🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
خدای مهربانم
به امید رحمت بیکرانت
از خواب بیدار شدیم
آنچه عنایت کنی نشان از کرامتت
آن چه ندهی حکمت نهفته ات
در همه احوال ماست
خـدايا
به ما حکمتی ده
که فقط زیبائی عظمت تو را
در درونمان احساس کنيم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕
همسر عصبانی و بددهن
مهمترین اصول در جلوگیری از دعوای زن و شوهری و عصبانیت و بدزبانی همسر این است که قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانهی عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
اگر مجبور باشید ساعتی در کنار یک دیوانهی خطرناک سر کنید یقیناً در این مدت قلق او را به دست میآورید تا در امان باشید.
به فرض اگر قاشق شما به ته بشقاب بخورد و با صدای آن، عصبانی میشود مواظب خواهید بود تا قاشق شما به ته بشقاب نخورد.
از مهمترین اصول در جلوگیری از دعوا، عصبانیت و بدزبانی همسر این است که قلق همسرتان را بشناسید و بهانهی عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
لازمهی اینکار ، شناخت توقّعات و گلایههای پرتکرار ولو بیجای همسر است. تا با مدیریت رفتار و گفتار خود، فضای خانه را از تشنّج دور نگه دارید.
و البته نتیجهی این مراقبت و مدیریت که نوعی مبارزه با هوای نفس است ، کسب محبوبیت برای شماست و به تدریج صفات ناپسند همسرتان اصلاح خواهد شد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕
#سیاستهای_همسرداری
➕سیاست و مدیریت زندگی مخصوص بانوان عزیز
1. استقلال و قدرت مرد را با سوال کردن زیاد از بین نبرید.
2. آیا میدانید با بعضی از سوال ها مانند تا به حال کجا بودی ، مرد احساس بی استقلالی میکند؟
3. به فکر کنترل و تغییر شوهرتان نباشد ؛ چرا که اوضاع بدتر میشود .
4.اگر قدرت مرد در خانه تخریب شود ، زن نمیتواند جایگاه آن را در خانه پر کند
5.آیا میدانید با جدل کردن ، فریاد زدن و سوال های زیاد ، خصوصا جلوی بچه ها قدرت مرد را کاهش میدهید؟
6. سعی نکنید حرف آخر را در زندگی شما بزنید.
7.مردان بیشتر دوست دارند در کارهایشان به آن ها آفرین گفته شود.
8. اگر شوهرتان یکی از وسایل خراب خانه را درست کرد ، او را تشویق کنید.
9.مردان دوست دارند بخشی از تعریف و تحسین را از همسرشان بشنوند.
10. متوجه باشید که شوهرتان گاهی نیاز دارد با دوستانش تفریح کند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
👸🏻 #سیاست_های_زنانه
طریقه تغییر رفتار شوهر
خانما یه موقع شوهرتون یه ایرادی داره توی رفتار یا اخلاق یا برخوردش یا هر چیز دیگه ای، شما سریع به خاطر اون ایراد تذکر ندین و غر نزنین چون باعث میشه بعدا حتی با روشهای درست هم بخواین کمکش کنین واسه رفع اون مشکل حتما جبهه گیری میکنه
👈🏻چون مردها اگر بدونن کمر همت بستین واسه تغیرشون شدیدا مقابله میکنن، پس صبور باشید و با تدبیر درست سعی کنین اون ایراد رو برطرف کنین
مثلا: شوهرتون تو جمع حواسش به شما نیست و انگار شما رو یادش میره
یه موقع که اوضاع خوبه و توجه بهتون نشون میده و هواتونو داره
✔ بگید: وای چقد خوبه که حواست بهم هست ممنونم که همیشه هوامو داری اینجوری خیلی خوشحالم میکنی
و توی بقیه مشکلات میتونید از این روش کمک بگیرید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
1_402222712.mp3
4.09M
🎙 برای یک زندگی شیرین و موفق، این نکات را باید زن و مرد رعایت کنند.
استاد #پناهیان
#صوتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
اگر روابط شما آن طور كه میخواهيد نيست، مطمئن باشيد كسی كه بايد تغيير كند، خود شما هستيد!!!
ما يک عمر منتظر زن ايدهآل يا مرد ايدهآل مینشينيم، در حالی که زن ايدهآل و مرد ايدهآل وجود ندارد. با خودتان فكر كنيد و ببينيد اگر شما مرد ايدهآل يا زن ايدهآل خود نيستيد و اگر شما با خودتان ازدواج نمیكرديد، چرا كس ديگری بايد با شما ازدواج كند؟
اگر شما با تمام وجود عاشق خودتان نیستید و اين عشق قابل لمس نيست و در پوست خود راحت نيستيد، شفاف نيستيد، صادق نيستيد، اين را عوض كنيد.
انرژی خود را در عوض كردن شوهر یا زن خود هدر ندهيد. اگر شما نخواهيد خودتان را نجات بدهيد، خدا هم شما را نجات نخواهد داد!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت50 تا درو بست روی زانو هام افتادم...😣😭 دلم میخواست بلند گریه کنم.ولی جلوی دهانم
#هرچی_توبخوای
#قسمت51
وقتی چشمهامو باز کردم..
یاد امین افتادم و رفتنش.😣😭دوباره چشمه ی اشکهام جوشید.به اطراف نگاه کردم.اتاق سفید و خالی.فهمیدم بیمارستان هستم.🏥😣
مامان اومد بالا سرم.هیچی نداشتم بگم.مامان هم چیزی نگفت.علی اومد تو اتاق.گفت:
_بیدار شدی.😊
فقط نگاهش کردم.گوشی رو گرفت سمت من و گفت:
_امینه.وقتی از حال رفتی فامیلاش بهش زنگ زدن زهرا حالش بد شده،برگرد.الان پشت خطه.نگرانته.😊
دستم تکان نمیخورد.به سختی گوشی رو ازش گرفتم.😢😣مامان و علی رفتن بیرون.
-سلام امین جانم😍
نفس راحتی کشید و گفت:
_سلام جان امین...خوبی؟😧😥
صداش خیلی نگران بود.بالبخند گفتم:
_خوبم،نگران نباش.ترفند زنانه بود.😌باید پیش فامیل شوهر طوری رفتار میکردم که بدونن خیلی دوست دارم.☺️😍
خندید.بعد گفت:
_نمیدونی چه حالی شدم.هزار بار مردم و زنده شدم.😍😥
از اون طرف صداش کردن.🌷به اونا گفت:
_الان میام...
به من گفت:_زهرا جان😍
-جانم☺️
-صدام میکنن.باید برم.مراقب خودت باش😍
-خیالت راحت.برو.خداحافظ😊👋
-خداحافظ😍
تاگوشی رو قطع کردم عمه زیبا زنگ زد.گفت
_خوشحالم حالت خوبه.الان دیگه خیالم راحته امین بخاطر تو هم شده برمیگرده.😊
روزهای بدون امین خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکر میکردم...
هر روز میگفتم امشبو دیگه نمیبینم،امروز دیگه میمیرم.😣ولی بازهم زنده بودم.کلاس های دانشگاه رو میرفتم،باشگاه میرفتم،بسیج میرفتم،مهمونی میرفتم،مهمون میومد خونه مون پذیرایی میکردم،شوخی میکردم،میخندیدم ولی فقط #ظاهری بود.😞😣
برای اینکه پدرومادر و برادرام کمتر اذیت بشن. ولی خودم خوب میدونستم دارم فیلم بازی میکنم.جای خالی امین قابل تحمل نبود.
یه روز عمه زیبا بهم زنگ زد.
خیلی مهربون باهام صحبت میکرد.از سیلی ای که عمه دیبا بهم زده بود خیلی عذرخواهی کرد.ازم خواست بهش سر بزنم.😊منم قبول کردم.هفته ای یکبار میرفتم دیدنش و هربار با محبت باهام رفتار میکرد.مطمئن نبودم رفتن پیش خاله ی امین کار درستی باشه.از امین پرسیدم،گفت برو پیشش،خوشحال میشه.
به خاله ش هم سر میزدم...
حانیه دیگه مثل سابق باهام رفتار نمیکرد.کلا حانیه از اولین باری که امین رفته بود سوریه، خیلی تغییر کرده بود.😔
چهل و پنج روز گذشت...
چهل پنج روزی که برای من به اندازه ی چهل و پنج سال بود.احساس پیری میکردم.😞😣
باالاخره روز موعود رسید....
امروز امین میرسه.😍😇همه خونه خاله مهناز دعوت بودن.من و خانواده م هم ناهار دعوت بودیم.امین قرار بود بعدازظهر برسه.همه خوشحال بودن و من خوشحال تر از همه.صدای زنگ در اومد.همه رفتن تو حیاط.
پاهای من قدرت حرکت نداشت.جلوی در هال ایستاده بودم.😥😍😢به دیوار تکیه داده بودم که نیفتم.
در حیاط باز شد و امین اومد تو....
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت52
و امین اومد تو...💓
باورم نمیشد.چند بار چشمهامو باز و بسته کردم، خودش بود؛امین من.😍💓
چشمش به من افتاد،لبخندی زد ولی بقیه میرفتن جلوش و یکی یکی باهاش روبوسی میکردن.🤗🤗🤗🤗
وقتی با همه روبوسی کرد،ایستاد و به من نگاه کرد.
اشکهام نمیذاشت درست ببینمش.😭💓
کوله شو گذاشت زمین و اومد سمت من.من میخواستم پرواز کنم و برم سمتش،ولی پاهام قدرت حرکت نداشت.💓انگار وزنه ی دویست کیلویی به پاهام وصل بود.امین رو به روی من ایستاد.فقط نگاهش میکردم.همه جای بدنشو نگاه کردم.
وقتی دیدم سالمه نفس راحتی کشیدم.دلم میخواست هیچکس نبود تا بغلش کنم.امین هم بخاطر بقیه بغلم نمیکرد.فقط به هم نگاه میکردیم.👀❤️👀احساس کردم خیلی زمان گذشته،تازه یادم افتاد بهش سلام کنم.😅😢خنده م گرفته بود که حتی سلام هم نکرده بودم.با اشک و خنده گفتم:
_سلام☺️😢
امین هم تازه یادش افتاده بود.بالبخند گفت:
_سلام.😍
بقیه با خوشحالی و صلوات ما رو بردن داخل. امین روی مبل کنار شوهرخاله ش و بابا نشسته بود.خیلی دلم میخواست من جای اونا کنار امین می نشستم.☺️🙈عمه زیبا گفت:
_امین جان...ما همه دلمون برات تنگ شده بود.همه از دیدنت خوشحالیم.همه مون دلمون میخواد باهات حرف بزنیم و به حرفهات گوش بدیم ولی...اولویت با #خانومته.😊☝️
امین خجالت کشید و سرشو انداخت پایین،☺️🙈مثل من.همه ساکت بودن.شوهرخاله ش گفت:
_آره پسرم.عمه خانوم درست میگن.پاشو..پاشو با خانمت برین تو اتاق یا اگه میخواین برین بیرون یه دوری بزنین.😊
من خیلی دوست داشتم با امین تنها باشم ولی الان داشتم از خجالت آب میشدم.☺️🙈امین بلند شد و رفت پشت سرم ایستاد.عمه زیبا کنار من نشسته بود،به من گفت:
_پاشو دخترم.😊
بالبخند شرمگینی نگاهش کردم.بعد به بابا و بعد مامان نگاه کردم.اونا هم با اشاره ی سر اجازه دادن...😊😊
با امین به اتاقش رفتم.امین پشت سرم اومد تو اتاق و درو بست.همونجا پشت سر من ایستاد. وقتی برگشتم سمتش بالبخند به من نگاه میکرد ولی چشمهاش خیس بود.😢😢
دلم براش خیلی تنگ شده بود.بخاطر این همه سال دلتنگی رو شونه ش گریه میکردم.دیگه پاهام خسته شده بود.همونجوری نشستم.امین هم جلوی پام نشست.
حرفهای زیادی داشتم که وقتی اومد بهش بگم.ولی حالا که اینجا بود حرفی برای گفتن نداشتم.گفتم:
_گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.😢😍
امین بالبخند نگاهم میکرد.
-حوریه ها رو دیدی؟😌
خندید و گفت:
_خیلی سعی کردن خودنمایی کنن ولی من بهشون گفتم خانومم مهریه شو میذاره اجرا.به من رحم کنید.اونا هم رفتن.😜😁😍
دو تایی خندیدیم.😁😃
بعد چند دقیقه جدی شد و با ناراحتی گفت:
_زهرا،با خودت چکار کردی؟چرا اینقدر شکسته شدی؟😒😥
گفتم:
_معجزه ست که هنوز زنده م.😢❤️
بابغض گفت:_اینجوری نگو.😔
-چه جوری؟؟!!!!!😟😥
-از...از مر.....از مردن نگو.😔😞
از حرفم پشیمون شدم.گفتم:
_باشه،معذرت میخوام،ببخشید.😇😍
صدای در اومد.محمد بود،گفت:
_زهرا،بقیه هم برای دیدن امین اومدن.😊
امین صداشو صاف کرد و گفت:
_الان میایم داداش.😊
محمد رفت.به امین گفتم:
_با این قیافه میخوای بری؟😄
لبخند زد و گفت:
_قیافه ی تو که بدتره.😉
مثلا اخم کردم و گفتم:
_یعنی میگی من زشتم؟😠☹️
سرشو تکون داد و بالبخند گفت:
_إی.. ،یه کم.😌
-قبلنا که میگفتی خوشگلم،حالا چی شده؟!! چشمت به حوری ها افتاده دیگه من زشتم؟!! مثل اینکه دلت کتک میخواد.😠😃
دستمو آوردم بالا که مشتش بزنم،بلند شد و فرار کرد.دنبالش کردم و گفتم:
_حیف که نمیتونم داد بزنم.😬😃
بلند خندید و گفت:
_واقعا خدا رو شکر.😂
منم مثلا از روی ناراحتی از اتاق بیرونش کردم.اما میخواستم نماز بخونم.سجاده ی امین رو پهن کردم و نماز خوندم؛ ✨نماز شکر.✨
من و مامان و بابا آخرین نفری بودیم که رفتیم خونه مون.بقیه هم زودتر رفتن که امین استراحت کنه.
روزهای با امین بودن به سرعت و شیرینی میگذشت... 😍😇
اواخر مرداد ماه بود.یه شب که امین هم شام خونه ما بود،محمد اومد...
امین درو باز کرد.مامان و بابا روی مبل نشسته بودن.منم از آشپزخونه اومدم بیرون.محمد با یه دسته گل💐 تو چارچوب در ظاهر شد،تنها بود.
امین وقتی محمد رو با دسته گل دید با خوشحالی سلام کرد.اما باباومامان که بلند شده بودن تا دیدنش دوباره نشستن.
منم کنار ورودی آشپزخونه بودم.به دیوار تکیه دادم که نیفتم ولی سر خوردم و نشستم.
امین باتعجب به من و مامان و بابا و محمد نگاه میکرد.😳👀
محمد تو گوش امین چیزی گفت که..
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه388ازقرآن🌸
#جز_بیستم🌸
#سوره_قصص🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_محسن_زارعی😍😍😍👌
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
♨️عینک ما یک مقدار تاری دارد❗️
💠آیت الله بهجت رحمه الله؛
🔸[اگر]کسی معرفت پیدا کند، مسئله ظهور امام و غیبت امام را می فهمد، [در حقیقت] ما[ او را] نمی بینیم، او ما را میبیند؛ ما کلامش را نمی شنویم، او کلام ما را می شنود.
🔸 ما معرفتمان ناقص است.
عینک ما یک [مقدار ]تاری دارد والا آنها[ائمه علیهم السلام ] که ما را میبینند.
#اللّهمعجّللولیکالفرج
🌾🌴🌸🌾🌴🌸🌾🌴🌸🌾🌴🌸
خدایا تنهایی..❣
یعنی بی توماندن
به من ایمانی بده
درهر حالی هستم
توراکنارم ببینم
درشادي و غم 🌺🍃
درتنهايي وخلوت
درخواب وبیداری
به من ایمان بده
تاببینمت🌸🍃
سلام روز بخیر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند 👦🏻👧🏼
در #بازی کردن با فرزندتان اینگونه رفتار کنید:
📌همبازی خوبی باشید چرا که بازی کردن با كودكان واقعا یک هنر و نيازمند صبر و حوصله است.
📌نشان ندهید از او بیشتر می دانید.
📌در سطح فکری کودک با او همبازی شوید.
📌مدام او را راهنمایی نکنید.
📌گاهی گیج بازی در بیاورید و اعتراف کنید که اشتباه کرده اید
📌تا وقتی پیش بینی می کنید که اوضاع خطرناک نشده برای کنترل کودک اقدامی نکنید.
📌در عین حال در بین بازی باید برد و باخت رو به فرزندمان بیاموزیم
🔰بسیاری از والدین آن قدر وقت صرف کنترل کردن کودکشان می گذارند که از وقت گذاشتن با کودک آن گونه که هر دو از کیفیتش راضی باشند غافل می مانند...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
⛔. هم رأی دادن مهمه و هم درست رأی دادن...
اینبار با مشارکت حداکثری، ان شاءالله دولتی عدالتخواه،ضدفساد،مومن،جهادی،انقلابی بسازیم
⚠. مریم رجوی در آخرین اظهاراتش گفته اگر مردم با این شرایط دوباره بیان پای صندوق رأی ، دیگه ما باید بمیریم !!!! 👈👈 رییس گروهک تروریستی کوموله هم گفته مردم پای صندوق رأی نروند تا ما جنگ خیابانی را شروع کنیم!!!!⚠ این جملات نشون دهنده اهمیت این دوره از انتخابات هست. با شرکت در پای صندوق رأی به عمر کثیف منافقین پایان میدهیم و آرامش و امنیت را به مردم و کشور هدیه می دهیم. ✌✌
من رأی میدهم .👈👈 برای حفظ امنیت و اقتدار کشورم
مرگ بر منافقین مزدور ⚠ مرگ بر رجوی ملعون ⚠مرگ بر گروهک تروریستی کوموله ⚠ دریغ است ایران که ویران شود .⚠ گرگها زوزه میکشند اما شیران ایران زمین بیدارند.*
#نه_به_غربگرایان
#انتخابات
#ما_رأی_میدهیم
#ایران_قوی
✌✌✌✌✌✌✌
*«قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»*
🚨 مریم رجوی سرکرده گروهک منافقین:
اگر مردم در سال ۱۴۰۰ در انتخابات شرکت کنند؛ ما همگی باید برویم بمیریم.
لطفا نشر حداکثری در همه کانالها و....
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
۵ رازی که باید از فرزندتان مخفی کنید
🚫 اینکه شما هم خیلی غذاهای ناسالم و فست فود دوست دارید:
کودکان به سرعت از شما الگوبرداری میکنند و برای آنها الگوی غذایی نامناسب نباشید
🚫 اینکه چه مقدار به خاطر تولد فرزندتان آسیب دیدهاید:
گاهی مادرها به خاطر تولد فرزند زیبایی، شغل یا سلامتی خود را از دست میدهند. اما نباید این موضوع به گوش فرزندان برسد.چون ممکن است همیشه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشند.
🚫 دعواهایی که باهمسرتان داشتهاید:
به کودکتان نحوه گذشت را بیاموزید نه انتقامگیری را
🚫 اینکه چه مقدار نگران آینده و حال فرزندتان هستید:
مواظب باشید فرزندتان متوجه این نگرانیها نشوند چون آرامش فکرشان بهم میخورد
🚫 مشکلات مالی:
صحبت مداوم درباره مشکلات مالی امنیت را از فرزندتان میگیرد.
#مارابه_دوستانتان_معرفی_کنید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#صحبتی_با_مادران
ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﺍﺵ ﺧﻮﺏ ﺍست
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎی شاد و باهوش بهترند
ﺁﻥ ها كه ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ می گردند.
ﺁﻥ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻧﺪ، ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﻨﺪ
و ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﻧﺪ، ﻣﻌﺸﻮﻕِ ﻫﻤﺴﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﻏﺬﺍ ﻭ ﯾﮏ ﺩﯾﮓ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ، ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻭﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ :
"ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺭﯾﺨﺘﻢ"!
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻼﯾﻖ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺩﺭ ﮐﻬﻨﺴﺎﻟﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﻭ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭ یکجای ﻏﻤﺒﺎﺭ ﻧمی نشینند
ﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻣﻼﻝ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻪ ﺍﺯ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭَﺝ نمی زﻧﻨﺪ
ﺁﻥ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎیی ﮐﻪ
" ﺯﻧﺪﮔﯽ" ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﻢ " ﺯﻧﺪﮔﯽ" ﮐﻨﻨﺪ، ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ تا بزرگ شوند.
بیایید اینگونه مادر باشیم.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══