#آی_پارا
#پارت_نودونه
#تایماز :حالم دست خودم نبود . اونقدر شوکه بودم که نمی دونستم چیکار کنم. دو شب بود آی پارا رو دزدیده بودن . دو شب بود عروس نازنینم ، آی پارای عزیزم رو ازم گرفته بودن . رفتم نظمیه خبر دادم . با دوستام و چند نفر آجانی که باهام آشنا بودن ، جاهایی که می شد روگشته بودم . اما آب شده بود رفته بود رو زمین . چشمای ترسیدش مدام جلوی چشام بود . لعنت به من که مواظب این گوهر با ارزش نبودم . لعنت به من . حتی نمی خواستم به این موضوع فکر کنم که ممکنه باهاش چیکار کرده باشن . داشتم دیوانه می شدم . آیناز بی نوا هم دست کمی از من نداشت . مدام در حال مویه و ناله بود. گریه می کرد و به آسلان بد و بیراه می گفت . مطمئن بودیم ، کار ، کار ِ خودشه . آیناز هی می گفت ؛ دیدی گفتم اون آسلانه ؟ دیدی گفتم من این صدا رو می شناسم ؟ اون از آی پارا به خاطر افشای اون دزدی بدجور کینه داشت . حالام معلوم نیست باهاش چیکار کرده . هی می گفت و هی گریه می کرد . گریه های اون بیشتر اعصابم رو داغون می کرد . عصبی و وحشی شده بودم . تصور تن ظریف و بلورین آی پارام تو دستهای کثیف اون بی همه چیز تا مرز جنون منو می کشوند . دیوانه شده بودم . رفتم تو اتاق خوابمون . اتاق خوابی که یه شب مهمان نجواهای عاشقانم با معشوقم بود . حالم از بی عرضه گیم بهم می خورد . آینه و شمدانی که برای آی پارا خریده بودم کنار دستم بود . ناخودآگاه دست بردم و لمسش کردم . وای آی پارام کجایی ؟ لحظه ای جنون بهم مستولی شد و با قدرت هرچه تمامتر آینه رو بلند کردم و کوبیدم زمین . آینه ی بخت آی پارام هزار تیکه شد . بین خورده آینه ها نشستم و اینبار نتونستم مقاومت کنم و از شدت استیصال گریه کردم . از اینکه نمی تونستم هیچ کاری بکنم ، از خودم بدم می اومد . هر چقدر تلاش می کردم به دو شبی که آی پارا بیرون از خونه گذرونده فکر نکنم نمی تونستم . دلم مرگ می خواست .
-------------------
••••●❥JOiN
@tafakornab
@zendegiasheghaneh