ارتباط موفق_38.mp3
11.48M
#ارتباط_موفق
#قسمت38
✘فقط نیاز عاطفی، شغلی، اجتماعی و ... برای شروع یک ارتباط، دلیل کافی نیست!
👈برای ورود به #ارتباط_موفق در هر زمینهای، ابتدا باید آداب ارتباط موفق را آموخت؛
- هم عوامل ارتباط موفق
- و هم موانع ارتباط موفق...
🎯 مهارتآموزی برای یک ارتباط موفق، دایرهی جذب شما را گسترش میدهد!
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#حجتالاسلام_قرائتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
#دلنوشته های یک مشاور
👓✏📚
6⃣محاسبه تخمینی زمان و توان
شاید اسمش سخته اما توضیحش رو که بخونید می بینید،،
یکی از مهمترین علت های متوقف شدن و به سرانجام نرسیدن برنامه ریزی ها،، همینه!!
مثلا چی ؟
مثلا می نویسی◀
دوشنبه :جارو کردن، لباس شستن، کلاس و..
⛔این اصلا برنامه خوبی نیست!
برای چی؟
چون محاسبه زمانی نداره،،
جاروبرقی کشیدن، به تنهایی چقدر وقت میخواد؟
بعد از اون گردگیری و تمیز کردن و دستمال کشیدن هم هست!
نصف روز تقریبا وقت می خواد،، نصف بقیه روز دیگه به کلاس و لباس نمیرسی،
اگه هم بخوای طبق برنامه ات عمل کنی،،با خستگی کم میاری!
پس درستش اینه که،،
برای خودت به صورت واقعی و تقریبی زمان و توان مشخص کنی!
👈هم زمان،،
👈هم توان!
یعنی علاوه بر زمان،،
توان جسمی و روحی خودت رو هم در نظر بگیر!
قرار نیست برنامهریزی،،
باری روی دوش مون باشه...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
•°🌱
صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟😔
کربلاوُشبِجمعــهحرمِحضرتِعشـق
درکجابودهچنینبختمیسّـــــرباشد
درحرمروضهیمقتلچقدرمیچسبد
چهشودمرثیهخوانحضرتِمادرباشد..
#اغیثینییااماه... 💔
#شب_جمعه
#اربعین
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❣#سلام_امام_زمان
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه آیه ی قرآن به سمت تو دعوت میکند.
سلام بر تو و بر روزی که قرآن به دستان تو احیا خواهد شد.
📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🌾🌷🕊🍀🌷🕊🌾🌷🕊🍀🌷🕊
سلام روز جمعتون به خیر وخوشی
صلوات نوری در بهشت است
🍂صلوات پل صراط است
🍂صلوات، شفیع انسان است
🍂صلوات، ذکر الهی است
🍁اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
🍂وآلِ مُحَمَّدٍ
🍁وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
از ذکر روز جمعه غافل نشیم دوستان عزیز
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مهدی جان (عج)
◽️ای زیباترین فصل
فصل ظهور تو
🍁پاییز هم آمد
برگها بر سرم باریدند🍂
اما تو باز نیامدی
ای غائب از نظر!
🍁پاییز را با ظهور تو
دوست تر می دارم...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
زائران " کربلا" بارِ سفر می بندند🕌
بارِ من خورد زمین و ، ز سفر جا ماندم😔
باز هم متن پیامی که " حلالم بکنید "😢
باز هم مثل همیشه به نظر جا ماندم😔
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
📌شغلهای اختصاصی زنان
✅ به هیچ وجه نمیتوان این مسئله را پوشیده نگه داشت که برخی از کارها باید برعهدۀ زنها باشد؛ کارهایی مثل پزشکی برای خانمها بویژه رشتههایی که به مسائل ویژۀ زنها میپردازد؛ مثل زنان و زایمان، معلّمی برای دخترها و.... نقطۀ آرمانی در جامعه، آن است که شغلهای زنانه را زنها برعهده بگیرند تا جایی که نیاز به مواجهۀ زن و مرد در جامعه به حدّاقل ممکن برسد.
❓امّا باز هم ممکن است کسی بپرسد با توجّه به نکتههای قبلی، فرزندان این زنانی که بر سرِ شغلهای زنانه حاضر میشوند، چه گناهی کردهاند که باید از نعمت حضور مادر، محروم باشند؟
✳️ پاسخ این پرسش، یک برنامۀ عملی است. اگر جامعه به همراه مسئولان بپذیرند که اوّلاً حضور پُررنگ و مؤثّر مادر در خانه برای تربیت مطلوب فرزند، ضروری است و ثانیاً شغلهایی هم وجود دارد که باید زنها عهدهدار شوند، آن وقت میتوان با یک برنامهریزی که چندان هم مشکل نیست، در پذیرشها و استخدامها، تعداد بیشتری از زنان را برای این شغلها برگزید که هر مادر، زمان کمتری را برای به انجام رساندن آن شغل، صرف کند.
❇️در این صورت، هم وظیفۀ مادری بر زمین گذاشته نمیشود و هم شغلهای زنانه را مردان تسخیر نخواهند کرد. مثلاً اگر در کشور با وجود تعدادی از پزشکان متخصّص زنان و زایمان، هر پزشکی باید روزانه هشت ساعت وقت خود را صرف شغلش کند، با دو برابر شدن این جمعیّت، هر نفر چهار ساعت وقت را صرف شغلش میکند.
⚠️ما با طرح این مباحث، نمیخواهیم شالودۀ زندگی زنان شاغل را به هم بریزیم؛ زیرا برخی از زنان، کارشان، جانشان است و جدا شدن از کار، باعث به هم خوردن تعادلشان میشود؛ امّا به اینها سفارش میکنیم اگر نمیخواهید از کارتان جدا شوید، تلاشتان را دو صد چندان کنید تا وظیفۀ مادری، قربانیِ کار نشود.
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص١۶۹
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
علی عزیزم
چه صورت ماه و جذابی داشتی
هر چند سیرت و مردانگی تو اینقدر جذاب تر و بزرگ بود که همه ما مثلا آدم بزرگا مبهوت کاری شدیم که تو کردی.
در حالت عادی، همه ما از آتش میترسیم و اصلا وقتی آدم آتش میبیند دست و پایش را گم میکند
چه برسد به اینکه برود به طرف آتش
و دو نفر را از دل آتش نجات بدهد.
یک نوجوان دهه هشتادی
در هفته دفاع مقدس
در آستانه اربعین حسینی
با فداکاری و ایثار مثال زدنی
همه را مجذوب خودش کرد و پر کشید.
خدا به والدین محترم علی آقا صبر و آرامش عنایت کند.🌷🌷
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
#جمعههایانتظار
🍂دعا کنید که این شام غم سحر گردد
دعا کنید که خورشید جلوه گر گردد...
🍂دعاکنید که این روزگار سرگردان
زکوی گم شده ی خویش با خبر گردد...
🍂دعا کنید که آید خلیل اهل البیت
برای یاری او مشت ها تبر گردد...
🍂دعا کنید که بر چار قله ی عالم
سپاه مهدی موعود مستقر گردد...
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
سلام مولای من ، مهدی جان
سرانجام دعای دل شکستگان، مستجاب می شود و یک روز دل انگیز ، ناگهان امید ، پرده ی تاریک شب را می شکافد و صبحِ نشاط ، سر می زند ...
سرانجام شما بازمی آیید و زندگی آغاز می شود ...
اللهم العجل لولیک الفرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
ماهِ مهر و مهربانى مبارک 😍
اميدوارم فصلِ برگ ريزان
فصلِ غم ريزان تون باشه
بهترينها نصيب و روزيتون😍
خدا جونم
این همه زیبایی ها دنیا 🍁🍃🍁
برای هریک از ما کارت دعوتی است 🍁
به جشن معرفت تو ......
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏴اربعین محضر ارباب رسیدی
🏴از ما برسان محضر ارباب سلامی
🌹التماس دعا از همه مسافران کربلا،
از طرف همه جا مانده ها نائب الزیاره باشید😔🙏
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پیام_جدید
متن پیام:سلام وقت بخیر
کانال شما یکی از منظم ترین کانالهایی بود که عضو بودم اما نمیدونم چرا دوروزه رمان جانم میرود را نگذاشتم!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏱ساعت:۱۲:۲۴:۲۱ ق.ظ
⏰تاریخ:شنبه ۱۴۰۰ مهر
سلام خدمت اعضای خوب و همراه کانال
عزیزان باور بفرمایید بنده همبعنوان خادم و مدیر کانال مثل شما در جریان زندگی گرفتاری ،بیماری،مشکلات و .... برام پیش میاد من هم مثل شما گاهی درگیرم ربات نیستم که😂
پس خواهش میکنم اگر گاهی در روند کار کانال خللی وارد شد صبور باشید و با حضور گرمتون در کانال خودتون همراهمون
یاعلی
#آقایان_بخوانند
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 شرط اول؛ بدست آوردن دل همسر🔸
پدر چه کند که مربی خوبی برای فرزند خود باشد؟ شرط اول این است که دل همسرش را بدست بیاورد. این سنگ اول تربیت اولاد است.
هر کس توانست همسر خودش را قانع کند به اینکه خدمتگزار اوست، به او عشق میورزد و برای سعادت او آرزوی توفیق دارد؛ آن وقت است که میتواند نقشۀ تربیتی فرزندان خودش را ترسیم کند.
هر جا پدری در تربیت موفق نشد، مشکل در عدم همکاری مادر بود!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت89 _ای بابا! این دیگه کیه؟! دوباره رد تماس زد.... مهران از صبح تا الان چند بار
#جانم_میرود
#قسمت90
مهیا، کارتون را جلوی قفسه گذاشت.
_بابا! این کتاب هارو هم بگذارم تو این کارتون؟!
احمد آقا، که در حال چیدن کتاب ها بود؛ نگاهی به مهیا انداخت.
_آره بابا جان! بی زحمت این ها رو هم بگذار.
مهیا، شروع به چیدن کتاب ها در کارتون کرد.
مهلا خانم، سینی به دست وارد اتاق شد.
_خسته نباشید...دختر و پدر!
مهیا با دیدن لیوان شربت، سریع لیوانی برداشت.
_آخیش...مرسی مامان!
احمد آقا لبخندی زد.
_امروزم خستت کردیم دخترم!
_نه بابا! ما کوچیک شما هم هستیم.
مهلا خانم، نگاهی به کارتون ها انداخت.
_این ها رو برا چی جمع می کنید؟!
احمد آقا، یکی از کارتون ها را چسب زد.
برای کتابخونه مسجدند من خوندمشون، گفتم ببرمشون اونجا، به حاج اقا موسوی هم گفتم؛ اونم استقبال کرد.
همزمان، صدای تلفن مهیا بلند شد.
مهیا، سریع از بین کارتون ها رد شد.
اما تا به گوشی رسید، قطع شد.
نگاهی انداخت.
مهران بود.... محکم روی پیشانیش زد.
موبایلش، دوباره زنگ خورد. سریع جواب داد.
_آخه تو آدمی؟!... احمق بهت میگم بهم زنگ...
_مهیا...
مهیا با شنیدن صدای مریم؛ کپ کرد.
ــ اِ تویی مریم؟!
_پس فکر کردی کیه؟!
_هیچکی! یه مزاحم داشتم!
ــ آهان... راستی مهیا، شهاب زنگ زد، گفت خودش رو حتما برای فردا میرسونه... فردا مراسم عقده!
مهیا دستش را روی قلبش که بی قرار شده بود؛ گذاشت.
_جدی؟!
مریم با ذوق گفت:
_آره گل من! فردا منتظرتم...
_باشه گلم!
مهیا تلفن را قطع کرد....
روی تخت نشست. لبخند از روی لبش لحظه ای پاک نمی شد.
به عکس شهید همت نگاهی انداخت و زمزمه کرد...
_یعنی فردا میبینمش؟!
****
ــ مهیا بدو مادر! الآن مراسم شروع میشه!
مهیا که استرس داشت، دوباره به لباس هایش نگاهی انداخت.
مهلا خانم به اتاق آمد.
_بریم دیگه مهیا...
_مامان؟! این روسری خوبه یا عوضش کنم ؟!
_ای بابا! تا الآن یه عالمه روسری عوض کردی، بریم همین خوبه!
مهیا چادرش را سرش کرد. کیف و جعبه کادوی را برداشت.
احمد آقا، با دیدنشان از جایش بلند شد.
ــ بریم؟!
_آره حاجی! بریم تا دخترت دوباره روسری عوض نکرده!!
مهیا، با اعتراض پایش را به زمین کوبید.
ــ اِ...مامان!
از خانه خارج شدند و مسافت کوتاه بین دو خانه را طی کردند.
احمد آقا دکمه آیفون را فشار داد.
در با صدای تیکی باز شد.
دستان مهیا، از استرس عرق کرده بودند.
هر لحظه منتظر بود، شهاب را ببیند.
در ورودی باز شد، اما با چیزی که دید دلش از جا کنده شد.
مریم و شهین خانوم با چشمان پر از اشک کنار هم نشسته بودند.
سارا هم گوشه ای نشسته بود و با دستمال اشک چشمانش را پاک می کرد.
مهیا، که دیگر نمی توانست خودش را کنترل کند.
تکیه اش را به مادرش داد و...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
*#نشر = #صدقه_جاریه
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══