eitaa logo
زندگي آرام
251 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
217 ویدیو
95 فایل
كانال زندگي آرام عضو نظام روان شناسي و مشاوره داستان: ایزگام عاطفی و درز تفاهم زمستون شده بود ... نویسنده م ح قدیری بشنوید: https://eitaa.com/zendegiearam/2635 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Mh.gh110@gmail.com 𝑀𝑜𝒽𝓂𝓂𝒶𝒹𝐻𝑜𝓈𝑒𝒾𝓃
مشاهده در ایتا
دانلود
: پدری که بلاک شد ✍️نویسنده: محمد حسین قدیری / روان شناس وقتی خبر تصادف برادرم را شنیدیم سراسیمه با مادرم به اورژانس رفتیم. سر و صورتش زخمی و خونی بود و لباس ها پاره و خاکی. اشکام مثل باورن بهاری شرشر از نادون گوشه های چشمام میریختن بند نمی آمدن. بردارم 7 دقیقه قبل از تصادف با مادرم تماس داشت. دور بردارم حلقه زده بودیم که پزشک رسید و بعد از معاینه گفت: به خیر گذشته ولی خب دیگه زخم عمیق است و چند ماهی طول می کشه که خوب بشه. خدا رو شکر برادرم چند ساعت آنجا برای احتیاط ماند و به منزل آمد. پدرم وقتی از سر کار برگشت وقتی برادرم را در آن وضع دید با این که ظاهر زمختی داشت ولی بغض سنگینی پشت سد گلوش گیر کرده بود بغضی که نشت می کرد و در اشک و لحن بابام مشخص می شد. ی احوالی از می پرسید و ی عالمه فحش نثار راننده مقصر می کرد. قاب ارتباط بابا و مجید مثل فیلم سینمایی جلو مجسم شده بود. انگاری صحنه آهسته شده بود و جلوه های ویژه پدر و پسری به شکوه تمام نمایش داده می شد. بهمن سنگین غم از کوه بلند وجودم سرازیر شد هیجان هامو پوشوند. ذهن به هیچ چیزی راه نداشت و کور شده بود. نتونستم آنجا بمانم مثل ماری خزیدم و خودم را به اتاقم رساندم. شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن اتاق. در حال و حس خودم غرق بودم که مادرم از پشت سرم صدا کرد معلومه چه کار می کنی؟ هزار بار کمدتو ریختی بیرون و دوباره مرتب کردی و تکرار تکرار تکرار. ادامه داره 🥀 @zendegiearam