eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸امیدوار باشیم به تمام روزهای خوب در راه😍😉 غم ها موندنی نیستن😌 دل بسپاریم به خدای مهربون💕☺️ و با آرامش زندگی کنیم😇 صبحتون_قشنگ ☕🍰🍓😊🌸🍃 @zendegiasheghane_ma
برای اینکه هر روز حرفی برای گفتن داشته باشید، نیاز به اتفاق خاصی ندارید. حرف زدن در مورد موضوعات روزمره، عقاید و برنامه‌ها، می‌تواند گفتگوی دونفره‌تان را گرم کند... @zendegiasheghane_ma
از مرد دیگر نزد شوهرتان تمجید نکنید❌ هیچ مردی را به رخ شوهرتان نکشید و در حرف این موضوع را رعایت کنید. ⛔️ بدترین کار زن تهدید به ارتباط با مرد دیگر و بدتر ازآن اقدام به آن است. @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه2_قسمت5 جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 👈 طرف تو بازار پ
جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 ✅ پس نکته اول این بود که تا جایی که می تونید و رفتاری و ظاهری داشته باشید. دلسوز باشید براش. ❌ببین الان بچه شما سرما بخوره دوازده شب یک شب، بری دارو بگیری می گی طوری نیست بچه م می رم ولی شوهرت سرما بخوره می گی اون خودشو لوس کرده. یا خودش بخره 👈یه آقایی از مشهد زنگ زد گفت من زندگی ۱۴، ۱۵ ساله دارم و یک زن کردم چی کار کنم❓❓ گفتم علتش چی بوده❓❓ 🚕 گفت یه شب داشتم تو... مشهد می رفتم خیلی بارون می اومد گفتم این زنه رو برسونم گناه داره بعد گفت زنه رو سوار کردم از تو آینه وسط نگاهش کردم گفتم وای به حال شوهرش، چقدر زنه بدقیافه و زشته.😏 بهش میل پیدا نکردم. رسوندمش اومد جلوی شیشه جلو به من پول بده گفتم خانم من پول نمی خوام من شما رو برای رضای خدا سوار کردم بفرمایید. گفت نه آقا پول بدم گفتم نه بفرمایید. 🔑🔑گفت من این محبت شما رو فراموش نمی کنم. گفتم من کاری نکردم شما در مسیر من بودید رسوندمتون گفت نه آقا کسی که هیچکی بهش محبت نمی کنه یکی بهش محبت کنه یادش می مونه. ⬅️ همون شب صیغه ش کردم.🙈 🔥چون زنم با اینکه متدین، پاکدامن اهل قناعته ولی اخلاقش صفره. 📣 یکی از عوامل فشار شب اول قبر، است. یکی دیگه ش عصبانیته مراقب باشیم 👈بعد می گفت رفتم رسوندمش و سریع برگشتم خونه گفتم وای چه کار بدی کردم یه زندگی پانزده شانزده ساله رو از بین بردم بچه هام چی می شن⁉️ آبروم چی می شه⁉️ گفتم یک ماه نمی رم یه سر بزنم دعوا بشه( فکر کرده بوده اون خانومه مثل ماهاست) با هم دعوا کنیم تموم کنیم. 👈می گفت بعد از یک ماه موز خریدم خریدم گذاشتم روی اُپِن آشپزخونه. گفتم عزیزم خرید کردم. خانومم گفت بچه ها بابا واسه شکم خودش موز خریده. هیچی نگفتم. 🍌🍌 دو تا از این موز را کندم گذاشتم تو جیبم رفتم سراغ زن دومیه. نه کیسه ای نه جعبه ای هیچی ♀زنه گفت می زاشتی از محبت قبلیه که غرقم کردی بیرون بیام بعد دوباره شرمندم میکردی ما می گیم کیسه نبود❓ از تو آشغالا آوردی❓ من گدام❓این چیه بردا‌شتی آوردی❓ ببر واسه ننه ت. بعد گفت خب حالا این هم تیرمون نخورد. گفتم من یک ماه یکبار می یام ها. زود به زود نمی تونم بیام. می خواستم زود دعوا کنم بعد بپیچم برم آبروم نره. زن اولیه چیزی نفهمه. 🙏زنه گفته حاج آقا من تو این یک ماهم بین نمازهام دعا می کردم می گفتم خدایا یعنی می شه اون آقایی که به من محبت کرده دوباره ببینم. خدا امشب دعامو مستجاب کرد. اون آقا می گفت؛ بازم نشد برگردم. 👈ببینید خانم ها وقتی مردی خطابره دیگه اون طرف نمیزاره این برگرده 🚫نزارید طعم ارتباط عاطفی کلامی را از غیر تو بچشه @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 ❌یه خانومی توی دولت خونه شونه، تو پاسداران 600 متر خونه داره. آشپز داره رفتگر داره کلفت داره. زیرزمینش مثل سوپر مارکت هاست 😱شوهرش رفت زن دوم گرفت چرا؟ 🐔شوهرش یه مرغداری داشت. زن اولش یه خانم همه چیز تمام بود. شوهرش که از سرکار می اومد حموم نمی رفت میگفت خستم خانم بجای اینکه بگه مرد خوبم تا دوش بگیری شام حاضره میگفت:اه اه حالم بهم خورد چه بویی می دی.😖 🔴 کلام باید درست بگی. اَه اَه چه بویی می دی یعنی تو هم با این شغلت. با این هویتت. ✅ از زن دومیش که پرسیده بودم چی کار می کنی این بو می ده از سرکار می یاد. گفت من اینجوری بهش می گم همین که دو جفت کفش مردانه ت پشت دره برای من کافیه. 💝وجودت نوره وجودت برکته. دستت زیر سر من نیاد که من خوابم نمی بره. 💐 زیبا_سخن_بگو تا زیبا بشنوی. تلخیه حرفی که می شنوی از تلخیه حرفیه که زدی. ⛰شوهر مثل کوه می مونه من بگم عزیزم برمی گردونه⬅️ عزیزم عزیزم... دوستت دارم ⬅️ دوستت دارم دوستت دارم... بدم می یاد⬅️ بدم می یاد بدم می یاد... 🔔با هرکسی خوب بهش بگی خوب می شنوی بد بگی بد می شنوی. معمولا اینطوریه. پس این خیلی مهمه 💐کسی که زبونش شیرینه برادراش زیادند. ☎️ قشنگ این هفته به مادرشوهر تون زنگ بزنید از نظر شیرینی زبون.👅 چشماتونو ببندید. 🙈 👇بگید 🗣مامان جون رفتم سبزی خریدم واسه خودم اول نیم کیلو، یک کیلو برای شما خریدم. کیک درست کردم اول یه برش برای شما گذاشتم کنار.... بعد ببین ۱۰۰ گرم ازت کم شده؟😂یا نه ؟ ✅ از نظر کلامی به محارم برسید یعنی از دهنتون همین جور خوبی در بیاد هم خوب حرف بزنید هم حرفهای قشنگ بزنید. یکی از پادشاهان یه خوابی رو دید گفت همه معبرین بیان خوابمو تفسیر کنند. یکیشون اومد گفت پادشاه مرگ همه عزیزانت رو جلوی چشمات می بینی. همه عزیزانت جلوی چشمات پرپر می شن. اون یکی مُعبره گفت پادشاه تو عمرت از دیگر عزیزانت بیشتره. دو تا مضمون چی بود؟ یکی بود. گفت اولی رو گردن بزنید دومی رو طلا بدین. 🎁 حرفایی که دارید می زنید رو کادو پیچ کنید بدید شوهرتون. ✔️ 👌 مخصوصا اگر خرید دارید به شکل سوالی بگید. کاهو، گوجه، خیار می خری❓❓❓( علامت سوال) 🚫کاهو گوجه خراب نگیر. اصلا تحکمی نگید. کاملا سوالی. در رو می بندی❓❓❓ 🔑کلامتون با شوهرتون⬅️ اگر کسی با شوهرش بدزبانی کنه، چه اونو خفیف کنه، چه مقایسه کنه، چه پولشو تو سرش بزنه، قوامیت جنسی شوهره رو تحقیر کنه. اگر این کارها رو انجام بده. مرد از نظر عاطفی سرد می شه. 🔑 مردها_از_دو_دارایی_زنها_میترسند. 1⃣ ثروت_زن 2⃣ علم_زن ✅ به شوهر بانو_امین گفتند چه زنی داری چقدر کتاب نوشته؟ گفت کی؟ زنِ من؟ 😳 ندیده توی این مدت توی خونه در حال کتاب نوشتن باشه علمشو به رخ شوهر نکشیده. 👈شما امروز می یای کلاس می گی من امروز رفتم کلاس دیگه با من حرف نزنید. یا مثلا اگر دکتری و یا فوق لیسانسی، علم و ثروتتونو هیچ وقت به روی شوهر نیارید. @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
📚تـمـــام زنـــدگـــے مـــن(48 قـسـمـت) داستان واقعی ✍بـه قـلـم شـهــید ســـیـــدطــاهــا ایــمــانـــــے @zendegiasheghane_ma 👇👇👇👇
💕زندگی عاشقانه💕
#تمام_زندگی_من #قسمت28 ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وهــشــتـــم (دیــوار
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و نــهـــم (قـیــمـت خــدا) - اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه ... روز به روز جلوتر میاد... امروز تا وسط اسرائیل کشیده شده ... فردا، دیگه مرزی برای کشور شما و بقیه کشورها نمی مونه ... و انسان های زیادی به سرنوشت های بدتری از شما دچار میشن ... شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید ... جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم ... با عصبانیت توی چشم هاش زل زدم ... - اگر قرار به بدگویی کردن باشه ... این چیزیه که من میگم... من با یک عوضی ازدواج کردم ... کسی که نه شرافت یک ایرانی رو داشت ... که آرزوش غربی بودن؛ بود ... نه شرافت و منش یک مسلمان ... اون، انسان بی هویتی بود که فقط در مرزهای ایران به دنیا اومده بود ... مثل سرباز خودفروخته ای که در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، کشور و مردمش رو می فروشه ... با عصبانیت از جا بلند شدم ... رفتم سمت در و در رو باز کردم ... - برید و دیگه هرگز برنگردید ... من، خدای خودم رو به این قیمت های ناچیز نمی فروشم ... هر سه شون با خشم از جا بلند شدند ... نفر آخر، هنوز نشسته بود ... اون تمام مدت بحث ساکت بود ... با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم ... - در ازای چه قیمتی، خداتون رو می فروشید؟ ... محکم توی چشم هاش زل زدم ... - شک نکنید ... شما فقیرتر از اون هستید که قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید ... - مطمئنید پشیمون نمی شید؟ ... - بله ... حتی اگر روزی پشیمون بشم، شک نکنید دستم رو برای گدایی جای دیگه ای بلند می کنم ... کارتش رو گذاشت روی میز ... - من روی استقامت شما شرط می بندم ... هنوز شب به نیمه نرسیده بود و من از التهاب بحث خارج نشده بودم که صدای زنگ تلفن بلند شد ... از پذیرش هتل بود ... - خانم کوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت 8، اتاق رو تحویل بدید ... و قبل از رفتن، تمام هزینه های هتل رو پرداخت کنید... ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے (مــن و چـمـــران) وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم به کارت روی میز افتاد ... برای چند لحظه بهش نگاه کردم ... رفتم سمتش و برش داشتم ... - خدایا! اون پیشنهاد برای من، بزرگ بود ... و در برابر کرم و بخشش تو، ناچیز ... کارت رو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله ... پول هتل رو که حساب کردم ... تقریبا دیگه پولی برام نمونده بود ... هیچ جایی برای رفتن نداشتم ... شب های سرد لهستان ... با بچه ای که هنوز دو سالش نشده بود ... همین طور که روی صندلی پارک نشده بودم و به آرتا نگاه می کردم ... یاد شهید چمران افتادم ... این حس که هر دوی ما، به خاطر خدا به دنیا پشت کرده بودیم بهم قدرت داد ... به خدا توکل کردم و از جا بلند شدم ... وارد زمین بازی شدم... آرتا رو بغل کردم و راهی کاتوویچ شدیم ...جز خونه پدرم جایی برای رفتن نداشتم ... اگر از اونجا هم بیرونم می کردن ... تمام مسیر به شدت نگران بودم و استرس داشتم ... - خدایا! کمکم کن ... یا مریم مقدس؛ به فریادم برس ... پدر من از کاتالویک های متعصبه ... اون با تمام وجود به شما ایمان داره ... کمکم کنید ... خواهش می کنم ... رسیدم در خونه و زنگ در رو زدم ... مادرم در رو باز کرد ... چشمش که بهم افتاد خورد ... قلبم اومده بود توی دهنم ... شقیقه هام می سوخت ... چند دقیقه بهم خیره شد ... پرید بغلم کرد ... گریه اش گرفته بود ... - اوه؛ خدای من، متشکرم ... متشکرم که دخترم رو زنده بهم برگردوندی ... ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے ویـکـم (سـلام پــدر) بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد ... اون رو از من گرفت ... با حس خاصی بغلش کرد ... - آنیتا ... فقط خدا می دونه ... توی چند ماه گذشته به ما چی گذشت ... می گفتن توی جنگ های خیابانی تهران، خیلی ها کشته شدن ... تو هم که جواب تماس های من رو نمی دادی ... من و پدرت داشتیم دیوونه می شدیم ... - تهران، جنگ نشده بود ... یهو حواسم جمع شد ... - پدر؟ ... نگران من بود ... - چون قسم خورده بود به روی خودش نمی آورد اما مدام اخبار ایران رو دنبال می کرد ... تظاهر می کرد فقط اخباره اما هر روز صبح تا از خبرها مطلع نمی شد غذا نمی خورد ... همین طور که دست آرتا توی دستش بود و اون رو می بوسید ... نفس عمیقی کشید ... - به خصوص بعد از دیدن اون خواب، خیلی گریه کرد ... به من چیزی نمی گفت و تظاهر می کرد یه خواب بی خود و معناست اما واقعا پریشان بود ... خیالم تقریبا راحت شده بود ... یه حسی بهم می گفت شاید بتونم یه مدت اونجا بمونم ... هر چند هنوز واکنش پدرم رو نمی دونستم اما توی قلبم امیدوار بودم ... مادرم با پدر تماس نگرفت ... گفت شاید با سورپرایز شدن و شادی دیدن من، قسمش رو فراموش کنه و بزاره اونجا بمونم ... صدای در که اومد، از جا پریدم ... با ترس و امید، جلو رفتم ... پاهام می لرزید ولی سعی می کردم محکم جلوه کنم ... با لبخند به پدرم سلام کردم ... چشمش که به من افتاد خشک شد ... چند لحظه پلک هم نمی زد ... چشم هاش لرزید اما سریع خودش رو کنترل کرد ... - چه عجب، بعد از سه سال یادت اومد پدر و مادری هم داری... ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و دوم (حـلال) در رو بست و اومد تو ... وارد حال که شد چشمش به آرتا افتاد ... جلوی شومینه، نشسته بود بازی می کرد ... - خوبه شبیه تو شده، نه اون شوهر عوضیت ... مادرم با دلخوری اومد سمت ما ... - این تمام احساستت بعد از سه سال ندیدن دخترته؟ ... خوبه هر بار که زنگ می زد خودت باهاش حرف نمی زدی ... اون وقت شکایت هم می کنی ... تا زمان شام، نشسته بود روی مبل و مثلا داشت روزنامه می خوند ... اما تمام حواسم بهش بود ... چشمش دنبال آرتا می دوید ... هر طرف که اون می رفت، حواسش همون جا بود .. میز رو چیدیم ... پرده ها رو کشیدم و حجابم رو برداشتم ... - کی برمی گردی؟ ... مادرم بدجور عصبانی شد ... - واقعا که ... هنوز دو ساعت نیست دیدیش ... - هیچ وقت ... مادرم با تعجب چرخید سمت من ... همین طور که می نشستم،گفتم ... - نیومدم که برگردم ... پاهاش سست شد ... نشست روی صندلی ... - منظورت چیه آنیتا؟ ... چه اتفاقی افتاده؟ ... نمی دونستم چی باید بگم ... اون هم موقع شام و سر میز ... بی توجه به سوال، خندیدم و گفتم ... - راستی توی غذای من، گوشت نزنید ... گوشت باید ذبح اسلامی باشه ... بعید می دونم اینجا گوشت حلال گیر بیاد... پدرم همین طور که داشت غذا می کشید ... سرش رو آورد و بالا و توی چشم هام خیره شد ... - همین که روش آرم مسلمون ها باشه می تونی بخوری؟... از سوالش جا خوردم ... با سر تایید کردم ... - هفته دیگه دارم میرم هامبورگ ... اونجا مسلمون زیاده... ادامه دارد... @zendegiasheghane_ma
🌺🍃حسیـن جان با هرنفسے سلام ڪردن عشق اسٺ آقا بہ ٺو احٺرام ڪردن عشق اسٺ چون نام قشنگٺ بہ میان مےآید از روے ادب قیام ڪردن عشق اسٺ @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزتان را معطر کنید با ذکر صلوات یک صلوات هدیه به حضرت علی (ع) یک صلوات هدیه به حضرت فاطمه سلام الله علیها صلواتی برای تعجیل درفرج امام زمان یک صلوات هم به نیابت ازامام زمان عج🌸🍃 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸امروز 💗از آسمان عشق وعظمتش 🌸از خورشید مهربانی اش 💗از دنیا تمام خوبی هایش 🌸و از خدا لطف بیکرانش 💗نصیب لحظه هایتان باشد 🌸لحظه هاتون پراز شادمانی @zendegiasheghane_ma
نیایش صبحگاهی 🌺 🍃 🌺 خدایا 🙏 در این دوشنبه بهاری 🌺🍃 بہ هر آنڪس ڪہ🌺🍃 برای زندگی پاک تلاش می‌ڪند 🌺🍃 و از مسیر حلال🌺🍃 بہ دنبال روزی‌ست🌺🍃 برڪت فراوان عطا ڪن 🙏 آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏 ای برآورنده ی حاجت ها 🙏 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏 ❌چای کهنه دم نخورید! ☕️ باعث تولید مواد سمی در بدن می‌شود. چایی که بیشتر از ۱۰ دقیقه دم بکشد، کهنه به شمار می‌رود و موجب افزایش خستگی می‌شود. @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در زندگی زناشویی سعی کنید خود را مسئول خوشبختی بدانید زنی که مسئولیت خوشبختی زندگی مشترک را فقط بر عهده شوهرش میگذارد یک همسر آزرده و افسرده به بار می‌آورد. @zendegiasheghane_ma ❤💎❤💎 ❤
1524763099051.mp3
1.01M
🌹 🎧 🎵☝ 🎀 ازدواج دوای هیچ دردی نیست...! 🎈 ازدواج حکم غذا را دارد و نه دارو! 🎤 استاد @zendegiasheghane_ma
👩 🔹تحقیقات نشان داده که مردها تصویرذهنی خود از زیبایی زنشان را تاحد زیادی ازخوداو میگیرند. 🔹چنانچه مدام خورا تحقیر میکنید واز قیافه و هیکل خود ایراد میگیرید ،باعث میشوید شوهرتان نیز دیر یازود باشما هم عقیده شود . @zendegiasheghane_ma
خانومانه👩 و مردانه👨 🔹همان قدر که بشر نیازمند هوا و اب است، زن به عشق نیاز دارد. 🔹و مرد به احترام 👈 بانو احترام و محبت غوغا میکند 👈 آقای گرامی عشق بورز ... @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا