#آی_پارا
#پارت_صدونه
جوری حرف نزنین که انگار فعل حرومی انجام شده . بچه ی تو شیکم آی پارا ، بچه ی حلال منه . پدرش گفت : راستی ؟ می خوای قباله ی فروشش رو نشونت بدم ؟ اصلا نظرم عوض شد . می خوام به کار دیگه بکنم . آی پارای تو ، از خونه ی من فرار کرده . هنوز هم كلفت خونه ی منه. اون مال منه و حتی مالک مرگ و زندگیشم . اگه اون بچه برات مهمه و می خواییش ، می ذارم تا دنیا اومدنش پیشت بمونه . هر چند بچه ی یه کلفت چی می تونه باشه . بعدش بچش مال تو خودش مال من . اگه نمی خوای به زندگی کلفتی برگرده ، باید هر کاری می گم بکنی . تو باید با اونی که من می گم ازدواج کنی وگرنه ، كلفت خونم رو ازت می گیرم . این به تهدید نیست تایماز به دستوره. اگه قبول نکنی ، همین الان با خودم می برمش. اون قبل از اینکه زن تو بشه ، مال من بوده و فرار کرده پس مجبوری منو راضی کنی تا قبول کنم مال تو باشه . منم فقط با ازدواج تو با دختر جهانگیر خان میبدی ، راضی می شم نگهش داری. حس می کردم اونقدر بلند نفس می کشم که الان همه می شنون . خدای من رذالت تا چه حد ؟ خان بابا تو هم خان بودی . تو هم اینقدر بد بودی ؟ تو هم راجع به آدمها ، مرگ و زندگیشون ، بودن و نبودشون ، بچشون ، اینطوری با قصاوت مثل یه تیکه آشغال برخورد می کردی ؟ کجایی ببینی که با آی پارات دارن چیکار می کنن؟ دستم رو بردم سمت شکمم و گفتم : بابک من چقدر نیومده بدبختی مادر !!! هنوز دنیا نیومده مطرودی . من حداقل چند صباحی مثل آدم زندگی کردم اما تو چی ؟ دیگه برام مهم نبود تایماز چه تصمیمی می گیره . هر کاری می کرد بازنده ی ماجرا من بودم . یا باید بدون بچم و شوهرم برمی گشتم به كلفتی یا وجود په نازپرده ی اشرافی رو به عنوان هوو قبول می کردم . من آی پارای یوسف خان هیچ کدوم رو قبول نداشتم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾