#حدیث_عشق
✍️ امام موسی كاظم علیه السلام
منْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
📗 فقه الرضا(ع)، ص358
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت60 چرا نماز خوب نمی خوانیم؟ 🔷🔶🔶🔷 استاد پناهیان؛ یه آفتی هست تا م
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت61
چرا از نماز بهره کافی نمیبریم ؟
🔶🔷🔶🔷
استاد پناهیان؛
چرا بعضی وقتها به قله نگاه میکنیم، نا امید میشیم ؟
جلوی پات رو نگاه کن
یه قدم بردار.
✅🌺
برای نماز خوب خوندن راه بازه ،شروع کنیم به نماز خوب خوندن،
💠اول باید نگاهمون رو به نماز تغییر بدیم .
نماز یه عبادت مودبانه هست .
✅ نماز در قدم اول رعایت ادب هست .
نه ابراز محبت به خدا ،
🔴⭕🔴
ما دوست داریم خدا رو ...
اما این دوستیمون باعث نمیشه روزی پنج بار بریم درخونه ی خدا نماز بخونیم.
❌💢
ما به هیچ وجه نمیتونیم سر نماز با خدا عشق بازی کنیم .
نماز ما رو زود خسته میکنه .
❌💢⭕
موقع اذان گاهی اوقات حالمون گرفته میشه .
🔴 حوصله نداریم نماز بخونیم .
💠بریم سراغ نماز ،
نمازخوب خوندن ، نماز مودبانه خوندن،
وبهره کافی از نماز ببریم .
✅🌺
خداوند با وجود اینکه ما رابطه مون با نماز خوب نیست نماز رو واجب کرده .
چرا؟
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت62
چرا نماز مودبانه مهمه ؟
🔷🔶🔷🔶
استاد پناهیان؛
🔴خدایا ، اگه بنده هات توجه کافی به نماز نمیکنند ،
چرا پس نماز رو واجب کردی ، وقتی فایده ای براشون نداره ؟
❌⭕
خدا میفرماید : معلومه که خیلی فایده داره .
💠 من که نخواستم اینها بیان عاشقانه نماز بخونند ...
🔹عشق کجاست؟🔹
من که نخواستم اینها از 14سالگی بیان عارفانه نماز بخونند ...
🔹معرفت کجاست ؟🔹
حالا اونها بنده هستند ...
🔷🔶🔷
خدایا ، من ودیگران که مبتلا هستیم ، چگونه یک نماز بخونیم؟
فلسفه نماز خوندن برای بنده هات چیه ؟
✅🌺
خداوند متعال بنا به روایات میفرماید:
من میخواستم اینها مودبانه نماز بخونند .
✅🌺
ادب میدونی چیه ؟
ادب یعنی اینکه آدم ممکنه حال عشق بازی با نماز و نداشته باشه .
ولی بلند بشه خیلی مودبانه نمازش رو
بخونه .
🔶✅
کسی که ادب نداشته باشه حال وحوصله هم نداشته باشه ،جلوی باباش بلند میشه می ایسته،
🌺🌺
ادب که داشته باشه به همسایش لبخند میزنه وسلام میکنه،،،
و احوال پرسی میکنه .
همانطور که با همسایت مودبانه رفتار میکنی ،
🔹🔶
سر نماز هم با خدا مودبانه رفتار کن .
بعد بببن چه نتیجه خوبی میگیری .
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕
💎 نوع توقع و تصوراتمان در مناسبت ها را تغییر دهیم.
✖️بیشترین دغدغه خانم این هست اگر من کم توقع باشم همسرم به این روند عادت میکند.🙄
❇️ قانون الهی :
✔️اگر شما تربیت شوید دیگران شما را میبینند. علی رغم اینکه خودتان رغبتی به دیده شدن ندارید.👏
چرا خدا این امتحان را از ما میگیرد؟🤔
چون دیده شدن دیگر برایم ضرر ندارد.
پس به امضائ خدا، اطرافیان به من محبت میکنند و مورد توجه قرار میگیرم.💖
*زمانی که به اِذن خدا دیده میشوید و به شما هدیه میدهند، خوشحال و قدر شناس باشید*
🔷 بعضی ازخانم ها در این مورد دچار افراط شده اند.
اگر از طرف عزیزی هدیه ای دریافت کنند به جای اینکه خوشحال شوند ⬅️
ناراحت میشوند و خود را مستحق آن هدیه نمیدانند.😒 تواضع بیش از حد میکنند و می گویند من ارزش این هدیه را ندارم. 😥😰
✔️این باور و اعتقاد شما است. لزومی ندارد دیگران در جریان سیر تکاملی شما قرار بگیرند.
پسری که تمکن مالی خوبی دارد در مناسبت های مختلف برای مادر هدیه های ارزشمندی میخرد.
🔺 ایشان به جای اینکه خوشحال شود و از پسرش تشکر کند، او را امر به معروف میکند
⬅️ به جای خریدن هدیه اگر روی اخلاقیاتت کار کنی من بیشتر خوشحال میشوم. 🤦♂
✖️مادر با رفتار سرد و نادرست اشتیاق فرزندش را نسبت به خود و به دین کم کرده است. 💔
⭐️ حدیثی از امام سجاد(ع) :
*اشکرکم الله اشکرکم للناس*
قدردان ترین شما از خدا، قدردان ترین شما از مردم است.
♨️کسی که نتواند از مخلوق خدا تشکر کند از خدا هم نمیتواند تشکر کند.🙁
🔹شما بلندگوی امیرالمومنین نباش.
شاید خود آقا به دلش انداخته است تا برای شما هدیه بگیرد و به واسطه خوشحالی و دعا مادر به درجاتی برسد.🦋
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
1_307096349.mp3
15.3M
#همسرداری
📝بخش پنجم؛«حفظ اقتدار مرد»
♨️ اگه مرد نتونه خواسته شما رو تامین کنه،حتما جایگزین میکنه...!
#حفظ_اقتدار_مرد
دکتر #حبشی
#قسمت5
#صوتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان #ناحله
نویسندگان : فاطمه زهرا درزی ؛ غزاله میرزاپور
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ناحله #قسمت15 پلکام سنگین شده بود گوشیم و گذاشتم روی میز و تا چشمام و بستم خوابم برد ___ مثه ه
#ناحله
#قسمت16
انگاری همه فهمیده بودن من یه چیزیم هست
نگاهشون پر از تردید شده بود
سعی کردم خودمو نبازم.
بخاطر اینکه بیشتر از این سوتی ندم خودمو جمع و جور کردم و رفتارم مثه قبل شد
شام و خوردیم وقتی ظرفا و جمع کردیم
عمو رضا صدام زد
رفتم پیشش
کسی اطرافمون نبود
با لحن آرومش گفت :
+ دخترم چیزی شده مصطفی بی ادبی کرده ؟
_نه این چ حرفیه
+خب خداروشکر
یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد:
+اگه از چیزی که گفتم راضی نیستی ب هر دلیلی به من بگو
اذیتت نمیکنم
سرم و انداختم پایین و بعد چند ثانیه دوباره نگاش کردم و گفتم:
_عمو من نمیخوام ناراحتتون کنم ولی الان اصلا در شرایطی نیستم ک بخوام ب ازدواج فکر کنم
حس میکنم هنوز خیلی زوده برای دختر ناپخته ای مثه من
دیگه نمیدونستم چی بگمسکوت کردم ک خندید و مثه همیشه مهربون نگام کرد بعدشم سر بحث و بستیم و رفتم تو جمع نشستیم .
تمام مدت فکرم جای دیگه بود
وقتی از جاشون پاشدن برای رفتن ب خودم اومدم.
شرمنده از اینکه رفتار زشتی داشتم مقابلشون بلند شدم و ازشون عذر خواستم
زن عمو منو مثه همیشه محکم ب خودش فشرد
عمو هم با لبخند ازم خداحافظی کرد
خداروشکر با درک بالایی ک داشت فهمیده بود عروس خانم صدا کردنش منو کلافه میکنه براهمین به دختر گلم اکتفا کرد
اخرین نفر مصطفی بود
بعد خداحافظی گرمش با پدر و مادرم سرشو چرخوند سمتم
بعد از چند لحظه مکث ک توجه همه رو جلب کرده بود
با لحنی که خیلی برام عجیب و سرد بود خداحافظی کرد
و رفت
با خودمگفتمکاش میشد همچی ی جور دیگه بود
مصطفی هم منو مثه خواهرش میدونست و همچی شکل سابق و به خودش میگرفت .دلم نمیخواست تو تیررس گله و شکایت مادرم قرار بگیرم
واسه همین سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم
بعد عوض کردن لباسام پرت شدم رو تخت
خیلی برام جالب و عجیب بود
تا چشمام بسته میشد بلافاصله چهره محمد تو ذهنم نقش میبست
اینکه چرا همش تو فکرمه برام یه سوال عجیب بود
ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!!
سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن....
ساعت صفر عاشقی !!
ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه ....*
#نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ناحله
#قسمت17
#پارت1
خسته و کلافه از رخ دادن اتفاقای عجیب اطرافم چشام و بستم
یه حمد خوندم و خیلی سریع خوابم برد
صبح با نوازش دست بابا رو صورتم پاشدم
+فاطمه جان عزیزم پا نمیشی نمازت قضا شدا؟
تو رخت خواب یه غلتی زدم و از جام پا شدم
بعد وضو جانمازمو باز کردمو ایستادم برا نماز !
بعد اینکه نمازم تموم شد از رو آویز فرم مدرسمو پوشیدم کولمو برداشتمو رفتم پایین .
نگا به ساعت انداختم . یه ربع به هفت بود
نشستم پیش مامان و بابا رو میز واسه صبحانه !
یه سلام گرم بهشون کردم و شروع کردم به برداشتن لقمه برا خودم .
متوجه نگاه سنگین مامان شدم .
سعی کردم بهش بی توجه باشه که گفت :
+این چه رفتاری بود دیشب از خودت نشون دادی دختر ؟ نمیگن دختره ادب نداره ؟ خانوادش بلد نبودن تربیتش کنن؟
سعی کردم مسئله رو خیلی عادی جلوه بدم
_وا چیکار کردم مگه !! یکم سرم درد میکرد.
تازشم خودتون باید درک کنین دیگه .
امسال سالِ خیلی مهمیه برا من. الان که وقتِ فکر کردن به حواشی نیست .
با این حرفم بابا روم زوم شد و
+از کی مصطفی واسه شما شده حواشی؟
تا خواستم چیزی بگم مامان شروع کرد
+خاک بر سرم نکنه این حرفا رو به خود پسره هم گفتی که اونجور یخ بود دیشب؟.
لقممو تو گلوم فرو بردم و :
_نه بابا پسره خودش ردیه !به من چه .
خیلی مظلوم به مامان نگاه کردم و ادامه دادم
_مامان من که گفتم ...
خدایی نمیتونم اونو ....
با شنیدن صدای بوق سرویسم حرفم نیمه کاره موند
از جام پاشدم . لپ بابا رو ماچ کردمو ازشون خداحافظی کردم
از خونه بیرون رفتم کفشمو از جا کفشی گرفتم و ....*
#نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ناحله
#قسمت17
#پارت2
به محض ورود به مدرسه با چشمای گریونِ ریحانه مواجه شدم.
سردرگم رفتم سمتش و ازش پرسیدم
_چیشده ریحونم ؟ چرا گریه میکنی !؟
با هق هق پرید بغلم و
+فاطمه بابام !!!
بابام حالش خیلی بده ...
محکم بغلش کردم و سعی کردم دلداریش بدم.
_چیشده مگه؟مشکل قلبشون دوباره؟خوب میشه عزیزدلم گریه نکن دیگه! عه منم گریم گرفت .
از خودم جداش کردمو اشکاشو با انگشتم پاک کردم
مظلومنگام کرد . دلم خیلی براش میسوخت. ۵ سال پیش بود که مادرشو از دست داد .پدرشم قلبش ناراحت بود.
از گفته هاش فهمیده بودم که دوتا برادر بزرگتر از خودشم داره.
بهم نگاه کرد و
+فاطمه اگه بابام چیزیش بشه ...
حرفشو قطع کردمو نزاشتم ادامه بده!
_خدا نکنهههه. عه . زبونتو گاز بگیر .
+قراره امروز با داداش ببریمش تهران دوباره !
_ان شالله که خیلی زود خوب میشن .توعم بد به دلت راه نده . ان شالله چیزی نمیشه .
مشغول حرف زدن بودیم که با رسیدن معلم حرفمون قطع شد .
__
اواسط تایمِ استراحتمون بود که اومدن دنبال ریحانه .
کیفشو جمع کرد .
منم چادرشو از رو آویز براش بردم تا سرش کنه . تنهآ چادریِ معقولی بود که اطرافم دیده بودم .
از فرا منطقی بودنش خوشم میومد .
با اینکه خیلی زجر کشیده بود اما آرامشِ خاصِ حاصل از ایمانش به خدا و توکلش به اهل بیت تو وجودش موج میزد .همینم باعث شده بود که بیشتر از شخصیتش خوشم بیاد .
همیشه تو حرفاش از امام زمان یاد میکرد .
ادمی بود که خیلی مذهبی و در عین حال خیلی به روز و امروزی بود
خودشو به چادر محدود نمیکرد .
با اینکه فعالیتای دیگه هم داشت درسشم عالی بود و اکثرا شاگرد سوم یا چهارم بود
باهاش تا دم در رفتم .
چادرشو جلو اینه سرش کرد .
محکمبغلش کردمو گونشو بوسیدم .
باهم رفتیم تو حیاط مدرسه که متوجه محمد شدم .
از تعجب حس کردم دوتا شاخ رو سرم در آوردم
بهش خیره شدم و به ریحانه اشاره زدم که نگاش کنه .
_عه عه ریحون اینو نگا
ریحانه با تعجب برگشت سمت زاویه دیدم .
+کیو میگی؟
برگشت سمت محمد و گفت :
سلام داداش یه دقه واستا الان اومدم.
+نگفتی کیو میگی؟
با تعجب خیره شدم بهش .
_هی..هیچکی
دستشو تکون داد به معنای خداحافظی .
براش دست تکون دادم و بهشون خیره شدم .
عهه عه عه عه.
محمدد؟؟؟
داداش ریحانه ؟؟
مگه میشه اصن؟؟
اخه ادم اینقد بدشاانسسس؟؟
ای بابا!!
به محمد خیره شدم .
چ شخصیتیه اخه ...
حتی به خودش اجازه نداد بهم سلام کنه رو حساب اینکه ۲ بار دیده بودیم همو و هم کلامم شده بودیم .
بر خلاف خاهرِ ماهش خودش یَکآدمِ خشک مقدسِ ...
لا اله الا الله
بیخیالش بابا
اینو گفتم و چشم رو تیپش زوم شد .
ولی لاکِردار عجب تیپی داره .
اینو گفتم خیلی ریز خندیدم . دلم میخاس جلب توجه کنم که نگام کنه .
نمیدونم چیشد که یهو داد زدم
_ریحووووون
ریحانه که حالا در ماشینو باز کرده بود که بشینه توش وایستاد و نگام کرد .
+جانم عزیزم؟
نگام برگشت سمت محمد که ببینم چه واکنشی نشون میده
وقتی دیدم هیچی به هیچی بی اختیار ادامه دادم
_جزوه ی قاجارو میفرسم برات !!!
اینو گفتمو از خنده دیگه نتونسم خودمو کنترل کنم .خم شدم رو دلم و کلی خندیدم.
ریحانه هم به لبخند ریزی اکتفا کرد و گفت :
+ممنونتم فاطمه جونم .
اینو گفت و نشست تو ماشین .*
#نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه312ازقرآن🌸
#جز_شانزدهم🌸
#سوره_طه🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_مصطفی_خسروی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🔅آیه ای از سوره روم
📖فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ...[سوره روم/آیه ۵۰]
🔸به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مىكند...
🔹 امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
«این زنده کردن به این نیست که با باران زمین را زنده کند بلکه خداوند مردانی را (حضرت مهدی(عجل الله) و یاران او) برمیانگیزد تا اصول عدالت را زنده کنند؛ پس زمین در پرتو عدل زنده میشود و اجرای عدل و حدود الهی در زمین مفیدتر از چهل روز بارندگی میباشد.»
📚مکیال المکارم ،ج۱،ص۱۸
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌾🌿
🌿🌾☘🌿🌾☘🌿🌾☘🌿🌾☘
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
ما از این خیمہ
تمنــاے تو داریم حسین
از همین جا سر
سوداے تو داریم حسین
هوس ڪرب و بلا
هسٺ بہ دل بسم اله
چشم امیــد بہ
امضاے تو داریم حسین
السلام علیک یا ثارالله
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
بهار یعنی تحولی در
وجود خودت👌
اگر تحوّلى در دل
و زندگیت روى
داد مبارک است
راز نو شدن راباید دانست
و گرنہ بهار
یک فصلِ تکراریست!
بهار دلتون همیشه سبز ☘🌸
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند 👶🏼
#تربیت_فرزند
در تربیت و پرورش ،مادر کار خدا را انجام میدهد
چقدر صفات خدا را دارا هستیم؟
خدا ستار العیوب است.آیا ما عیب های فرزندانمان را میپوشانیم؟ یا دائم بر زبان
میآوریم؟
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#تربیت_فرزند
خانم #شاکری
#پسرم_به_همه_امور_کار_داره_به_جز_امور_خودش
سلام به همه.
من پسری نه ساله دارم به شدت کنجکاو و با هوش و جستجو گر.
طوری که توی خونه هیییییچ چیزی از ایشان مخفی نیست.
و حتی کمد های لباس منم میدونه که توشون چی هست و چی به چیه...
به تمام امور کار داره جز امور خودش.
مثلا مثل درس خوندن یا بازی کردن.
خواهشا منو راهنمایی کنید.
گاهی از این اخلاقاش خسته میشم و ممکنه برخورد درستی باهاش نداشته باشم
🏡🏝🏡
🍀 سلام به شما...
خیلی خوب و مثبت از پسرتون صحبت کردید آفرین ✅
امور دیگه ای که می فرمایید فرزندتون بهش کار داره،،
براش جذابه..
اما درس ها و امور شخصی خودش خسته کننده،، اجباری و تکراری هست.
علاوه بر این،،
گویا هر بار که پدر و مادر میخوان تنبیه اش کنند،،
👈با سرزنش و شکایت،،
فرزند رو به درس ها و تکالیف اش حواله می کنند.
و همین باعث دلزدگی بیشتر فرزندتون از تکالیف اش میشه..
مامان خانم،، همونطور که خودتون اشاره کردید ،،
انرژی، کنکاش و کنجکاوی فرزندتون زیاده،،
اما شما از این استعداد استفاده نمی کنید.
1⃣_مسئولیت هایی که به فرزندتون میدین،،
یا کم هست یا خیلی پیش پا افتاده...
استعداد و توانایی پسر شما بیشتر از سن اش هست،،
میتونید روی کمک و مسئولیت پذیری او حساب کنید.
2⃣کنجکاوی اش رو،،
با پنهان کاری ها و محدودیت تحریک نکنید.
3⃣ویژگی جستجوگری فرزندتون رو هدایت کنید.
خودتون ازش بخواهید در مورد موضوع یا مسئله ای یا پیدا کردن مکان یا.... کمک تون کنه،،
4⃣تیپ شخصیتی پسرتون به صورت بالقوه این ویژگی ها رو داره،،
👈بررسی کننده، ایده آل گرا، متفکر و وظیفه شناس، صرفه جو و اقتصادی،، بااستعداد و خلاق ✅
⚠با رفتار اشتباه و احساسات منفی والدین و اطرافیان،،
ممکنه این ویژگی های بالقوه مثبت،،
به ویژگی های بالفعل منفی تغییر میکنه
یعنی :
👈 هوش هیجانی پایین
،، منتقد
،، ضربه زننده ،، نوک زن
،، ایرادگیر
سخت خواهش میکند،، کمال گرا... ❌
❇شخصیت شناسی فرزندان و کمک به شناخت خود،،
یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر هست.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
خانم #شاکری
💕⚽⚽⚽🎯⚽⚽⚽💕
#پسر_سه_ساله_ام_هر_وسیله__ای_که_کنارش_بباشه_رو_پرت_میکنه
سلام یک سوال از خدمتتون داشتم پسر من 3سال و چهار ماهش هست و متاسفانه چند وقتی هست از روی عصبانیت هر وسیله ای که جلوی دستش باشه پرت میکنه و خیلی خطرناک هست نگرانم باید چکار کنم؟
🍀 سلام ،، عکس العمل شما چیه؟!
در زمان پرتاب شی
👈 قاطعیت و ناراحتی تون رو نشون بدین.
بعد از آرامش کودک،،
👈آموزش* همراه با مهربانی داشته باشید.
اونم نه یک بار،،
چندین بار در موارد مختلف...
〰〰〰〰〰〰
*آموزش : فقط توپ برای پرتاب کردنه⚽،،
اشیاء دیگه برای کار دیگه ای درست شدند.
👈کارکرد اشیاء رو براش توضیح بدین.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══