ماه شعبان و رجب رفٺ
صدایے میگفٺ
رمضـان آمده و
حق بہ تو فرصٺ داده
ماه میلاد
امام حسنم این ماه اسٺ
رمضان را
پسرفاطمہ برڪٺ داده
بہ شب قدر
ڪه آیینۀ زهراسٺ قسم
شیعہ را حب علے برگ برائٺ داده
در دعاهای افطار و سحر به رسم رفاقت در حق هم دعا کنیم
مهمانی خدا گوارای وجود نازنینتون🌹
@zendegiasheghane_ma ❤️
از رحمت خود مرا نصیبی برسان
بیمــار شدم به من طبیبی برسان
بدجور دلـم کرب وبلا می خواهد
بین الحرمین وعطر سیبی برسان
💫السلام علیک یا اباعبـداللّہ الحسیـن💫
@zendegiasheghane_ma
🔹 من مثل تو و تو مثل من چشم به راه
ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه
🔹 بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم
ندبه، گریه، عهد فرج ؛ باز گناه !
السلام علیک یاابا صالح المهدی🌹🌹
💕🌸 @zendegiasheghane_ma
دلمـ تنگ شده بود
دلم معنویتـ مے خواست
دلم عشق مے خواست
دلم خدا مے خواست
خوبـ ڪردے
خوبـ ڪردی آمدے
سلام_رمضان🌸🍃
💚🍃 @zendegiasheghane_ma
🌼یا صاحب الزمان
ميترسـم از آن لحظہ کہ عمرم بہ سر آيد
🌼مـهتاب رُخت بعـد غُـروبـم بہ در آيـد
مـے ترسـم از آن دم کہ بيايـے و نباشم
🌼جان از بدنـم رفتہ و عمرم بہ سـرآید
اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
✨﷽✨ 🌧تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست... تا تلخی نباشد، شیرینی نیست... تا غمی نباشد، لبخندی نیست..
برای رفتن به ابتدای کانال لمس کنید😊👆
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری👇👇👇 سرکار خانم پرتو #اعلم 💞💞💞 #جلسه1_قسمت1 👇👇👇👇👇👇 🔴 هرزمان احساس کردید زندگی تون
ابتدای مبحث همسرداری خانم پرتواعلم👆👆
عاشقٺ دور از حرم احساس غربٺ مےڪند
باز با عڪس حرم یڪ گوشہ خلوټ
مےڪند
باز با حال بُڪاء زانوی غم گیرم بغل
با خودم گویم ڪہ آیا او اجابٺ مےڪند؟
ارباب دلٺنگٺم
السلام علیک یا سید الشهدا
@zendegiasheghane_ma
ز هرڪسے ڪه گرفتم سراغ خانه تو
ز من گرفت نشانه از تو و نشانه تو
🌸🍃یاصاحب الزمان (عج)
اللهم عجل لولیڪ الفرج 🌸🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان....❤
@zendegiasheghane_ma
خدایا
بضاعتـ من به قدری استـ
ڪه نمی دانمـ
در حق دوستانمـ چه دعایی ڪنم
اما می دانمـ
ڪه تو از حال آنان آگاهی
پس به حرمتـ این لحظات
بهترین ها را برایشان مقدر فرما
آمین_یارب_العالمین
@zendegiasheghane_ma
اول هفته تون گلباران
الهی
شروع هفته تون پیوند
بخوره با
شروع موفقیت
شروع پیشرفت
شروع آرامش
شروع خوشبختی و
شروع بهترین های زندگیتون
روزتون زیبا و در پناه خدای مهربان
@zendegiasheghane_ma ❤️
#سیاست_های_زنانه
🔵ما همیشه تاکید داریم که خانم ها تعادل رو حفظ کنن👌👌
تاکید ما بر ابراز خودتون هست
و نه صرفا ابراز کلامی
💠دقت کنید شما ممکنه خیلی به یه نفر بگید دوستت دارم کلافه شه 😑
🔵اما اگه یه روز با کلام، یه روز با نگاه، روز بعدی در قالب غذای تزئین شده، یه روز در قالب استقبال عاشقانه، یه روز به عنوان یه سورپرایز عاشقانه، یه روز با یک نوشته عاشقانه کوچولو ، یه بار با پیامک و .... عشقتون رو نشون بدید نه تنها هیچ فردی خسته نمیشه بلکه عشق شما عمیق تر نفوذ پیدا میکنه
✅پس اصل ابراز عاشقی است
نوع و سبکش متنوع باشه هیچ جای نگرانی نیست
@zendegiasheghane_ma ❤❤
#همسرداری
🔵مردها فقط جهت کسب اطلاع صحبت میکنند اما زنها برای تخلیه هیجانات صحبت میکنند
اینکه گاهی زن به رازدار نبودن و مرد به سنگدل بودن متهم میشودازهمین تفاوت سرچشمه میگیرد
@zendegiasheghane_ma ❤❤
#همسرداری
#هردو_بدانیم
🔆🔆🔆
🔆🔆
🔆
🌸هر دو بدانیم
"بدگویی از همسر در مقابل فرزندان؛ ممنوع!"
🍃 هر کدام از همسران ممکن است ويژگی اخلاقی خاصی داشته باشد که همسرش را آزرده گرداند. در اين شرايط بزرگترين اشتباه بدگويی کردن از همسر پيش فرزندان است.
👈 پدر و مادر، همه هستی کودک هستند. پدر تکيه گاه محکم و منبع قدرت و مادر پناهگاه عواطف و احساسات اوست.
👈 تخريب شخصيت هر کدام از والدين در مقابل کودک، علاوه بر ويران کردن امنيت عاطفی و آرامش کودک، موجب پايين آمدن اعتماد به نفس و از بين رفتن شادمانی و احساس رضايت در او خواهد شد.
👈 همچنين وقتی يک از همسران ديگری را به باد انتقاد میگيرد، زمينه بیاحترامی و سرپيچی از والدين در فرزندان تقويت میشود. در اين خانه کسی حرف پدر را نمیخواند و مادر احترامی نخواهد داشت.
✅ يادمان باشد هر کدام از همسران علاوه بر نقش همسری، نقش پدر يا مادر خانواده را نيز به عهده دارد. ويران کردن شخصيت همسر موجب ويران کردن نقشهای ديگر او نيز خواهد شد.
@zendegiasheghane_ma ❤❤
13،خانواده.mp3
1.69M
مبحث خانواده، دکتر شاهین فرهنگ
پیشنهاد دانلود😊
@zendegiasheghane_ma ❤️❤️
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه4_قسمت9 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 🚫🚫🚫 خان
#جلسات_همسرداری
#جلسه4_قسمت10
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇
👹 شیطان قسم خورده از هر چهار طرف اجازه می خوام ازت خدا، که انسان را نظارت کنم.
💐 خداوند فرمود: اگر بر من توکل کنند تو هیچ کاره ای.
🔑چهار طرف چیه؟ سمت راست، سمت چپ، بالا و پایین
➡️ سمت راست
❌ تو الان می خوای خوب بشی از امروز به بعد، شب میلاد امام رضا( علیه السلام ) است، می خوای دیگه زندگیت عوض بشه، می خوای دیگه زندگی پانزده، شانزده ساله ت تغییر کنه. شیطان می گه ولش کن بابا، شانزده ساله نماز نخواندی، برای من آدم شدی⁉️ می خوای زندگی تو تغییر بدی⁉️ شوهری که انقدر ازش چیز دیدی، پسری که انقدر ازش چیز دیدی ولش کن بابا اصلا نمی خواد اینا لیاقت ندارند.
❌ می خوای برای خانواده همسرت خدمات انجام بدی می گه ولش کن اینا مثلا لیاقت ندارند.
⬅️ از سمت چپ
❌می خوای یه کاری رو انجام بدی، دودلی
می گه انجام بدم ندم، غیبتیه، دروغیه. فلانیه. می گه انجام بده، یه باره، بعدش توبه می کنی یه شبه یه عروسیه یه بار عروسی خواهرته، طوری نیست
👈 از سمت چپ کارهای بد رو می گه یه باره، طوری نیست قلقلکت می ده.
⬇️ پایین
❌ گذشته، چه دوران عقد بدی داشتی، چه مجردی بدی داشتی، دو سه ساله اول زندگیت چقدر بد گذشت، چقدر تو بدبختی.
👈 از گذشته، مدام قلقلکت می ده.
❌ زنه می یاد می گه من می خوام برم پیاده روی اربعین، شیطون می گه تو با اون زِنایی که کردی، کجا می خوای بری؟ می خوای بری پیاده روی اربعین؟ تو آدمی؟
می گه از گذشته نمی زاره من بلند شم.
❌دختر مجرد می یاد می گه من می خواهم حجاب را انتخاب کنم شیطان نمی زاره آنقدر که من دوست پسر داشتم.
⬆️ بالا
👈 از آینده مدام وعده_فقر می ده.
❌ حامله نشی ها هیکلت از بین می ره، نُه ماه رنگ موت می مونه.
سکست با شوهرت می مونه، فقیر می شی، بدبخت می شی، نکنه شوهرت الان رد تماس زد، سرش با یه جای دیگه گرمه.
💐 قرآن می گه الشیطان یعدکم الفقر،
😱 مدام وعده از دست دادن می ده، مدام وعده تنهایی می ده
وعده فقر
❌ الان تو نشستی نمی دونی یه دفعه چته؟ می گی من شوهرم که خوبه، بچه م خوبه، من چِمه؟ چرا #احساس_تنهایی می کنم⁉️⁉️
❌مثلا الان ساعت ۶ است ملائکه می یان بهت می گن پاشو الان شوهرت داره می یاد، پاشو شام درست کن، پاشو دستی به سر و روی خونه ت بکش
❌الهام شیطانی می گه ولش کن، حالا این همه کار کردی مگه دید⁉️😏 احساس تنهایی می ده، احساس فلج شدن می ده.
👹 پس کید شیطان به کسی که نمازش قضا می شه بسیار قویه و تو این مختصات چهار طرفه شما فلج می شی. نمی تونی هیچ قدمی برداری.
❌ کسی که نمازش قضا می شه مستعد گمراهی بیشتری است.
👩 معمولا #زن_شاغل بیشتر مورد نظارت شیطونه. چرا⁉️ چون پول داره. شیطون می گه تو برو تا تهش، تو خودت می تونی، نیازی به شوهر نداری نیازی به حمایت اون نداری، حقوقت هم از اون بیشتره.
👌پس اینو حواستان باشه. در آخرالزمان #مکرشیطان در حدی است که در یه جواب اس ام اس ندادنِ مثبت به شوهر خوابیده.
❌مثلا تو بتونی بگی سلام عزیزم، نگی.
بعضیا همون «س» می فرستند. مثلا پیام می ده همون «س»
این سلامه؟
یعنی حال نداره بنویسه.
👅مکر شیطان از یه حرف تلخ در زبان شما خوابیده
☹️😏 مکر شیطان آنقدر ریزه که یک دقیقه یک ثانیه، حال تو رو به هم می زنه.
😩 توی این مختصات، شیطان می گه اگر بنده، اگر تمام آدم ها وسط این مختصات قرار بگیرند من دیگه نمی تونم کاری انجام بدیم. یعنی چی بشن❓❓❓
کسی نه در گذشته ست نه در آینده ست، نه در سمت چپ مونده نه در سمت راست، در واقع در چه زمانیه❓❓❓
👈👈 حال: حی :زنده شدن 👉👉
@zendegiasheghane_ma ❤️❤️
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
اینک شوکران
ماجرای یک عشق بی پایان
زندگینامه شهید منوچهر مدق و همسرش
به روایت همسرش
این داستان رو حتما بخونید...
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
✨#اینک_شوکران #قسمت_32 ✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت ســے و دوم ﺻﺒﺢ ﻗﺒﻞ از ﻋﻤﻞ ﺗﻨﻬﺎ بودیم. دستم را
#اینک_شوکران
#قسمت_33
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و ســوم
{«ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺮﻧﮕﺮدد؟» ﻟﺒﻪي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺗﻢ زده ﻫﺎ. ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﺪ؟ ﻓﮑﺮش ﮐﺎر ﻧﻤﯽ ﮐﺮد. ﻫﻤﻪي ﺑﺪﻧﺶ ﮔﻮش ﺷﺪه ﺑﻮد ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ... دﮐﺘﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ درﺻﺪ اﻣﯿﺪ ﺑﺮده ﺑﻮدش اﺗﺎق ﻋﻤﻞ. ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد« ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻞ ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺮ ﻣ ﯽ ﮔﺮدد.» ﭼﻨﺪ ﺑﺎر وﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ. اﻣﺎ ﺑﺮاي دﻋﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺗﻤﺮﮐﺰ ﻧﺪاﺷﺖ. ﺣﺎل ﺧﻮدش را ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ. راه ﻣﯽ رﻓﺖ، ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ. ﭼﺎدرش را ﺑﺮﻣﯽ داﺷﺖ، دوﺑﺎره ﺳﺮش ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺳﺮ ﻇﻬﺮ ﺻﺪاش زدﻧﺪ. ﭘﺎﻫﺎش را ﻫﻤﺮاه ﺧﻮدش ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ دم اﺗﺎق رﯾﮑﺎوري. ﺗﻮي اﺗﺎق ﺷﺶ ﺗﺎ ﺗﺨﺖ ﺑﻮد. دو ﺗﺎ از ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ داد ﻣﯽ زدﻧﺪ.ﯾﮑﯽ اﺳﺘﻔﺮاغ ﻣﯽ ﮐﺮد.ﯾﮑﯽ اﺳﻢ زﻧﯽ را ﺻﺪا ﻣﯽ زد و دو ﻧﻔﺮ دﯾﮕﺮ از درد ﺑﻪ ﺧﻮدﺷﺎن ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪﻧﺪ. ﺗﺨﺖ آﺧﺮ دﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ اش ﺧﯿﺮه ﺷﺪ. ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ. ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ دﮐﺘﺮش ﻧﮕﺎه ﮐﺮد و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪ. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ روح آدم ﻫﺎ ﺧﻮدش را ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ. روﺣﺶ ﺻﺎف ﺻﺎف اﺳﺖ." ﮔﻮﺷﺶ را ﻧﺰدﯾﮏ ﻟﺐ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮد ﮐﻪ داﺷﺖ ﺗﮑﺎن ﻣﯽ ﺧﻮرد. داﺷﺖ اذان ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. }
ﺗﻤﺎم ﻣﺪت ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ذﮐﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﮐﺒﺪ و روده و ﻣﻌﺪه اش را ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﻗﺪﻏﻦ ﺑﻮد ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺎد ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ . اﻣﺎ زﺧﻤﺶ ﻋﻔﻮﻧﺖ ﮐﺮد. ﺗﺎ دو ﻫﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰي ﺑﺨﻮرد. ﯾﻮاش ﯾﻮاش ﻣﺎﯾﻌﺎت ﻣﯽ ﺧﻮرد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. از آزﻣﺎﯾﺶ ﻣﻐﺰ اﺳﺘﺨﻮان، ﭘﯿﺶ رﻓﺖ ﺳﺮﻃﺎن را ﻣﯽ ﺳﻨﺠﻨﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. دﮐﺘﺮ ﺷﻔﺎﯾﯿﺎن ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺧﻮن اﺳﺖ ﮐﻪ دﮐﺘﺮ ﻣﯿﺮ ﺑﺮا ي ﻣﺪاواي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﻌﺮﻓﯿﺶ ﮐﺮد. روز آزﻣﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ داﻧﻢ دردي ﮐﻪ ﻣﻦ کشیدم ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻮد ﯾﺎ دردي ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﺸﯿﺪ. دﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮزد. ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ اي ﮐﺎش ﯾﮏ ﺑﺎر داد ﻣﯽ زد. ﺻﺪا ي ﻧﺎﻟﻪ اش ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ. دردش را ﺑﯿﺮون ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﺻﺒﻮر ي و ﺳﮑﻮت ﻫﺎ ،ﭘﺮﺳﺘﺎر ﻫﺎ و دﮐﺘﺮ ﻫﺎ را ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻫﺮﮐﺎر ي از دﺳﺘﺸﺎن ﺑﺮ ﻣﯽ آﻣﺪ درﯾﻎ ﻧﻤﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ آﻣﺎده ﺷﻮد، ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﻣﺮﺧﺺ ﮐﺮدند.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_34
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و چـهـارم
روزﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻣﯽ آﻣﺪﯾﻢ ،روزﻫﺎي ﺧﻮش زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮد. ﻫﻤﻪ از روﺣﯿﻪ ام ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. نمی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮي ﺧﻨﺪهﻫﺎم را ﺑﮕﯿﺮم. ﺑﺎ ﺟﻤﺸﯿﺪ زﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ را ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺗﺎ دم آﺳﺎﻧﺴﻮر. ﮔﻔﺖ: "ﻣﯿﺨﻮاﻫﻢ ﺧﻮدم راه ﺑﺮوم. ﺟﻤﺸﯿﺪ رﻓﺖ ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ، رﺳﻮل ﺳﻤﺖ راﺳﺘﺶ، ﺑﺮادر دﯾﮕﺮش،ﺑﻬﺮوز، ﺳﻤﺖ ﭼﭙﺶ و ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺳﺮش ﮐﻪ اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻧﮕﻬﺶ دارﯾﻢ. ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ دﻧﺒﺎﻟﻤﺎن. دم ﺧﺎﻧﻪ ﺟﻠﻮي ﭘﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﻣﺎدرش ﺷﺮﺑﺖ ﻣﯽ داد. ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي ﺧﺎﻧﻪ را ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. از دم در ﺗﺎ ﭘﺎي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﮔﻞ ﭼﯿﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و ﯾﮏ ﮔﻠﺪان ﭘﺮ از ﮔﻞ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺎﻻي ﺗﺨﺘﺶ. ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ ﮐﻪ آﻣﺪ،
دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎﯾﺪ زودﺗﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﺷﻮد."
ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﺴﺨﻪي دﮐﺘﺮ ﮐﻤﺮم ﻣﯽ ﻟﺮزﯾﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ داروﻫﺎ ﮔﯿﺮ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﭼﯽ؟ دﻧﺒﺎل ﺑﻌﻀﯽ داروﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮي ﻧﺎﺻﺮﺧﺴﺮو ﻣﯽ ﮔﺸﺘﯿﻢ.ﺻﻒﻫﺎي ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻪي ﻫﻼل اﺣﻤﺮ و ﺳﯿﺰده آﺑﺎن و داروﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎي ﺗﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﭼﯿﺰي ﻧﺒﻮد. دوﺳﺘﺎن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎش را ﺑﯿﺮون ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ و ﮐﺎرت ﺟﺎﻧﺒﺎزي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را از ﺑﻨﯿﺎد ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. اﻣﺎ ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺎرﻫﺎ. ﺑﺮاي ﺧﺮج دوا و دﮐﺘﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن را ﻓﺮوﺧﺘﯿﻢ و اﺟﺎره ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﯾﻢ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﻪ روز ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. داروﻫﺎ را ﮐﻪ ﻣﯽ زدﻧﺪ ﮔُﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "اﻧﮕﺎر ﻣﻦ را ﮐﺮده اﻧﺪ ﺗﻮي ﮐﻮره بدنم داغ ﻣﯽ ﺷﻮد."
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮع داﺷﺖ. ده روز دﻫﺎن و ﺣﻠﻘﺶ زﺧﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ. آب دﻫﺎﻧﺶ را ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﻮرت ﻣﯽ داد. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﻮﻫﺎش رﯾﺨﺖ.
{ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎش را روي ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻮﻫﺎي ﺳﺮش را ﺑﺎ ﺗﯿﻎ زد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺮده ﺑﻮدش ﺣﻤﺎم، ﻣﻮﻫﺎش ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻣﻮﻫﺎي رﯾﺰي ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﺗﻮي ﺳﺮش ﻓﺮو ﻣﯽ رﻓﺖ و اذﯾﺘﺶ ﻣﯽ ﮐﺮد.
ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎ ﺗ ﯿﻎ ﺑﺰﻧﺪﺷﺎن. ﺣﺘﯽ رﯾﺶ ﻫﺎش را ﮐﻪ ﺗﻨﮏ ﺷﺪه ﺑﻮد. ﯾﮏ رﯾﺰ ﺣﺮف ﻣﯿﺰد. ﮔﺎﻫﯽ وﻗﺖ ﻫﺎ ﺣﺮف زدن ﺳﺨﺖ اﺳﺖ اﻣﺎ ﺳﮑﻮت ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ و ﺗﻠﺦ ﺗﺮ. آﯾﯿﻨﻪ را ﺑﺮداﺷﺖ و ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﯾﺴﺘﺎد.«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮش ﺗﯿﭗ ﺷﺪه اي. ﻋﯿﻦ یولﺑﺮاﯾﻨﺮ. ﺧﻮدت را ﺑﺒﯿﻦ.» ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎش را ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﻪ ﺻﻮرت و ﭼﺎﻧﻪ اش دﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪ و روي ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪ.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️