eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
16.1هزار ویدیو
151 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ 🍃الهی به امیدتو🍃 ﺗﺎﺧﺪﺍﻫﺴﺖ ﺩﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!! ﺍﺳﯿﺮﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﺑﺎﺵ... ﮐﻪ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ.... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ،ﺯﯾﺒﺎﻧﯿﺴﺖ . ۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ ‍ 🍃🌹شروع یک هفته پُر برکت و رحمت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🌹🍃 🌹 اللَّـهُمَّ 🌹 🌿 صَلِّ 🌿 🌺 عَلَى 🌺 🌿 مُحَمَّد 🌿 🌹وعلی آلِ 🌹 🌿 مُحَمَّد🌿 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌
❤️ 💚 💝 از غمت ڪمر خمیدھ‌ست بیا یڪبار دگر شنبه رسیدست بیا اے باخبر از راز دل بیمارم تا عمر به آخر نرسیده ست بیا 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
✋️ هرصبح سلامی به گل روی تو"ارباب" چون یادگل روی تو، یادآور عشق است أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ سلام بر آن جایگاههاى براهین و حجج الهى 🔹صبحتون حسینی🔹
💫 بعضی‌ها می‌پرسند چرا خدا بعضی از این ظالم‌ها رو انقدر بهشون مهلت میده⁉️ ✨ چرا فلانی که نزول خوره، و خون مردم و تو شیشه کرده، هیچی‌اش نمیشه⁉️ ✨ چرا فلانی که انقدر مردم رو اذیت میکنه خدا حالش و نمی‌گیره⁉️ ✨ چرا فلانی نه نماز میخونه، نه خدا رو قبول داره، انقدر وضعش خوبه، ولی ما...⁉️ ✨و هزاران چرای دیگر... خدا تو قرآن می‌فرماید: 🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ (آل عمران/۱۷۸) 👈 ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺭﺍﻩ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻜﻨﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ‌ﺩﻫﻴﻢ، ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ! ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ‌ﺩﻫﻴﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻔﺰﺍﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ، ﻋﺬﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ‌ﺍﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ! 🔥🔥 💚حضرت_زینب هم در بخشی از خطبه خود در مجلس یزید این آیه را بکار برد و فرمود: 🚫 ای یزید! ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﻰ‌ﭼﺮﺧﺪ، ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺮﺗّﺐ‌ﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺩَﻣﺎﻏﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻰ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺷﺎﺩﻯ ﻭ ﺳَﺮﻣﺴﺘﻰ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻯ؟! ❌ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺑِﺎﻳﺴﺖ ﻭ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﻩ! ﺁﻳﺎ ﺳﺨﻦ ﺧﺪﺍﻯ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: 🦋 و َلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ... ⚡️و این یک درس بزرگ برای ماست❗️ هر وقت دیدیم داریم خلاف میکنیم، و از گوشمالی خدا هم خبری نیست، به خودمون بیایم و چند لحظه فکر کنیم. نکنه بهمون مهلت دادند که بارمون سنگین‌تر بشه. 🦋 إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 18 بهمن ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:35 ☀️طلوع آفتاب: 07:00 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:37 🌖اذان مغرب: 17:56 🌓نیمه شب شرعی: 23:36
⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸🍃 🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود. 🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده. 🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را 🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند. 🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود. نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی نزد دانا بهْ از عالمی است 🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی! چو ما را به غفلت بشد روزگار تو باری دمی چند فرصت شمار 🌷 رحمت الله علیه ✍ ‏ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
کمک تغذیه برای رفع یبوست و منظم کار کردن روده ها👇 ✔️هر روز صبح ناشتا نصف استکان روغن زیتون مخلوط با مقداری آب لیمو بنوشید. ✍️این مخلوط باعث آرامش اعصاب و منظم کار کردن روده ها درطول روزمی شود.? که نتیجه اش داشتن پوستی شفاف هست?
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 🌸شروع هفته تون عالی 🍃دراولین روز 🌸هفته بهترین هارا 🍃براتون آرزومندم 🌸الهی 🍃یک هفته خیر و برکت 🌸یک هفته موفقیت و 🍃یک هفته پراز 🌸دلخوشی نصیبتون بشه
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸🍃 🔹 فرصت ها آنقدر کمند که می توان آنها را شمرد. یعنی آنقدر ها زیاد نیستند که حسابشان از دست آدم در برود. زیرا که پشت هر دقیقه و ساعتی سارقی نشسته تا زمان را بدزد تا کاری کند که فرصت از دست برود، تا فرصت گم شود تا فرصت ناپدید شود. 🔹از فرصت ها یکی همین امروز است، زیرا شمار این امروزها را نمی دانیم و نمی دانیم که چند امروز دیگر فرصت داریم. امروز، فرصتی است میان دیروزِ رفته و فردای نیامده. 🔹 سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را 🔹فرصت، ماهی لیز زمان است، سُر می خورد و از دست زندگی می افتد. فرصت ماجرایی نگه داشتنی است. اما چگونه می توان فرصت را نگه داشت؟ فرصت ها ماندنی نیستند. فرصت ها می دوند. فرصت ها می گریزند. 🔹و کیست که بداند همه جهان فقط یک دم است. یک نفس که می آید و می رود و تمام می شود. نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی نزد دانا بهْ از عالمی است 🔹فرصت ها که از دست می روند، نامشان غفلت می شود؛ و زندگی مگر چیست جز یک عالم غفلت پی در پی! چو ما را به غفلت بشد روزگار تو باری دمی چند فرصت شمار 🌷 رحمت الله علیه ✍ ‏ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 ⭕️ ⭕️ 👈قسمت5️⃣2️⃣ فصل پنجم- بعد از انقلاب در مدارس آبادان، معلم ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب، و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. بعضی از معلم های مدرسه ی راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند. زینب روسری و چادر می زد. شهلا هم در همان مدرسه بود. شهلا یک روز برای ما تعریف کرد که معلم علوم زینب، وقتی می خواسته درس ستون فقررات را بدهد، دست روی کمر زینب گذاشته و درس را داده است. زینب آنقدر لاغر بوده که بچه های کلاسش می گفتند: از زینب می شود در کلاس درس علوم استفاده کرد. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت که به حوزه ی علمیه برود و طلبه بشود. به رشته ی علوم انسانی، به درس های دینی، تاریخ، جغرافیا علاقه ی زیادی داشت. او می گفت: ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست حوزه ی علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه ی علمیه ی قم برود. شاید یکی از علت های تصمیم زینب، وجود کمونیست ها درآبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده میکردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند. زینب به همه ی آدم های اطرافش علاقه داشت. یکی از غصه هایش عوض کردن آدم های گمراه بود. بقیه ی دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی. به همه اعتماد میکنی. فکر می کنی همه ی آدم ها را میشود اصلاح کرد. اما این حرف ها روی زینب اثر نداشت. زینب بیشتر از همه ی افراد خانواده به من و مادربزرگش محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد. از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم. نمی توانستم نفس بکشم. تابستان که هوا گرم و شرجی می شد. بیشتر به من فشار می آمد. دکتر با بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود. بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفرعروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی مشهد رفتیم. از بچه ها فقط زینب و شهرام را با خودمان بردیم. مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودمان را احساس نکنند. من که آتش زیارت کربلا از دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا (ع) را مثل رفتن به کربلا می دانستم.