👈یکی از بزرگترین اشتباهات زنانه در زندگی مشترک
‼️ ایفای نقش #مادرانه در قبال #مرد است.
🔻 اولین قربانی چنین رفتاری
❌ عشق خواهد بود.
👌 برای شوهرانتان #همسری کنید
❌ نه مادری!
#همسرداری
#خانمها_بخوانند 🧕🏻
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم 🧕🏻🧔🏻
💝 زبانِ عشقِ همسرتان را بياموزيد💝
💟 چند سال است كه ازدواج كردهايد؟
💟آيا تازه نامزد كردهايد و قرار است بزودي برويد زير يك سقف؟
💟يا بچهها بزرگ شده رفتهاند و دوباره با همسرتان تنها شدهايد؟
👈 فرقي نميكند، چون در هر صورت همه شما دوست داريد قلب همسرتان را براي هميشه تسخير كنيد.
داشتن يك رابطه خوب و صميمانه، درك متقابل و گذراندن لحظات شاد و پرهيجان در كنار شريك زندگي بسيار مطبوع و دوستداشتني است، اما براي ايجاد يك دوست داشتن ماندگار بايد راههاي آن را دانست.
❇️ امروز ميخواهيم با يك توصيه كاربردي تغيير در روابطتان را متوجه شويد و زبان عشق همسرتان را پيدا كنيد. چطور ميتوان با كسي زير يك سقف رفت و با وجود اين همه تفاوت در روانشناسي، خلقيات، فرهنگ، تربيت و... به او نزديك شد و با او به تفاهم رسيد؟
💠جواب اين پرسش ساده است؛ با شناخت.
هر كس عشق واقعي را بر يك مبنا ميسنجد.
👩(خانمي ممكن است شنيدن جملات عاشقانه، گرفتن گل و كارهايي از اين دست را مبناي يك عشق واقعي همسرش بداند) و
👨(آقايي ممكن است همراهي همسرش در مشكلات و برخورد خوب او با خانوادهاش را نشانه دوست داشتن واقعي بداند.)
حالا با اين تفاوت در زبان ابراز علاقه چه ميكنيد؟ اگر هر كدام به زبان خود به ابراز عشق بپردازيد، سالها ميگذرد و ميبينيد در عين تلاش براي داشتن يك زندگي عاشقانه، هر روز از هم دورتر شدهايد، مثل دو نفر كه يكي به زبان انگليسي و يكي به زبان فرانسه بخواهند با هم بر سر موضوع مشتركي به تفاهم برسند. باور كنيد دنياي شما و همسرتان همين قدر با هم متفاوت است و اگر فرهنگ لغت زبان هم را نداشته باشيد، نميتوانيد عميقترين ابراز علاقهها را ترجمه كنيد.
اين كار دشوار نيست و وقت زيادي هم نميگيرد، كافي است از همسرتان بخواهيد به خاطر بياورد چه موقعي احساس كرده شما واقعا دوستش داريد، در حال انجام چه كاري بوديد، چه جملهاي را گفتهايد و دقيقا چه اتفاقي رخ داده است؟
🌀از همسرتان بخواهيد به شما بگويد مهمترين عاملي كه باعث چنين احساسي در او شده را پيدا كند و مهمتر از آن بدون خجالت برايتان بيان كند. شما نيز تمام اين پرسشها را پاسخ دهيد و به همسرتان بگوييد تحت كدام شرايط توانسته احساس عشق و علاقه را در شما بيدار كند.
👈 همين بروشور ساده ميتواند به هر دوي شما كمك كند تا هرگاه خواستيد به طرف مقابل ابراز علاقه كنيد، با زبان او اين كار را انجام دهيد.
🌀نگذاريد خواستههاي شما و همسرتان مثل يك راز باقي بماند. شما محرم راز هم هستيد، پس هر آنچه ميخواهد دل تنگتان بگوييد، اما به شرطي كه هر آنچه ميخواهد دل تنگ همسرتان را هم بشنويد.
با اين كار معجزهاي در زندگي شما رخ ميدهد؛
باور نداريد؟ آزمايش كنيد، ضررنمیکنید!!!😂😂😂
#عشق
#محبت_بین_زوجین
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#دمشق_شهرعشق
#قسمت107
💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد.
ابوالفضل مرتب تماس میگرفت هر چه سریعتر از #داریا خارج شویم، اما خیابانهای داریا همه میدان جنگ شده و مردم به #حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه میبردند.
💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان #شیعه، از وحشت هجوم #تکفیریها به شهر، دیگر نمیخندید و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم.
خیابانهای داریا را به سرعت میپیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند.
💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این #امانت را حفظ کند.
سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آنها نمیخواستند این طعمه به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به #گلوله بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت108
💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن #سوری نیستید!»
و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد.
💠 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه #تکفیریها را میدیدم که به پیکرش میکوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد.
من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و #وحشت ضجه میزد.
💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که #مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است.
وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد اسیر این #تروریستها شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط #خدا را صدا میزدم بلکه #معجزهای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه284ازقرآن🌸
#جز_پانزده🌸
#سوره_اسرا🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_ داوود_حسنی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨سلام ای عابرِ تنهای کوچه
غريبانه کجا پا میگذاری...؟
✨به چشم هر کسی افتد گذارت
به قلبش مهرِ خود جا مىگذارى...
#اللهمعجللولیکالفرج
🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
🌸ســــلام
💞روز سه شنبه تون بخیر و شادی
🌸امـیدارم
💞ساعاتی مملواز عشق و زیبـایی
🌸دقایقی لبریز از مهربانی
💞و پر از خیر و برکت
🌸در کنار خانواده و عزیزان
💞در انتظارتـون باشـه
🌸سه شنبه تـون پـراز بهترینها
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
امام خمینی (ره):
ما با دست خالي بر اين قدرت فوق العاده شيطاني، كه همه قدرتها دنبال او بودند، غلبه كرديم .
#انقلاب
#دهه_فجر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آقایان_بخوانند
🔴 #بیان_مشکلات_محل_کار
💠 گاهی برخی از مشکلاتِ قابل بیانِ محل کار را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما مشورت دهد.
💠 مهم این است که حس کند او را حساب کردهاید و این در افزایش مهر و علاقه او به شما موثر است.
💠 گاهی اینکار برخی از دلخوریهای همسر نسبت به شوهر را از بین میبرد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
👌🏻حوصله و بردباری در زندگی زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است.
☝️🏻همیشه در برخورد با همسرتون چند ثانیه مکث کنید و تا بعدا پشیمون نشید...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
زن چراغ خانه است💡
*از وجود زن امید، عشق و گرما ساتر میشود.*
وقتی زن را به چراغ تعبیر کردند ⬅️ نور همه جا را گرم و روشن میکند.
💢خانم علی رغم مشغله کار، درس و یا مریضی باید حواسش به گرمای خانه باشد.
🔹 محیط منزل را جوری جذاب و گرم نگه دارید که همسرتان شوق به خانه آمدن را داشته باشد.🏃♂🏃♂
خانه سرد و بی روح مانع امنیت روانی مرد میشود.🙇♂
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕🏻
در 80 درصد موارد
شما بانوهای عزیز
میتونید با سیاست های زنانه
ملکه ی مرد زندگیتون بشید.
پس ملکه باش🌈💫
نه یک زن غرغرو و نصیحت گو و ایرادگیر❌
👈 از این به بعد
دقت کن که توی خونه با چه لحنی صحبت میکنی؟
و از چه واژه هایی استفاده میکنی؟
🔅لحن تو
و
🔅انتخاب واژه های تو ،
در جذب همسرت بسیار بسیار موثر هست✅
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوتی
#همسرداری
استاد #پناهیان
آیا همسرم هنوز مرا میپسندد؟؟
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷امشب همه باهم ساعت ۹شب
به کوری چشم بدخواهان نظام و انقلاب
به کوری چشم فتنه گران و آشوب طلبان
امشب همصدا
همه با هم
ندای الله اکبر سر خواهیم داد.
🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#دهه_فجر گرامی باد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#دمشق_شهرعشق
#قسمت109
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد.
با پنجههای درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشیها روی زمین نفسنفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود.
💠 خودش هم #شیعه بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند و نگاهش برای من میلرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد.
مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله #یاالله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند.
💠 یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه میبیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت :«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.» و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!» و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!» که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══