هدایت شده از شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
جادوی غزل
سلام ای اولین رویا، سلام ای آخرین نجوا..
سلام ای آنکه بر تنهایی ام سر می زنی تنها..
سلام ای عشق، ای تنها دلیل اشتیاق و اشک..
کجایی، هان کجایی؟ ای مرا زیباترین ماوا..
به تار و پود من نقشی است از لبخندهای تو..
سکوتم، اضطرابم، بغض هایم را تویی معنـا..
به جادوی غزل گاهی نگاهت می کنم هرچند..
که می ارزد حقیقت باشد این دیدار تا رویا..
تو را آنقدر از خود دور می بینم که می دانم..
تصور کردن وصل تو، مشکل می شود حتی...
صدایت می زنم، گاهی گلو از درد می خشکد..
فراقت زخم سطحی نیست، آخر می کشد ما را..
سلام مطلع شعرم، وداعی تلخ می ماند
خداحافظ، دلیل بغضهایم در دل شبـها...
همیشه شعر از اندوه عاشق رنگ می گیرد..
ببار ای دیده مجنون، بخند ای صورت لیلا...
تو گوئی عشق گاهی آن قَدَر محبوب می گردد..
که آدم در گناه افتد شبی با خواهش حوّا...
زمین در عهد دلتنگی، زمان در برزخ تعجیل...
کجا درمان پذیرد زخم های کهنهٔ دنیا؟؟
کسی با طعنه میپرسد چه حُسنی داشت این غربت؟
سرم را می تکانم، آه از این حسرت، از این حاشا..
ببین طعن رقیبان رنج دارد، منتی بگذار...
به رویم دربی از امّید واهی هم شده، بگشا...
سلامم را جوابی هم نباشد، لااقل یادت..
بدین ترفند بر تنهائی ام سر می زند، تنها..
شاعر: #سیدابوالفضل_حسینی_نسب، روحانی و روان شناس