو میذارم اجرا و میندازمت زندان.😏☝️
همه خندیدن.😀😁😃😄😂😅علی گفت:
_اگه چشمش به حوری ها بیفته خودم چشمهاشو ادب میکنم.😎👊
محمد هم یه چیز دیگه گفت. کلا فضا عوض شده بود.😂😁
امین برای گفتن به خانواده ش این پا و اون پا میکرد تا بالاخره بعد از ناهار گفت.😊
حانیه و مادرش با من تماس گرفتن که برم اونجا.به امین گفتم:
_بیام؟😕
گفت:_نه.😍
تا غروب مقاومت کردم که نرم.ولی اونقدر اصرار کردن که غروب رفتم....
همه بودن.عمه زیبا و شوهر و بچه هاش،عموی امین و خانمش و بچه هاش.بچه های عمه دیبا،عمه ی بزرگ امین،هم بودن.خود عمه دیبا شهرستان زندگی میکرد و تو راه بود که بیاد.
خاله و خانواده ش هم که بودن.
همه تا چشمشون به من افتاد گریه هاشون شدیدتر شد.حتی چند نفرشون مدام به من میگفتن بگو نره...
اوضاع اونجا اصلا خوب نبود.
خونه شون مثل خونه هایی بود که تازه عزیزی رو از دست دادن😫😩😭😭😫😩 و فامیل با خبر میشن و دور هم جمع میشن.
با اینکه انتظارشو داشتم ولی حالم خیلی گرفته شد.😒😐
حانیه تو اتاقش بود و فقط گریه میکرد.😭تا منو دید سریع روشو برگردوند.امین تو اتاقش بود و داشت وسایلشو جمع میکرد.پسرخاله ها و پسرعمه ها و پسرعمو هاش هم پیشش بودن.
بعضی هاشون طرف امین بودن و بعضی هاشون سعی میکردن منصرفش کنن.
امین کلافه شده بود.برای اینکه از دست اونا راحت بشه،منو صدا کرد که برم تو اتاقش.😒
وقتی آقایون از اتاقش رفتن بیرون،رفتم پیشش. نگاهی به من کرد.
صورتش پر از غم بود.
دلم خیلی براش سوخت.یه کمی باهاش حرف زدم،آرومتر شد.😊
بعد از نماز،عمه زیبا صدام کرد.رفتم تو آشپزخونه...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سبک_زندگی
استاد #پناهیان
#قسمت47
💠جلسه قبل گفتیم صهیونیست به ما سبک زندگی که پیشنهاد میدن 😳
❌ میگن تو کلاس اول ابتدایی ،اولین جمله ای که بچه یاد میگیره ،ننویسید" بابا آب داد"
اینجا هم چند تا نادان برمیدارند،میخوان کتاب رو عوض کنن✔️
👈 حوزه نه بیانیه میده،نه تکون میخوره،
👈دانشگاه امام صادق علیه السلام هم ایضا و و و ..
👈فکر کردی اصلا اون چرا حساسیت نشون میده به "بابا آب داد "شما⁉️ واقعا چرا ؟؟
🔹می دونید اونا کجا دارن می رن کار میکنن؟؟؟
❇️ میگه مرد سالاری رو باید از بین بره، تا بشه #خانواده رو متلاشی کرد❌
مرد پادشاه خونه س ،زن ملکه ی خونه
این خیلی اثر داره ،معنا داره!!!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت46 گوشیش را برداشت و به زهرا پیام داد که فردا بیاد تا باهم به خانه مریم بروند ز
#جانم_میرود
#قسمت47
* به قلم خانم فاطمه امیری زاده
_اومدم زهرا اینقدر زنگ نزن
تماس را قطع کرد...
و مقنعه را سر کرد رژ لب ماتی بر لبانش کشید به احترام این روز و خانواده مهدوی لباس تیره تنش کرد و آرایش زیادی نکرد
کیفش را برداشت و از اتاق بیرون رفت...
_کجا داری میری مهیا
نمی دانست چرا اینبار از حرف مادرش عصبی نشد و دوست داشت جوابش را بدهد
_دارم با زهرا میرم خونه مریم می خوان سبزی پاک کنن برا مراسم شهین خانم گفت بیام کمک
مهلا خانم با تعجب گفت
_همسایمون مهدوی رو میگی
_آره دیگه.. من رفتم
مهلا خانم با تعجب به همسرش نگاه کرد باورش نمی شد که مهیا برای کمک به این مراسم رفته باشد برای اطمینان به کنار پنجره رفت تا مطمئن شود
مهیا با زهرا دست داد
_خوبی
_خوبم ممنون
_میگم مهیا نازی نمیاد
_نه نازی با خونوادش هر سال چون چند روز تعطیله این روزارو میرن شمال
_مهیا کاشکی چادر سر می کردیم الان اینا نمی زارن بریم تو که
مهیا لبخندی زد دقیقا این چیزی بود که خودش اوایل در مورد قشر مذهبی فکر می کرد
_خودت بیای ببینی بعد متوجه میشی
آیفون را زدند
_کیه
_باز کن مریم
_مهیا خودتی بیا تو
در باز شد وارد خانه شدن چندتا خانم نشسته بودند ودر حال پاک کردن سبزی بودن...
از بین آن ها سارا و نرجس را شناخت با سارا و مریم سلام کرد
شهین خانم به طرفش آمد
_اومدی مهیا
_بله اومدم آب قند بخورم برم
_تا همه سبزیارو تمیز نکنی از آب قند خبری نیست
بقیه که از قضیه آب قند خبری نداشتند با تعجب به آن ها نگا می کردند
مهیا زهرا را به دخترا معرفی کرد جو دوستانه بود...
اگر نگاه های نرجس و مادرش مهیا را اذیت نمی کردند به مهیا خیلی خوش می گذشت
مریم قضیه دیشب را برای دخترا تعریف کرد
سارا_آره دیدم می خواستم ازت بپرسم پیشونیت چشه
زهرا_پس من چرا ندیدم
سارا_کوری خواهرم
دخترا خندیدند
که صدای یاالله شهاب و دوستش محسن خنده هایشان را قطع کرد
شهاب و محسن وارد شدن و یه مقدار دیگری از سبزی را آوردن
_اِ این حاج آقا مرادیه خودمونه مگه نه مریم؟؟ چرا عمامه اشو برداشته
مریم سرش را پایین انداخته بود و گونه هایش کمی قرمز شده بود
_شاید چون دارن کار می کنن در آوردن
مهیا نگاه مشکوکی به مریم انداخت
محسن آقا با شهاب خداحافظی کرد و رفت...
مهیا صدایش را بالا برد
_شهین جوونم
شهاب که نزدیک دخترا مشغول آب خوردن بود با تعجب به مهیا نگاه کرد
_شهین جونم چیه دختراز مادرتم بزرگترم
مهیا گونه ی شهین خانم را کشید
_چی میگی شهین جون توبا این خوشکلیت دل منو بردی
با این حرف مهیا آب تو گلوی شهاب پرید و شروع کرد به سرفه کردن
_وای شهاب مادر چی شد آب بخور
شهاب لیوان را دوباره به دهانش نزدیک کرد
_میگم شهین جونم من از تو تعریف کردم پسرت چرا هول کرد ازش تعریف می کردم چیکار می کرد
آب دوباره تو گلوی شهاب پرید و سرفه هایش بدتر شده بود...
دخترا از خنده صورت هایشان سرخ شده بود
_مهیا میکشمت پسرمو کشتی
_واه شهین جون من چیزی نگفتم
شهاب زود خداحافظی کرد و رفت
سارا_پسرخالمو فراری دادی
_ای بابا برم صداش کنم بشینه باما سبزی پاک کنه
مهیا از جاش بلند شد که مریم مانتویش را کشید
_بشین سرجات دیوونه
#از.لاک.جیـغ.تـا.خـــدا
#ادامه.دارد..
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ارتباط_موفق #قسمت46 ☜ استمرار پیوندهای شما، اصلاً برپایهی خصوصیات شخصی شما، استوار نیست! ☜ بلکه
#ارتباط_موفق
#قسمت47
دوستان اگر خواهان ارتباط خوب و موفقی با #همسر و خانواده و اطرافیانید حتما این فایلها رو گوش بدید👇👇
ارتباط موفق_47.mp3
11.24M
#ارتباط_موفق
#قسمت47
🔚 بدی کردن عمدی در حق دیگری، مُهر پایان رابطه شما با اوست!
حتی اگر طرف مقابل به دلایل گوناگون، به رابطهی شما نیاز هم داشته باشد؛
به جایی میرسد که نیازش را نادیده گرفته و ارتباط را قطع میکند. ✘
💥 میل به جفاکاری و یا خلق جفاکاری، اگر در نفس کسی باشد؛ ذاتا دفع کنندهی دیگران از اطراف اوست!
و محال است کسی توانِ جفاکاری داشته باشد؛ اما در نزد دیگران محبوب باشد. ⚡️
#امام_خمینی
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#اخلاق_در_خانواده #قسمت46 بسم الله الرحمن الرحیم💐 #اخلاق_در_خانواده #کلام_چهل_وششم #عیدی اسل
#اخلاق_در_خانواده
#قسمت47
بسم الله الرحمن الرحیم💐
#اخلاق_در_خانواده
#کلام_چهل_وهفتم
#تشکر
زن و شوهر گاهی باید از یکدیگر به زبان تشکر کنند و محبت و عاطفه قلبی خود را اظهار نمایند .❤️
برای گرم نگهداشتن تنور عشق و صفا ، انجام وظیفه ومحبت قلبی بتنهایی کافی نیست .
اظهار محبت و تشکر مخصوصا نسبت به زن که عواطف ظریفتر و احساسات رقیق تری دارد ، تاثیر روانی عمیقی در روح شنونده باقی میگذارد.
پیامبر اکرم ص میفرمایند:
«مردی که به زنش بگوید من تو را دوست دارم ، تاثیر این سخن برای همیشه در روح او باقی می ماند .»
یعنی زن از شنیدن این جمله به وجد و شعف می آید ، پر و بال میگشاید و سرشوق می اید ، وظیفه اش را با دلگرمی انجام میدهد و مشکلات زندگی را با روی باز تحمل میکند.
شوهرانی هستند که همسران خود را دوست دارند و از خانه داری آنها راضی هستند اما هیچگاه این دوستی را ابراز نمیکنند 🚫
وتشکری بزبان نمی آوردند
اینها یا فکر میکنند : تشکر و اظهار محبت،شخصیت آنها را پایین میآورد
یا زن خودش را لوس میکند ،
ولی باید بدانند که این فکر بر خلاف دستور اسلام است.
اگر علت عدم تشکر دلیل اول باشد مرد در اشتباه است
و اگر دلیل دوم باشد زن در اشتباه است.
و در هر حال شوهر باید به وظیفه خود عمل کند.
بغضی از مردان فکر میکنند با خرید مایحتاج زندگی میتوانند همسر خود را راضی نگه دارند
لذا از تشکر و ابراز محبت زبانی کوتاهی میورزند
این دسته از آقایان هم سخت در اشتباه هستند و نمی دانند گاهی گفتن یک کلمه «متشکرم» بیشتر از یکدست لباس خریدن در روح زن تاثیر میگذارد و غریز حب جاه و خود دوستی او را اشباع میکند
غریزه ای که اگر گرسنه بماند و تامین نشود عکس العمل نشان میدهد.
همچنین باید گاهی زن از شوهرش تشکر کند زحمات فراوان او را به زبان بیاورد و قدر شناسی کند .
گفتن این کلمات در روح شنونده اثر نیک میگذارد و نباید از اینکار غفلت کرد
تشکر و قدردانی و سلام و بدرقه و خداحافظی همانطور که در درسهای قبل گفتیم
ربطی به دارایی و نداری ندارد ، زندگی مرفه و غیر. مرفه ندارد
بلکه انجام دادن آداب دینی برکت میآورد
رفاه و سعادت می آورد
قبول ندارید ؟ امتحان کنید ☺️
و نکته مهم اینکه اگر یکی از زوجین از دیگری تشکر و قدردانی نمود آن دیگری نباید خودش را گم کند و کم ظرفیتی نشان دهد ، باد به غبغب بیاندازد و سخنی بر خلاف بزرگواری بگوید
یا فکر کند همسر وظیفه اش را انجام داده
اصولا در میان همین تشکر ها و جواب تشکر ها . تعارفات و دعوت ها ،
مقدار ادب و بی ادبی ، صبر و بی صبری ، بزرگواری و پستی افراد مشخص میشود .
و بالاخره مقدار انسانیت و پایبندی آنها به اسلام مشخص میگردد.
#دلایل_روایی
امام صادق علیهالسلام:
در تورات نوشته است که: سپاسگزاری کن از کسی که به تو احسان نموده و احسان کن به کسی که از تو سپاسگزاری کرد. زیرا احسان ، با سپاسش گزاری پایدار شود و اگر ناسپاسش کنی دوام نیابد .
( اصول کافی ج ۲ص ۹۴)
امام سجاد علیه السلام فرمود :
روز قیامت خداوند به بنده ای میگوید :
از فلانی« که به تو احسانی کرد » سپاسگزاری نمودی؟
بنده گوید ، پروردگارا من تو را سپاسگزاری کردم ، خداوند میفرماید:
مرا سپاس نگفته ای چون سپاس او را نگفته ای .
سپس فرمود : شکرگزار ترین شما از خدا همان شکرگزار ترین شما از مردم است.
(اصول کافی ج ۲ص ۹۹)
امام صادق علیهالسلام فرمود:
خدا لعنت کند راهزنان نیکی را
گفتند راهزنان نیکی چه کسانی هستند؟
فرمود: شخصی که به او احسانی کنند و او سپاسگزاری اش نمی نماید در نتیجه احسان کننده از احسان به دیگران امتناع می ورزد
( الواعظ ج۶ص۳۲۹)
امام صادق علیهالسلام فرمود: هر گاه کسی را دوست داشتی دوستی خود را به او اعلام کن ، زیرا این عمل الفت و مودت را بین شما دو تن پایدار تر و مستحکم تر میکند .
( اصول کافی ج ۲ص ۶۴۴)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺
انسان شناسی ۴۷.mp3
11.48M
#انسان_شناسی
#قسمت47
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
۱ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه، و #میخوای که بهش عمل کنی؛ امّـــا #نمیتونی ❗️
۲ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه؛ امّـــا #نمیخوای که بهش عمل کنی ❗️
دلیلِ این " نتونستنها "
و این " نخواستنها " چیه؟
@Ostad_Shojae
💕زندگی عاشقانه💕
#تربیت_فرزند #قسمت46 🍒#تربیت_فرزند 📝موضوع راه تسهیل مفاهیم دینی به فررندان 💢آقای پناهیان شما در
#تربیت_فرزند
#قسمت47
📝موضوع : راه تسهیل مفاهیم دینی به فرزندان
📍حاج آقا چرا وقتی حرف دین وسط میاد ما فوری میریم سراغ رنج ها⁉️😒
الان عرض میکنم خدمتتون 😊
☢یه دروغ بزرگی به انسان ها گفته شده
👈و اون دروغ بزرگ اینه که زندگی بدون سختی ها میتونه باشه.😳😳
⭕️آدما بیاید سختی هارو مطلقاً حذف کنیم از زندگی مون
👈و هر چی دلمون میخواد شادی از دنیا ببریم با خودمون
❌👆این دروغه نمیشه 👆❌
♨️نمیشه زندگی انسان مطلقا سرشار از شادی باشه
این یک خیال و یک پندار باطله
یک وهمه.❌😏
ابلیس اولین دروغگوی بزرگه🔥🔥
🍃 که در قران کریم میفرماید:
♨️ابلیس میگه من همین کار رو می خوام بکنم .
لازینن لهم ما فی الارض
💢میخوام کل زندگی رو زیباتر از اون چیزی که هست جلوه بدم.
تا اونا رو مشغولشون کنه.👺
تلویزیون روشن بود📺
💢ایشان بنا بود ۷۰ تا کانال رایگانی که همه دارن تو کانادا ازش استفاده میکنن رو توضیح بدن که احیانا کارکرد ویژه شون چیه✅
🔻تلویزیون روشن بود بعد یه خانوم یک کشیده زدن تو گوش یه آقایی😳
گفتم این چی بود الان⁉️ 🤔
🌀گفت صبر کن نگاه کنم ببینم چی بود ❗️
🔹گفت این خانومه با پسره با هم دوستن بعد این خانمه فهمیده که اون آقا با کسی دیگه پریده و بهش خیانت کرده
عصبانی شده زده در گوشش 😡
گفتم شما که گفتید این مسائل حله اینجا 😏😏
گفت نه انقدرها هم دیگه حل نیست❗️😕
⛔️پس همه چی حل نیست⛔️
⭕️اینکه به ما بگن و دروغ بگن حله همه چیز و ما میتونیم زندگی داشته باشیم
🍃بدون پیری
🍃بدون بیماری
🍃بدون مرگ
🍃بدون مشکلات
🍃بدون درگیری با مشکلات
خب این که بهشته 😍
تعریف بهشته تعریف دنیا نیست که😏
🌀ما باید این رو بپذیریم و آمادگی برخورد با مشکلات رو داشته باشیم .👌💪
💢دنیا داری ست که بالبلاء محفوفه و انسان ها گاهی اوقات میخوان خودشون به خودشون دروغ بگن❗️
⭕️و فکر کنن تو زندگی شون یه زمانی میاد که هیچ مشکلی نداشته باشن ❗️
اینکه نمیشه که 🙄
📍ولی حاج آقا این داره اتفاق میوفته
🌀کجا داره اتفاق میوفته ❓
📍بالاخره بعضی از اقشار و جوامع، نمی گم آرامش ولی آسایش رو دارن تجربه میکنن
🌀حالا من اسم رضایتمندی رو به کار ببرم خوبه❓☺️
🔍یه آماری گرفتن چند سال پیش اعلام کردن.
💢اومدن تو اروپا ۷۰ سال قبل رو با همین چند سال اخیر مقایسه کردن که ببینن میزان رضایتمندی مردم اروپا افزایش پیدا کرده یا نه.
🔸فقط تو این ۲۰ سال اخیر چقدر تحول پیش اومده از ۷۰سال پیش
❇️تو زندگی اروپا هم که دارن آخرین تحولات رو استفاده میکنن (حداقل بخش هایی از اونها)
توی آمار گفتن که یک درصد میزان رضایتمندی آدم ها افزایش پیدا نکرده 😳
ما میخوایم لذت ببریم که آخرش لذائذ رو داشته باشیم👌🍃😌
اینکه من فکر میکنم مرغ🐔 همسایه غازه
اون یه حرف دیگه ست 😏
🔹جمع بندی میزان رضایتمندی هر کسی رو نگاه بکنی ؛ به این سادگی ها قابل افزایش نیست ❌🚫
💢چرا اگر مدیدیت دین رو بپذیریم
💢راهنمایی رو بپذیریم در مدیریت سختی ها و آسایش
بله من اعتراف می کنم اونجا که دین سطح لذت بری و رضایتمندی انسان رو از زندگی بالا می بره👌✅
خوشی رو هم بالا میبره افزایش میده👌✅