😉🌸 بيگانگي حاجي با قرآن
ي #حاجـبازاري هاي كلاس مدت ها بود خانمش به رحمت خدا رفته بود و از تنهايي كف كرده بود.
روي بعد از نماز سوار ماشين گرون قيمتش تا به منزل برود . رو به روي در مسجد متوجه شد
يكی از خواهران مسجد كه #مطلقه لايت و نايس هم بود منتظر تاکسی است. ایستاد و سوارش کرد .
توی مسیر شيطون رفت تو جلدش (استثنائا اينجا شيطون وسوسه اش خوب بوده) آره داشتم مي گفتم شيطون رفت تو جلدش كه خانمو براندازي كنه و ازش خواستگاري كنه داشت زير زيركي نگاه مي كرد. خانم كه متوجه داستان شده بود با شرم گفت: .
حاجآقا ! آیهٔ ١۵٩ سوره آل عمران رو فراموش نکنید .
حاجي رنگش پريد و رفت تو فكر كه نكنه خانم درباره او گمان بد كرده و ناراحت شده!
بعد از چند دقیقه دوباره حاجي شروع كرد زير زيركي خانم را نگاهي بكنه. با خودش گفت خوبه ازش همين جا خواستگاري كنم.
خانم كه از فس فس كردن او ناراحت شده بود با اخم باز آیه ١۵٩ رو یاد آوری کرد .
خلاصه این جریان چند بار تا قبل از پیاده شدن خواهر تکرار شد .
حاج آقا به محض رسیدن به منزل دوید و قرآن رو از طاقچه برداشت ديد آیهٔ ١۵٩ آلعمران نوشته :
فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ .
هنگامی که تصمیمی گرفتی [ قاطع باش و ] توکل بر خدا کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد .
💌😉
حاجي محكم با كف دست زد به پيشانيش و گفت :
ای خاک بر سر من كه اين قدر با قرآن ، كلام خدا، بيگانه ام !!
😎😉🔆😁😮
😀😀😀😀😀
😀 https://t.me/Smiling_Talabe