eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
27.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
👈یکی از بزرگترین اشتباهات زنانه در زندگی مشترک ‼️ ایفای نقش در قبال است. 🔻 اولین قربانی چنین رفتاری ❌ عشق خواهد بود. 👌 برای شوهرانتان کنید ❌ نه مادری! 🧕🏻 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻🧔🏻 💝 زبانِ عشقِ همسرتان را بياموزيد💝 💟 چند سال است كه ازدواج كرده‌ايد؟ 💟آيا تازه نامزد كرده‌ايد و قرار است بزودي برويد زير يك سقف؟ 💟يا بچه‌ها بزرگ شده رفته‌اند و دوباره با همسرتان تنها شده‌ايد؟ 👈 فرقي نمي‌كند، چون در هر صورت همه شما دوست داريد قلب همسرتان را براي هميشه تسخير كنيد. داشتن يك رابطه خوب و صميمانه، درك متقابل و گذراندن لحظات شاد و پرهيجان در كنار شريك زندگي بسيار مطبوع و دوست‌داشتني است، اما براي ايجاد يك دوست داشتن ماندگار بايد راه‌هاي آن را دانست. ❇️ امروز مي‌خواهيم با يك توصيه كاربردي تغيير در روابطتان را متوجه شويد و زبان عشق همسرتان را پيدا كنيد. چطور مي‌توان با كسي زير يك سقف رفت و با وجود اين همه تفاوت در روان‌شناسي، خلقيات، فرهنگ، تربيت و... به او نزديك شد و با او به تفاهم رسيد؟ 💠جواب اين پرسش ساده است؛ با شناخت. هر كس عشق واقعي را بر يك مبنا مي‌سنجد. 👩(خانمي ممكن است شنيدن جملات عاشقانه، گرفتن گل و كارهايي از اين دست را مبناي يك عشق واقعي همسرش بداند) و 👨(آقايي ممكن است همراهي همسرش در مشكلات و برخورد خوب او با خانواده‌اش را نشانه دوست داشتن واقعي بداند.) حالا با اين تفاوت در زبان ابراز علاقه چه مي‌كنيد؟ اگر هر كدام به زبان خود به ابراز عشق بپردازيد، سال‌ها مي‌گذرد و مي‌بينيد در عين تلاش براي داشتن يك زندگي عاشقانه، هر روز از هم دورتر شده‌ايد، مثل دو نفر كه يكي به زبان انگليسي و يكي به زبان فرانسه بخواهند با هم بر سر موضوع مشتركي به تفاهم برسند. باور كنيد دنياي شما و همسرتان همين قدر با هم متفاوت است و اگر فرهنگ لغت زبان هم را نداشته باشيد، نمي‌توانيد عميق‌ترين ابراز علاقه‌ها را ترجمه كنيد. اين كار دشوار نيست و وقت زيادي هم نمي‌گيرد، كافي است از همسرتان بخواهيد به خاطر بياورد چه موقعي احساس كرده شما واقعا دوستش داريد، در حال انجام چه كاري بوديد، چه جمله‌اي را گفته‌ايد و دقيقا چه اتفاقي رخ داده است؟ 🌀از همسرتان بخواهيد به شما بگويد مهم‌ترين عاملي كه باعث چنين احساسي در او شده را پيدا كند و مهم‌تر از آن بدون خجالت برايتان بيان كند. شما نيز تمام اين پرسشها را پاسخ دهيد و به همسرتان بگوييد تحت كدام شرايط توانسته احساس عشق و علاقه را در شما بيدار كند. 👈 همين بروشور ساده مي‌تواند به هر دوي شما كمك كند تا هرگاه خواستيد به طرف مقابل ابراز علاقه كنيد، با زبان او اين كار را انجام دهيد. 🌀نگذاريد خواسته‌هاي شما و همسرتان مثل يك راز باقي بماند. شما محرم راز هم هستيد، پس هر آنچه مي‌خواهد دل تنگتان بگوييد، اما به شرطي كه هر آنچه مي‌خواهد دل تنگ همسرتان را هم بشنويد. با اين كار معجزه‌اي در زندگي شما رخ مي‌دهد؛ باور نداريد؟ آزمايش كنيد، ضررنمیکنید!!!😂😂😂 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 مصطفی در حرم (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده می‌شد. ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت هر چه سریعتر از خارج شویم، اما خیابان‌های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه می‌بردند. 💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی می‌ترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان ، از وحشت هجوم به شهر، دیگر نمی‌خندید و التماس‌مان می‌کرد زودتر آماده حرکت شویم. خیابان‌های داریا را به سرعت می‌پیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس می‌داد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راه‌مان را بستند. 💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس می‌کرد این را حفظ کند. سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آن‌ها نمی‌خواستند این طعمه به همین راحتی از دست‌شان برود که هر چهار چرخ را به بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمت‌مان می‌آمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را می‌شنیدم که خدا را صدا می‌زد و سیدحسن وحشتزده سفارش می‌کرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجه‌تون می‌فهمن نیستید!» و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم و آن‌ها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد. 💠 دیگر او را نمی‌دیدم و فقط لگد وحشیانه را می‌دیدم که به پیکرش می‌کوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمی‌زد. من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمی‌دیدند زانوانش حریف سرعت آن‌ها نمی‌شود که روی زمین بدن سنگینش را می‌کشیدند و او از درد و ضجه می‌زد. 💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که را به چشم می‌دیدم و حس می‌کردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است. وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین می‌کشیدم و باورم نمی‌شد اسیر این شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط را صدا می‌زدم بلکه شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به داوود_حسنی 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✨سلام ای عابرِ تنهای کوچه غريبانه کجا پا می‌گذاری...؟ ✨به چشم هر کسی افتد گذارت به قلبش مهرِ خود جا مى‌گذارى... 🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊🌸🍃🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ســــلام 💞روز سه شنبه تون بخیر و شادی 🌸امـیدارم 💞ساعاتی مملواز عشق و زیبـایی 🌸دقایقی لبریز از مهربانی 💞و پر از خیر و برکت 🌸در کنار خانواده و عزیزان 💞در انتظارتـون باشـه 🌸سه شنبه تـون پـراز بهترینها ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خمینی (ره): ما با دست خالي بر اين قدرت فوق العاده شيطاني، كه همه قدرتها دنبال او بودند، غلبه كرديم . ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 گاهی برخی از مشکلاتِ قابل بیانِ محل کار را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما مشورت دهد. 💠 مهم این است که حس کند او را حساب کرده‌اید و این در افزایش مهر و علاقه او به شما موثر است. 💠 گاهی اینکار برخی از دلخوری‌های همسر نسبت به شوهر را از بین می‌برد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🏻حوصله و بردباری در زندگی زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است. ☝️🏻همیشه در برخورد با همسرتون چند ثانیه مکث کنید و تا بعدا پشیمون نشید... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن چراغ خانه است💡 *از وجود زن امید، عشق و گرما ساتر می‌شود.* وقتی زن را به چراغ تعبیر کردند ⬅️ نور همه جا را گرم و روشن می‌کند. 💢خانم علی رغم مشغله کار، درس و یا مریضی باید حواسش به گرمای خانه باشد. 🔹 محیط منزل را جوری جذاب و گرم نگه دارید که همسرتان شوق به خانه آمدن را داشته باشد.🏃‍♂🏃‍♂ خانه سرد و بی روح مانع امنیت روانی مرد می‌شود.🙇‍♂ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻 در 80 درصد موارد شما بانوهای عزیز میتونید با سیاست های زنانه ملکه ی مرد زندگیتون بشید. پس ملکه باش🌈💫 نه یک زن غرغرو و نصیحت گو و ایرادگیر❌ 👈 از این به بعد دقت کن که توی خونه با چه لحنی صحبت میکنی؟ و از چه واژه هایی استفاده میکنی؟ 🔅لحن تو و 🔅انتخاب واژه های تو ، در جذب همسرت بسیار بسیار موثر هست✅ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد آیا همسرم هنوز مرا میپسندد؟؟ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷امشب همه باهم ساعت ۹شب به کوری چشم بدخواهان نظام و انقلاب به کوری چشم فتنه گران و آشوب طلبان امشب همصدا همه با هم ندای الله اکبر سر خواهیم داد. 🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 گرامی باد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره می‌زد تا پیاده شوم و من مثل جنازه‌ای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه‌های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که ‌دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی‌ها روی زمین نفس‌نفس می‌زند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود. 💠 خودش هم بود و می‌دانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان می‌کند و نگاهش برای من می‌لرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماس‌شان می‌کرد دست سر از ما بردارند. 💠 یکی‌شان به صورتم خیره مانده بود و نمی‌دانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه می‌بیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟» لب و دندانم از ترس به هم می‌خورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خاله‌ام هستن. لاله، نمی‌تونه حرف بزنه!» 💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان می‌گفت :«داشتم می‌بردم‌شون دکتر، خاله‌ام مریضه.» و نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید :« هستی؟» یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفس‌هایم به گریه افتادم. 💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پای‌شان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج می‌کنه! بهش رحم کنید!» و رحم از پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد. به‌نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس می‌کشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخاله‌ام برن خونه، من می‌مونم!» که را روی پیشانی‌اش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══