eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ اگه یه نفر تلاشش این باشه که "دستوراتِ اسلام" رو در زمینۀ سلامتی بدن انجام بده دیگه نیازی به پزشک هم نخواهد داشت.😊 👏👏
🌺 مثلاً حضرت امام خمینی رحمت الله علیه بعد از این که پزشکی بهشون توصیه کرد که "پیاده روی روزانه" داشته باشن تا آخر عمر، پیاده روی روزانه شون ترک نشد...👌 🌹 همۀ بزرگان ما اهلِ ورزش بودن و توی روایات هم در مورد انجامِ ورزش های مختلف مطالبِ نابی آورده شده. ✅🏵🌱➖💖
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨ و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین🌷 ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄ پایان مبحث موفق باشید🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 🔹 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد! ❎ برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم. 🔸 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، پاداش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کناره‌گیری و... ✅ به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم. 🔹 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده‌رویی، احترام گذاردن و... 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان معجزاتی از امام زمان (عج) نویسنده : زهرا قزلباشی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام این داستان: رفیق من #قسمت4 بزرگ ترین گل قرمز رو چیدم و بهش دادم. با همون دستِ گلی و
رمان این داستان : رفیق من وقتی آوردش با دستای خودم جلوی چشماش تیکه تیکه اش کردم. داش حسین می‌خواست یه چیزی بگه که پاشنه در چرخید و ننه با خان دایی اومد تو. تو دستای دایی یه قلم و کتاب بود. * * * اون روز غروب، دایی صورتمو بوسید و نشست یه عریضه نوشت. بعد به ننه گفت: بدین خود بچه بندازتش توی چاه. گفتم: توی چاه؟ اونوقت چه طوری به دستش می‌رسه. داش حسین خندید و گفت: می‌رسه. دایی که رفت، ننه عریضه رو به پایین چارقدش پیچید و بدون این که حرفی بزنه من رو انداخت روی کولش و راه افتاد. داش حسین هم پشت سر ما اومد. چند بار خواست منو خودش بیاره امّا ننه نگذاشت. ننه تند تند راه می‌رفت. روی کول ننه، دنیا دور سر آدم می‌چرخه و مخصوصاً با اون راه رفتن. هی چشامو می‌بستم و باز می‌کردم که یکدفعه نفهمیدم چی شد. چشمام همه جارو سیاه دید. نفسم بند اومد. نفس هام به خرخر افتاد و دیگه هیچی نفهمیدم. وقتی چشمامو باز کردم، هنوز چیزی نمی دیدم. باد از لای دوتا دندان‌های جلویی اومد تو. یه دفعه همه دندون هام تیر کشید. انگار از خواب پریدم. نگام تو چشمای داداشی افتاد. هر دوتامون خندیدیم. ننه نشسته بود بالا سرم و آروم آروم اشک می‌ریخت. پرسید: حالت خوبه؟ فقط لبخند زدم. این دفعه داش حسین سرمو روی یه دست و پام رو روی دست دیگه گرفته و بلند شد. از اون بالا دنیا یه جوره دیگه بود. خودت که می‌دونی چی می‌خوام بگم رفیق. مردم نگامون می‌کردن بعضی هاشون گریه می‌کردن بعضی هاشون سر تکون می‌دادن. بچه‌های هم سن و سال من، راه افتاده بودن دنبالمون و هی منو صدا می‌زدن. خیلی ناراحت شده بودم، امّا چیزی نگفتم. وسط راه انگاری تو انداختی تو دل داش حسین که برگشت و گفت: بچه‌ها برید خونه هاتون محمد سعید ناراحت می‌شه. نمی دونم با اون چشم هاش چی کار کرد که همه رفتند. بغض اومده بود توی گلوم. ننه کنارمون داشت می‌اومد. هوا گرگ و میش بود. باد به بدنم می‌خورد و جای زخم‌ها رو می‌سوزوند. دلم شکسته بود. خسته شده بودم. پاهام درد می‌کرد. داش حسین هر چند قدم که می‌رفت، هی سرش رو می‌آورد پایین و حالم رو می‌پرسید. بالاخره رسیدیم، داداش من رو سر راه نشوند. سر راه تو. ننه عریضه رو از لای چارقدش بیرون آورد و گفت: اول بسم اللَّه بگو بعد بیندازش. گفتم و انداختم. صدای برخورد کاغذ با چیزی در چاه اومد. باد می‌وزید. گردنم خم شده بود و بالا نمی اومد. 💞 @zendegiasheghane_ma
هنوزم انتظـــــارو انتظــــــار است... هنوزم دل به سینــــــه بی قــــرار است... هنــــوزم خــــــواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبـــی ســـــوار است... همان مردی که جمعــــه آید روزی … و این پایان خوب انتظـــــار است کــــــاش می شد در میان لحظه ها ..... لحظـــــه ی دیدار را نزدیک کرد کــــــــــاش می شد .... واژه ها را شست و انتظـــــــــــار را تفسیر کرد افســــــــوس ...💔 افســـــــوس ...💔 افســــــــوس...💔 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج شبتون مهدوی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارم اینست که هر روز همان اول صبح☀️ یک سلامی طرفِ #کرببلایت بکنم 🕌 دست بر سینه و با دیده ی پُر اشکِ خود😔 طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایت بکنم 🕌 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ... ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ... ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...! ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ، ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ...! ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ...! ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ، ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ...! ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ، ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ... پس دستانت را ببوس🌹 سلام صبحتون بخیر همراهان خوب کانال روزتون پر از خیر و شادی و برکت 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا