eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.6هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 سعی کنید با آرامش و نرمی جلو بروید که اگر روزی شرایط ایجاب کرد که شما عکس العمل کمی تندی داشته باشید ، اون تندی شما خریدار داشته باشد ✔️ نه اینکه تند خویی زن امری کاملا عادی تلقی شود😏 *اقتدار مرد را حفظ کنید👌* آقایان معمولا خانم تند و تیز را دوست ندارند به استثناء مردهایی که ضعیف هستند و پشت سر زن قایم می شوند👀 عموم آقایان زن نرم خو ، معطر ، خوش اخلاق ، کدبانو و..‌. را می پسندند😎 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕓 برای مردها به میره ولی برای زنها خیلی جلو میره! 🕒دقیقا مثل اینه که مردی برای یه کاری میره بیرون و پنج، شش ساعت بعد برمی‌گرده، برای خانمش این چند ساعت خیلی طول کشیده ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده!!! 🔶کلمه‌ی «تازه» برای آقایون از چند دقیقه تا چند سال قبل، مورد استفاده قرار میگیره. مثال: 🔸مگه تازه فرش نخریدیم!(پنج سال قبل) 🔸 مگه تازه مامانت اینجا نبود!(سه ماه قبل) 🔸 مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون!(شش هفته قبل) توصیف کلمه‌ی «زیاد» برای آقایون از یه چیز زیاد تا چیزای خیلی کم متغیره. مثال: 🔸چرا گله می‌کنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم! (حداکثر یک بار در روز) ✔️این تفاوت بین زن و مرد ممکنه باعث سوء تفاهم و ناراحتی بین زن و شوهر بشه. پس تفاوت‌های همدیگر رو بشناسیم... ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
« کردن» مثل داروی ضد افسردگی است. 👌 یعنی علاوه بر رضایت طرف مقابل، باعث می شود که حال خودمان هم خوب شود. 👏🌼 قدردانی باعث افزایش ترشح دوپامین و سروتونین شود و احساس “خوب بودن” در فرد را تقویت کند.🌺🍃 کمبود این دو هورمون می تواند موجب شود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شما قرار نیست از همسرتان چیزی بخواهید مگر با گفتن لطفا در اول و تشکر در آخر ... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
AUD-20210113-WA0016.mp3
15.29M
📝بخش چهارم؛ « حفظ اقتدار مرد» ⛔️ نیازتون رو بدون اثر اضافی و با←غلظت زیاد→ مطرح کنید! یعنی اگه شوهرمون نداشت بازم ازش بخوایم؟🤔 دکتر ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🕊🌹🕊 💚 از جمعه های تو چه دلگير ميشوم جانِ خودم ز جانِ خودم سير ميشوم با هر نفس كه ميكشم اقرار ميكنم از اين نبودنت به خدا پير ميشوم با این دلِ خراب رسيدم به محضرت زیرا فقط به دست تو تعمير ميشوم از اينكه انتظار تو را ميكشم ببين از مردمان شهر چه تحقير ميشوم فكر نديدنِ تو رهايم نمی كند پس حق بده که اينهمه درگير ميشوم تنها نه جمعه ها كه تمامی طولِ سال از روزهای بی تو چه دلگير ميشوم 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت33 اما بالاخره روز موعود رسید...😍☺️ قرار بود محمد قبل ظهر برسه.همه خونه ما جمع
با اشک و بغض گفتم:زخمی شدی؟😢😒 -چیز مهمی نیست.بالاخره باید یه کاری میکردم که باور کنید جنگ بودم دیگه.😁 وقتی نگاه نگران منو دید گفت: _یه تیر کوچولوی ناقابل هم به من خورد.☺️👌 بالبخند سرشو برد بالا و گفت: _اگه خدا قبول کنه.😇☺️ لبخند زدم و گفتم: _خیلی خب.قبول باشه..برو .مهمانها برای دیدن تو موندن.😄 رفت سمت در،برگشت سمت من.گفت: _ممنونم زهرا.بودن تو اینجا کنار مامان و بابا و مریم و ضحی، اونجا برای من خیلی دلگرمی بود.😊خوشحالم خواهر کوچولوم اونقدر بزرگ شده که میتونم روش حساب کنم و کارهای سخت رو بهش بسپرم.😍☺️ لبخند تلخی زدم.😒🙂رفت بیرون و درو بست.رفتم سر سجاده و نیت نماز شکر کردم. ✨تو دلم گفتم خدایا خودت میدونی که من .اگه تونستم این مدت دوام بیارم فقط و فقط بخاطر کمکهای بوده.تو به من دادی وگرنه من کی باشم که کسی بتونه برای کارهای سختش رو من حساب کنه.✨ همه رفتن.ولی مامان نذاشت محمد و مریم و ضحی برن... حالا که فهمیده بود مریم بارداره، میخواست بیشتر به مریم و محمد رسیدگی کنه.اتاق سابق محمد رو آماده کرده بود. محمد روی تخت دراز کشیده بود و ضحی ول کن باباش نبود.به هر ترفندی بود از اتاق کشیدمش بیرون. دست ضحی رو گرفتم و رفتیم تو آشپزخونه.به ضحی میوه دادم و خودم مشغول تمیز کردن آشپزخونه شدم.یه کم که گذشت،چشمم افتاد به در آشپزخونه. بابام کنار در ایستاده بود و با رضایتمندی به من نگاه میکرد.با چشمهام قربون صدقه ش رفتم.☺️ این بهترین جایزه بود برای من.😍☝️ سه روز از برگشتن محمد میگذشت و بالاخره مامان اجازه داد برن خونه ی خودشون. سرم خلوت تر بود... سه ماه بود بهشت زهرا(س)نرفته بودم.🙈😅 گل و گلاب 🌸💐گرفتم و صبح رفتم که زیاد بمونم. مثل همیشه اول قطعه سرداران بی پلاک رفتم.🌷🇮🇷دعا و قرآن✨✨ خوندم و بعد رفتم مزار عموم. اونجا هم مراسم گل و گلاب و دعا و قرآن رو اجرا کردم.✨👌 مزار داییم یه قطعه دیگه بود... دو ردیف قبل مزار داییم،پسر جوانی کنار مزاری نشسته بود و... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══