#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت22
#یا_حسین_ع
می گویند اگر می خواهی شیعه واقعی آقا اباعبدالله را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسین(ع) را بر زبان جاری کنید. خواهید دید که محب و شیعه واقعی حالتش تغییر کرده و اشک در چشمانش حلقه می زند.
شدت علاقه و محبت هادی به امام حسین(ع) وصف ناشدنی بود. او از زمانی که خود را شناخت در راه سید و سالار شهیدان قدم بر می داشت.
هادی از بچگی در هیئت ها کمک می کرد. او در کنار ذکرهایی که همیشه برلب داشت، نام یاحسین(ع) را تکرار می کرد.
واقعاً نمی شود میزان محبت او را توصیف کرد. این سالهای آخر وقتی در برنامه های هیئت شرکت می کرد، حال و هوای همه تغییر می کرد.
یادم هست چند نفر از کوچکترهای هیئت می پرسیدند: چرا وقتی آقا هادی در جلسات هیئت شرکت می کند، حال و هوای مجلس ما تغییر می کند؟
ما هم می گفتیم به خاطر اینکه او تازه از کربلا و نجف برگشته.
اما واقعیت چیز دیگری بود. محبت آقا اباعبدالله(ع) با گوشت و پوست و خون او آمیخته شده بود. او تا حدودی امام حسین(ع) را شناخته بود. برای همین وقتی نام مبارک آقا را در مقابل او می بردند اختیار از کف می داد.
خوب به یاد دارم صبح ها برای نماز به مسجد می آمد. بعد از نمازصبح در گوشه ای از مسجد به سجده می رفت و در سجده کل زیارت عاشورا را قرائت می کرد.
هادی هرجا می رفت برای هیئت امام حسین(ع) هزینه می کرد. در مورد هیئت رهروان شهدا که نوجوانان مسجد بودند نیز همیشه جزو بانیان هزینه های هیئت بود.
هادی در زمانی که ساکن نجف بود، هرشب جمعه کربلا می رفت. در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.
خوب به یاد دارم که هادی از میان تمام شهدای کربلا به یک شهید علاقه ویژه داشت. بعضی وقتها خودش را مثل آن شهید می دانست و جمله آن شهید را تکرار می کرد.
هادی می گفت: من عاشق جُون، غلام آقااباعبدالله هستم. جُون در روز عاشورا به آقا حرف هایی زد که حرف دل من به مولا است.
او از سیاه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اینکه لیاقت ندارد که خونش در ردیف خون پاکان قرار گیرد. من هم همینگونه ام. نه آدم درستی هستم. نه...
در این آخرین سفر هادی مطلبی را برای من گفت که خیلی عجیب بود! هادی می گفت: یکبار در نجف تصمیم گرفتم که سه روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما امام حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت.
این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم.
از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین(ع) را می فهمم.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه339ازقرآن🌸
#جز_هفدهم🌸
#سوره_حج🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_عبدالعلی_نجف_آبادی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#غروبجمعه
🍁دلمان شكسته شد از دستِ اين و آن بي تو
چگونه پَر بكشیم تا به آسمان بي تو؟
🍁چقدر وعده ي فردا چقدر جمعه ي بعد؟
ببين كه بر لبمان آقا رسيده جان بی تو
🍁براي چشم به راهت تمام ثانيه ها
چه كُند ميگذرد صاحب الزمان بی تو...
#اللهمعجللولیکالفرج
#اینجمعههمنیامدی😔
🌾🍀🌹🌾🍀🌹🌾🍀🌹🌾🍀🌹
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
#سلام_امام_زمانم❤️
ای کاش جهان برای ظهورتان بیتاب میشد
ای کاش تمامی دل های دردمند و بیقرار،
شما را از خدا می خواست ...
ای کاش زمین و زمان،
یکصدا دعای فرج می خواند ...
ای کاش خدا شما را به ما بازرساند ...
که غیر از حکومت عدل گستر شما
امید نجاتی نیست ...
🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌤
سلام صبح زیباتون بخیر 😊🌸
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آمادگۍبراۍماهرمضان
مابقی روزهایی ڪه تا ماه رمضان هست، استفاده شایستهاۍ بڪنید، خودتان را براے ماه میهمانی خدا آماده ڪنید. در طول سال و شب قدر (سالگذشته) ممڪن است قولها و تعهداتی به خداۍ تعالی داده باشید ولے بہ انحاء مختلف غفلت ڪرده باشید.یا اشتباهات و یا خداۍناڪرده گناهانی ڪرده باشید، روحتان آلوده شده باشد، این روزهاوقت مناسبی است ڪه خودتان را جمعوجور ڪنید.
بہهمین دلیل یڪی از اعمال این ماهها #استغفار است. با استغفار از سنگینی گناه خلاص شوید.براۍ شبقدر نگذارید.با طلب استغفار از درگاه خداۍ تعالی ڪه از اعمال این ماه است، آثار تیره غفلت را برطرف ڪنید تا در آستانه #ماهرمضان روحتان یڪ شفافیتی پیدا ڪند، تا از این سنگینی ڪه بہ دست و پایتان خورده و نمےگذارد خوب حرڪت ڪنید، خلاص شوید.
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
#ماه_رمضان
#رمضان
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
إِلٰهِى إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ
أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّى أُحِبُّكَ 💫
✍ اگر آتشم زنی؛
باخبر میکنم اهلِ آتش را ؛
که من؛ باز دوستتر میدارمت ...
فرازی از #مناجات_شعبانیه /
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#رمضان
#استقبال_از_رمضان
#خانه_های_نورانی
توجه توجه
عزیزانی که سالهای گذشته با ما همراه بودند خاطرشون هست که ما طرح استقبال از ماه مبارک رمضان داشتیم
با آماده کردن خونه هامون به استقبال ماه رمضان رفتیم.
سفره رمضان رو برای استقبال پهن کردیم تا اعضای خانواده و بخصوص بچه ها بدونند یه مهمونی خوب در پیش داریم .
پس بسم الله استینها رو بالا بزنید و برید به استقبال ماه خوب خدا🌙🌙
چطوری برای عید سفره هفت سین میچینید و بوی عید رو به خونه هاتون میارید؟؟
برای ماه رمضان هم میتونید سفره رمضان بندازید که توش دعا و قرآن و کتابهایی باشه که قراره خانوادگی بخونید . یه برنامه ریزی عالی برای بهره بردن از این ماهی که شاید برامون تکرار نشه 👌👌
منتظریم تا عکسهاتون از آماده کردن فضای خونه ها و ایده های نابتون برای بهره ببشتر از ماه خوب خدا رو برامون به آی دی
@yamahdi85
بفرستید
#رمضان_ماه_خوب_خدا
💎 #نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت133
💖 ماه عسل 30 ساله! 💖
⭕️ نگاه غیر دینی به انسان ها میگه که دوران شیرین زندگی متاهلی شما همون سی روزِ ماه عسل هست و بعدش دیگه یه عمر باید بشینید و حسرت اون یه ماه رو بخورید! 😒
✅ ولی نگاه دینی به انسان میگه ماه عسل تو به جای سی روز باید سی سال باشه و بعد از این سی سال باید زندگی عاشقانۀ خودت رو با همسرت عمیق تر کنی.✔️✔️✔️
💝💞 در واقع آقا داماد باید همۀ عمر رو داماد باشه و عروس خانم همیشه باید عروس خونه باشه.😊
🚫 معنا نداره این رابطۀ شیرین محدود به یه مدت خاص باشه.
ماه عسلی که به انسان میگه تو فقط به اندازۀ یه ماه باید خوش باشی، این "یه نگاه حیوانی" به انسان هست....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت134
🔷 در مورد دستورات دین در زمینه غذا خوردن گفتیم که دین وقتی به انسان دستوراتی رو برای درست غذا خوردن میده
✅ برای اینه که انسان همیشه از غذا خوردن لذت ببره و هیچ وقت پرهیز غذایی نداشته باشه.
🚫 اینطور نباشه که وقتی آدم به 50 سالگی رسید صدتا درد بی درمون داشته باشه و از غذاهای مختلف منع طبی شده باشه.😒
✔️ یا وقتی میفرماید مسواک بزنید برای اینه که دندان های آدم تا آخر عمر سالم بمونه و از دندان های سالم لذت ببره.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 دو نوع روحیهی مورد نیاز در خانواده
#صوتی
#همسرداری
استاد #عباسی_ولدی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
عزیزان متاهل 😊
کانال دوم ما برای تمام همسران ضروریه تا با تزریق عشق و محبت کانون خانواده رو گرم کنید😎👆👆
💕زندگی عاشقانه💕
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ #رمضان #استقبال_از_رمضان #خانه_های_نورانی توجه توجه عزیزانی که سالهای گذشته با ما هم
#خانه_های_نورانی
#سفره_رمضان
متاسفانه عکسهای سال گذشته اعضا بدلیل مشکل ایتا از بین رفته؛ این یک نمونه از کارهای ارسالی اعضاست در سال گذشته برای استقبال از ماه مبارک #رمضان 😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
دکتر #حبشی
👈 سوال:
سلام. من و همسرم رابطه خوبی باهم داریم.حدود ۱ماه بعد از ازدواج وقتی از همسرم پرسیدم چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ گفت: مادرم (به دلیل سختی های خیلی زیادی که تحمل کرده). مثل آب سردی بود که روی من ریخته باشن. سخته تحمل کردنش.هروقت یادم میاد خیلی ناراحت میشم.بعد از مدتی وقتی یکبار دیگه مطرح کردم گفت: فکر نکن تک ستاره هستی! فکر نکن طاق آسمون باز شده و تو اومدی پایین! با اینکه رابطه خوبی با هم داریم ولی اینا زندگی رو برام سخت و بی انگیزه میکنه...
👈پاسخ:
پیداست که شما خیلی آدم حساس و زودرنجی هستی و بجای دریافت محتوای کلام، در سطح آن باقی می مانی! مثلا اینکه این آقا مادرش را بیشتر از همه دوست دارد ، به دوست داشتن شما لطمه می زند؟! و آیا این آقا می تواند بواسطه بیشتر دوست داشتن مادرش به آغوش او برود؟!!! مثل این می ماند که مادرش برود و بپرسد چرا به من که دست می زنی و می بوسی تحریک نمی شوی و لذت نمی بری ولی با خانمت می بری و بخاطر این موضوع قهر کند؟!! یا آن جمله فکر نکن طاق آسمون، این جمله در مورد همه هست، حتی خودش و مادرش! اگر شما از ایشان بپرسی طاق آسمون برای تو سوراخ شده یا مادرت می گوید برای ما؟!! بجای این رنجش های کودکانه به تقویت عواطف زندگی ات با شوهرت بیاندیش. ببین چه کار بکنی که میل و شوقش را به خودت دوچندان کنی. با این حساسیت و رنجش ، بهره بردن از زندگی ممکن نیست.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #مشاوره
🎀 چگونه روابط مستحکم و پایداری در خانواده داشته باشیم؟!
دکتر #حبشی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت22 #یا_حسین_ع می گویند اگر می خواهی شیعه واقعی آقا اباعبدالله را بشناسی سه ب
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت23
#مشقات
در حکایات تاریخی بارها خوانده ام که زندگی در شهر نجف، برای طلبه های علوم دینی همواره با تحمل مشقات و سختی ها همراه است. برخی ها معتقد بودند که اگر کسی می خواهد همنشینی با مولای متقیان امیرالمومنین(ع) داشته باشد باید این سختی ها را تحمل کند.
هادی نیز از این قاعده مستثنا نبود. وقتی به نجف رفت، حدود یک سال و نیم آنجا ماند. تابستان و ماه رمضان بود که به ایران بازگشت. مدتی پیش ما بود و از حال و هوای نجف می گفت.
همان ایام یک شب توی مسجد او را دیدم. مشغول صحبت شدیم. هادی ماجرای اقامتش را برای ما اینگونه تعریف کرد: من وقتی وارد نجف شدم نه آنچنان پولی داشتم و نه کسی را می شناختم.
دوست من فقط توانست برنامه حضور من را در نجف هماهنگ کند. روز اول پای درس برخی اساتید رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بیرون.
کمی در خیابان های نجف دور زدم. کسی آشنا نبود. برگشتم و در حوالی حرم، جایی که برای مردم فرش پهن شده بود خوابیدم!
روز بعد کمی نان خریدم و غذای آن روز من همین نان شد. پای درس اساتید رفتم و توانستم چند استاد خوب پیدا کنم. مشکل دیگر من این بود که هنوز به خوبی تسلط به زبان عربی نداشتم. باید بیشتر تلاش می کردم تا این مشکلات را برطرف کنم.
چند روز کار من این بود که نان یا بیسگویت می خوردم و در کلاس های درس حاضر می شدم. شبها را نیز در محوطه اطراف حرم می خوابیدم. حتی یکبار در یکی از کوچه های نجف روی زمین خوابیدم!
سختی ها و مشقات، خیلی به من فشار می آورد. اما زندگی در کنار مولا بسیار لذت بخش بود. کم کم پول من برای خرید نان هم تمام شد! حتی یک روز کمی نان خشک پیدا کردم و در داخل لیوان آب زدم و خوردم.
زندگی بیشتر به من فشار آورد. نمی دانستم چه کنم. تا اینکه یکبار وارد حرم مولای متقیان شدم و گفتم: آقا جان، من برای تکمیل دین خودم به محضر شما آمدم، امیدوارم لیاقت زندگی در کنار شما را داشته باشم. انشاءالله آن طور که خودتان می دانید مشکل من نیز برطرف شود.
مدتی نگذشت که با یکی از مسئولین سپاه بدر که از متولیان یک موسسه اسلامی در نجف بود آشنا شدم. ایشان وقتی فهمید من از بسیجیان تهران بودم خیلی به من لطف کرد. بعد هم یک منزل مسکونی بزرگ و قدیمی در اختیار من قرار داد.
شرایط یکباره برای من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه نجف پذیرفته شدم. همه اینها چیزی نبود جز لطف خود آقا امیرالمومنین(ع)
خانه من قدیمی و بزرگ بود. خیلی ها جرأت نمی کردند در این خانه تاریک و قدیمی زندگی کنند، اما برای من که جایی نداشتم و شبهای بسیاری در کوچه و خیابان خوابیده بودم محل خوبی بود...
هادی حدود دو ماه پیش ما بود. یادم هست روزهای آخر خیلی دلش برای نجف تنگ شده بود. انگار او را از بهشت بیرون کرده اند. کارهایش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده بازگشت به نجف شد.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت24
#ساکن_نجف
می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
هادی آنچنان از زندگی در نجف می گفت که ما فکر می کردیم در بهترین هتل ها اقامت دارد!
اما لذتی که به آن اشاره می کرد چیز دیگری بود. هادی آنچنان غرق در معنویات نجف شده بود که نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل کند.
در مدتی که تهران بود، در مسجد و پایگاه بسیج حضور می یافت. هنگام حضور در تهران، احساس راحتی نمی کرد!
یکبار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفته ای؟
گفت: خیلی از وضعیت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه می ره، نمی تونه سرش رو بالا بگیره.
بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می اندازه. اما در نجف این مسائل نیست. شرایط برای زندگی معنوی خیلی مهیاست.
هادی را که می دیدم، یاد بسیجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم وقتی از جبهه بر می گشتند، علاقه ای به ماندن در شهر نداشتند. می خواستند دوباره به جبهه برگردند.
البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نیست!
خوب به یاد دارم از زمانی که هادی در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد. شروع کرده بود برخی ریاضت های شرعی را انجام می داد. مراقب بود که کارهای مکروه نیز انجام ندهد.
وقتی در نجف ساکن بود، بیشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت. اما در ماه های آخر خیلی تماسش را کم کرد. عقیده من این است که ایشان می خواست خود را از تعلقات دنیا جدا کند.
شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنیا نداشته باشد. می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگیرند. می خواهم از حال و هوای اینجا خارج نشوم.
خواهرش میگفت: هادی برای اینکه ما ناراحت نشویم هیچوقت نمیگفت در نجف سختی کشیده، همیشه طوری برای ما از اوضاعش تعریف میکرد که انگار هیچ مشکلی ندارد.
فقط از لذت حضور در نجف و معنویات آنجا می گفت. آرزو می کرد که روزی همه با هم به نجف برویم. یک بار در خانه از ما پرسید: چطور باید ماکارونی درست کنم؟ ما هم یادش دادیم.
یک طوری به ما نشان داد که آنجا خیلی راحت است، فقط مانده که برای دوستان طلبه اش ماکارونی درست کند.
شرایطش را به گونهای توضیح می داد که خیال ما راحت باشد. همیشه اوضاع درس خواندن و طلبگیاش را در نجف آرام توصیف میکرد
وقتی به تهران میآمد آنقدر دلش برای نجف تنگ میشد و برای بازگشت لحظه شماری میکرد که تعجب می کردیم. فکر هم نمیکردیم آنجا شرایط سختی داشته باشد.
هادی آنقدر زندگی در نجف را دوست داشت که میگفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی میدهد. میگفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر میشود.
بعضی وقتها زنگ میزد میگفت حرم هستم، گوشی را نگه میداشت تا به حضرت علی(ع) سلام بدهیم.
او طوری با ما حرف میزد که دلواپسیهای ما برطرف و خیالمان آسوده میشد. اصلا فکر نمیکردیم شرایط هادی به گونه ای باشد که سختی بکشد. فکر میکردم هادی چند سال دیگر میآید ایران و ما با یک طلبه با لباس روحانیت مواجه میشویم، با همان محاسن و لبخند همیشگیاش.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری 🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه340ازقرآن🌸
#جز_هفدهم🌸
#سوره_حج🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_عبدالله_میراحمدی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
در این زمانه تبدار حال ما خوش نیست...
ظرفهای کوچک
دستهای خالی
و
دلهای تنگ ..
#اللّهمعجّللولیکالفرج ☘🌷
🌱🌿🌼🌱🌿🌼🌱🌿🌼🌱🌿
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
اے نگاهت دواے هـــر دردے
آرزو مے كنم كه بــــــرگردے
كاش من باخبر شـــوم روزی
لحظه اے بر دلم گـــذر كردی
زنده ام من به عشـق دیدارت
بسته جانم به روے زیبـــایت
منتــــظر مانده چشم گریانم
پس كجایے؟ دلم به قربــانت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام
صبحت بخیر مولای عزیزم