🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#تربیت_فرزند
#تکلیف_لذت_بخش
💚تکنیک هایی برای لذت بخش کردن تکلیف مدرسه برای کلاس اولی ها❗
✍قبل از تکالیف مدرسه به او فرصت استراحت بدهید.
زمان مشخصی را هر روز برای انجام تکالیف مدرسه تعیین کنید.
🕓ساعاتی که مناسب سن اوست اجازه دهید تلویزیون تماشا کند.
محیطی آرام و ساکت را برای کودک به وجود آورید.
🍵بعد از انجام تکالیف خستگی او را با یک نوشیدنی یا خوراکی سالم برطرف کنید.
در صورت لزوم پاسخگوی بعضی از پرسش های درسی کودک باشید.
🗣ماهی یک بار با معلم او ارتباط داشته باشید.
به هیچ عنوان کودک را مجبور به انجام تکلیف نکنید.
سعی کنید انجام تکلیف را به صورت کاری شاد و لذت بخش تبدیل کنید.
از کودک در مورد زمان انجام دادن تکلیف نظرخواهی کنید.
🙋♂حتما تشویق را چاشنی تکلیف داشته باشید...
💕🍃تربیت فرزند🍃💕
@zendegiasheghane_ma
#بازی
(دبستان)
.
یه راه جذاب برای آموزش تفریق به کوچولوهای دبستانی😄
.
یه مقوای سفید رو به تکه های مستطیلی بچینین. بالای هرکدوم یه ابر بکشین و رابطه ی مورد نظرتون رو روش بنویسین.
حالا به تعداد اعداد، قطره باران زیر ابرها بکشین.
قیچی رو در اختیار کوچولوتون بذارین تا سوال رو با قیچی کردن قطره های اضافه حل کنه و جوابش رو از روی تعداد قطره های باقیمونده پیدا کنه.
به همین راحتی و جذابی😍
.
💞 @zendegiasheghane_ma
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی
.
(6 ماه به بالا)
.
کوچولوتون رو روی صندلی غذاش بذارین و تعدادی از اسباب بازیای مورد علاقشو با چسب به سطح میز بچسبونین. روی زمین، روی سینی، به دیوار سنگی خونه یا هرجای دیگری میتونین بچسبونینشون.
حالا کوچولوتون سعی میکنه که اسباب بازیاشو از زیر چسبا نجات بده و مدت زمان زیادی باهاشون کلنجار میره تا بتونه چسبا رو بکنه😄
برای بچه های کوچیکتر چسب رو شل تر بچسبونین و برای بچه های بزرگتر، محکم تر و اگه میخواین نامردی کنین و بازی رو خیلی سختش کنین(😉) میتونین برای هر اسباب بازی دو تا چسب بچسبونین تا مدت زمان بیشتری کودک مشغول باز کردنشون بشه👍
این بازی باعث تقویت ماهیچه ها و مهارتهای حرکتی کوچولوتون میشه💪😍
.
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🎧قسمت یازدهم #شخصیت_محوری استاد #عباسی_ولدی #قصه جنگ خیبر #قسمت11 https://eitaa.com/abbasivaladi
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#شخصیت_محوری
استاد #عباسی_ولدی
#قسمت12
و #قسمت13
سلام
امروز بنا داریم قسمت دوازدهم و سیزدهم #شخصیت_محوری رو با هم تقدیمتون کنیم.
✅قسمت دوازدهم توضیح یه نکتۀ خیلی مهم در بارۀ شخصیت محوریه.
👈حتما گوش کنید یا بخونید یا هم گوش کنید و بخونید و اون رو پخش کنید.
✅قسمت سیزدهم هم یه #قصه در بارۀ میلاد حضرت علی علیه السلامه.
🍀محبت خدا آبادی هر خونهایه، خونهتون آباد!
#تربیت_فرزند
💞 @zendegiasheghane_ma
👇👇👇👇👇
f01 shakhsiate mehvari 13.mp3
7.28M
#شخصیت_محوری
#قسمت13
استاد #عباسی_ولدی
#قصه میلاد حضرت علی علیه السلام
https://eitaa.com/abbasivaladi
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت)
📖 داستان زندگی #واقعی
طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی
✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #بدون_تو_هرگز #قسمت14 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهاردهم: عشق کتاب 🍃زینب، شش
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#بدون_تو_هرگز
#قسمت15
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت پانزدهم: من شوهرش هستم
🍃ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ...
🍃بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ...
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
🍃از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...
🍃علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ...
🍃قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
🍃علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...
🍃همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
🍃- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...
🍃از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ...
🎯 ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma