هدایت شده از در سمت توام 🕊
#یه_نکته
🌺 برای مومن، مرگ یه اتفاق لذت بخش هست.
در روایات داریم که مرگ برای مومن مثل اینه که یه گل خوشبو رو بو کنه.
انقدر راحت جون میده.
اما مرگ یه اتفاق وحشتناکه برای کی؟
🚫برای کسی که یه عمر هواپرستی کرده.
🔴وقتی که حضرت عزراییل میخواد این روح رو از چنگال هوای نفس بیرون بکشه
به سختی بیرون میاد.
چون یک عمر به هوای نفسش حال داده. لذت داده.
برای همین در روایات داریم که مرگ برای انسان بد، به قدری سخت هست که انگار با قیچی تمام بدنش رو تکه تکه کنن.😓💔
📛🚫📛
روح، به سختی بیرون میاد.
و چون کثیف شده باید با سختی جان کندن و فشار قبر و عذاب برزخی
اون لذت های کثیف رو ازش پاک کنن.
🔴حالا بعضی ها بعد از یه مدت پاک میشن و در نهایت میرن بهشت
بعضی ها هم اصلا پاک نمیشن و برای همیشه توی آتش گناهان خودشون میمونن...
یه سوال؟
شما جزء کدوم دسته ای؟
بازم میخوای به هوای نفست لذت بدی؟!
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
هدایت شده از در سمت توام 🕊
{✨💚🌿}
👈بچههایه چیز جالب بهتون بگم:
یبار ایت الله بروجردی عصبانی شده بوده و نذر میکنه اگه یه بار دیگه عصبی بشه یه سال روزه بگیره😳
(درین حد نفسشونو تنبیه میکردن)
دفعه بعدی که عصبی میشه واقعا یه سال روزه میگیره..
میدونیچرا؟
چون میدونسته فشاری که با یه سال روزه بهش وارد میشه از فشاری که بخاطر یه بار عصبانیت تو قبر بهش میاد خیلی کمتره😔😣😰
#عصبانیت
#فشارقبر
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
#سرد_و_گرم_روزگار
به بهانه #محرم
👈 در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "
اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می شناختند ....
و چون کسی را نداشت و بی کس بود بهش میگفتند اصغر آواره ! 😳
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید .
👌 تا اینجا داستان رو داشته باشید !
👈 در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند
خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت .....
حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملا علی همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم .... وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند !
🤔🙄 کنجکاو شد و به سمت آنها رفت .....
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید ؟❓
یکی ازکارگران گفت این اصغر آواره است !
تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست .....😭
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید ؟! 😳
حاجی گفت :مردم! این فرد را میشناسید ؟ همه گفتند نه ! مگه کیه این ؟ 😳
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است ....
مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش ؟!❓😳
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی.....
گفت : سالها قبل، از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم ....وای اصغر آواره با وسیله موسیقی اش وارد شد....🎼🎸🎻
ترسیدم و گفتم یا امام حسین علیه السلام 😱❗️
اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود , اگر هم اعتراض کنم مردم که توی اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیزارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید ....چه کنم ! ❓😱😭
خلاصه ، سرم را به پایین انداختم .....
اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد .....❗️
زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری ؟ چرا نمیزنی ؟ 😳
گفت : من در زندگیم همه غلطی کردم !
اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم ....❌
خلاصه، حرمت نگه داشت و رفت ....🚶♂️
🙏 اونروز تو دلم گفتم اربابم حسین علیه السلام برات جبران کنه 🙏
👌حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشیع جنازه اصغر آواره !! و خدا خواسته فوت حاج آقا نجفی، بهانه ای بشود برای این امر !!
خلاصه با عزت و احترام، مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند
👈از این حکایت معلوم است اگر برای نوکر امام حسین علیه السلام هم کاری انجام بدهیم خدا یک شهر را برایمان می آورد و کارمان را سامان میدهد ان شاالله🙏😢 تا چه رسد به اینکه برای خود #امام_حسین علیه السلام کاری انجام دهیم !!
💕💕💕🖤
#امام_حسین
#ماه_محرم
#محرم
@hal_khosh
#داستان
🕊
🌾خیلی قشنگه حتماً بخونید.
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان.
پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟
پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت.
داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟
پيرزن جواب داد:350 سال!!
داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
🌾 پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند.
پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟
حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند.
پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.🌐
─═इई 🌸🌸🌿🌹🌿🌸🌸ईइ═─
اهمیت نماز در روایات اسلامی بر کسی پوشیده نیست،سلمان فارسی نقل میکند:ک در خدمت پیامبر(ص)نشسته بودم آن حضرت شاخه خشکی را تکان داد تا همه برگهایش فروریخت سپس رو ب من کرد و فرمود:هنگامی ک مسلمان وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد و سپس نماز های پنچ گانه را بجا آورد گناهان او فرو میریزد همانگونه ک برگهای این شاخه فرو ریخت.
همچنین در روایتی مشهور که از امام باقر(ع)نقل شده است ایشان فرمودند:اولین چیزی ک بنده بدان محاسبه میشود نماز است،اگر پذیرفته شود اعمال دیگر نیز پذیرفته خواهد شد و اگر رد شود اعمال دیگر نیز رد خواهد شد.
#نماز#اخرت#برزخ#قیامت#پیامبر#مذهبی#عرفان#سلوک
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
ایران:
✍️ #داستان
🔸سنجش ایمان
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
هدایت شده از کانال #داستان و #طنز حال خوش
✍️ #داستان
🔹غرور
روزی حضرت عیسی علیه السلام از صحرایی میگذشت.
در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت.
وقتی چشمش به حضرت عیسی علیه السلام و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.
همان جا ایستاد و گفت:
خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟!
خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن.
در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و تکبرت، اهل دوزخ!
📗کیمیای سعادت، ج ۱
🔸ازکانال پروانه های وصال🔸
@hal_khosh
هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
•🚧•
مـگـهقلــــــ♥️ــــبتبزرگراهآزادیــه؟!😶
✦✧✦✧✦✧
🔴#هوس_آنلاین
✦✧
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدا،
چقدر بندههاشو دوست داره؟!✨
✦✧✦✧✦✧
🔴#هوس_آنلاین
✦✧
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
هدایت شده از در سمت توام 🕊
#ارسالیِیکمبارز🤺😍
#پاکسازیگوشی 📲
اگه میخوای لذت های برتر واتفاقای خوب وارد زندگیت بشن
قبلش باید یه سری مزخرفات رو از زندگیت بیرون کنی😊
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خیل عظیمی از فرستگان
ماجرای طواف فرشتگان بهمراه تجربه گر به دور کعبه
کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
✍️#داستان
🍃رحمت واسعه پروردگار
🔸در کتاب الانوار نعمانیه آمده است، جوان بزهکاری در سن جوانی در بستر بیماری افتاد. همسایگان چنان از او آزار دیده و در رنج بودند که هیچ کس ملاقات او به خانهاش نیامد. هر چه پیام پشیمانی و حلالیت فرستاد کسی حلالاش نکرد.
شب مرگش رو به سمت خدا کرد و گفت: خدایا بندگانت مرا به خاطر جرم و معصیت و خطاهایم رها کردند یقین دارم که تو مانند بندگانت با من رفتار نخواهی کرد چون در جهان هستی فقط تو بر بندگان رحمت داری و بخشایندهای. از تو میخواهم مانند بندگانت با من رفتار نکنی و در واپسین لحظات عمرم مرا ببخشی و پناه من بیپناه باشی که کسی پناهام نداد.
وصیت کرد او را در گوشه حیاط خانهاش به خاک بسپارند تا مزارش باعث رنجش زائرین قبرستان نگشته و از دیدن او ناراحت نشوند.
شبی که از دنیا رفت به خواب مادرش آمد. مادرش پرسید خدا با تو چه کرد؟ گفت: خدای به من فرمود: عمری مرا فراموش کردی ولی در لحظات آخر که همه تو را رها کردند و به من پناه آوردی همان لحظه تو را در آغوش خود گرفتم و بعد از مرگات نیز از رحمت من دور است تو را رها کنم.
🍂🍁🍂🍁
#داستان خواندنی
✴️تفکر و مکاشفه در وادی السلام نجف
🔶🔸
مرحوم قاضی که از تجملات دنیا وارسته بود در نجف اشرف به قبرستان وادی السلام میرفت و ساعتهای طولانی به تفکر و مکاشفه میپرداخت تا هر چه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهده دوست نائل شود.
مرحوم آیت الله محمد تقی آملی ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ میفرماید:
من مدتها میدیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام مینشینند،
با خود میگفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحهای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازم تر هم هست که باید به آنها پرداخت!»
این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمیترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدتها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش میرفتم،
تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم.
این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود.
شبی بود میخواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتابهای علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتابها کشیده میشد،
با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتابها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست.
بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم.
صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود:
«علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید.
و پا دراز کردن به سوی کتاب ها هم هتک احترام است.»
بی اختیار هول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیدهاید؟»
فرمود: «از وادیالسلام فهمیدهام.»
💕🧡💕
لطفابرای پیوستن به کانال #حال_خوش ، این پیوند را دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای انگور
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
✅یک #داستان یک پند
✍️شیخ رجبعلی خیاط در خانهاش یک اتاق داشت که به یک راننده تاکسی کرایهاش داده بود. ماهانه 20 تومان میگرفت.
روزی مستأجر را خدا دختری داد. شیخ رفت تا اسم او را در گوش او بعد از اذان و اقامه بگوید. وقتی تمام شد اسمش را معصومه گذاشت و یک دو تومانی به قنداق او قرار داد. به مستأجرش گفت: «آقا یداله! از این ماه یک تازه وارد به خانواده اضافه شده است دو تومان از کرایهات را کمتر کن.»
یاد دارم مرحوم پدر حقیر (نویسنده) میگفت: «در زمان قدیم وقتی کسی مستأجر به خانه میآورد همیشه به خانهاش سر میزد که مطمئن شود مستأجرش نان شب و خورد و خوراک دارد؛ بعد از او کرایه بگیرد. کسی خانهای برای کرایه و کسب درآمد اضافی نمیساخت. برای خودش میساخت اگر اضافی بود کرایهاش میداد و طمعی بر کرایه نداشت.
حالا بگذریم برخی که راست میگردند و فقط کرایه خانه میخورند. چه صاحب خانههایی که اصلاً از حال مستأجر خود بیخبرند و مستأجر یارانه میگیرد و کرایه را میدهد و چیزی برای خوردن هم برایش باقی نمیماند!!!
🍁🍂🍁🍂
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت 22) 🔵مژدگاه شفاعت! 🔶گاه گاهی از زخمهای سر و بدنم می نالیدم. تا قبل
🛑سرگذشت ارواح در برزخ(قسمت 23)
🔵آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند.میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید.
🌹در همان لحظه نیک صدایم کرد و گفت: بیا برویم وقت را تلف نکنیم.
در راه از نیک پرسیدم:
تکلیف اینها چیست؟
🔷گفت به فکر آنها نباش،در اینجا هرکس به نوعی انتظار شفاعت دارد. عده ای مثل تو شفا میخواهند و عده ای نیز اجازه عبور میخواهند و ...حتی یک مومن هم میتواند اینها را شفاعت کند اما لیاقت شفاعت ندارند.
🍂اینها در دنیا خدا را فراموش کرده بودند و شفاعت را انکار میکردند،در خواندن نماز هم کاهلی میکردند و نماز را سبک میشمردند.
⚡️حالا که کارشان گره خورده یاد خدا و شفاعت افتاده اند.
🍃هنوز داشتیم قدم میزدیم که به نیک گفتم:
کاش انسانها در دنیا به قدری خوب بودند که در آخرت نیازی به شفاعت کسی نداشتند.
نیک نگاهی به من انداخت و گفت: نه اینطور نیست،همه ی انسانها نیاز به شفاعت محمد و آل او 💚هستند،گروهی برای وارد شدن به بهشت و گروهی برای رسیدن به درجات بالاتر...
از این سخن غرق در حیرت شدم و دیگر هیچ نگفتم.
❄️پس از لحظه ای سکوت دوباره نیک ادامه داد: بخی از آنها عذر برادران ایمانی خود را نمیپذیرفتند،بعضی به نیازمندان غذا و طعام نمیدادند و گروهی در دنیا همواره مشغول لهو و لعب بودند. چطور کسی اینها را شفاعت کند؟ مگر اینکه مدتی در عذاب🔥 بمانند تا تا شاید رحمت الهی شامل حال آنها هم بشود...
✨سرانجام وادی شفاعت را پشت سر گذاشتیم و با شادی بیشتری به راه خود ادامه دادیم.
🔵دروازه ی ولایت
احساس میکردم سبکتر از همیشه قدم برمیدارم. گویا میخواستم پرواز کنم و خودم را به وادی السلام برسانم. نگاهی به بالا کردم،اثری از اتش نبود.گاه گداری گیاهان سبز و زیبایی در راه به چشم میخوردند.با سرعت هرچه بیشتر به راهمان ادامه میدادیم و به اطرافمان کمتر توجه داشتیم..
رفتیم تا از دور دروازه ای دیدیم که جمعیتی پشت آن ایستاده بودند و ماموران قوی هیکل در اطراف دروازه به نگهبانی مشغول بودند. بی اختیار روبه روی دروازه ایستادم و به اطراف نگاهی انداختم.
🌸گاه گاهی افرادی با دادن برگه ی سبزی،از دروازه رد میشدند. سرم را به سمت نیک که پشت من ایستاده بود چرخاندم و گفتم:اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا مرز سعادت یعنی اخرین نقطه ی برهوت است.
اینجا دروازه ولایت💚 است هرکس از آن عبور کند به سعادت ابدی رسیده است.
گفتم دروازه ی ولایت چیست؟
گفت: فقط افرادی میتوانند وارد دار السلام بشوند که در دنیا دل به ولایت و محبت علی و اهل بیت محمد صلی الله علیه و اله💞 سپرده باشند.به چنین افرادی برگه ی ولایت میدهند تا براحتی از این دروازه عبور کنند و به دروازه های وادی السلام نزدیک شوند..
✴️با اضطراب به نیک گفتم: من در دنیا شیفته ی اهل بیت بودم ولی برگه ی ولایت ندارم!
نیک به سمت راست اشاره کرد و گفت: باید به آن چادر سبز بروی. با عجله و شتاب خودم را به چادر رساندم. مرد سفیدپوش و خوش سیمایی گوشه ای نشسته بود و یکی از اهالی برزخ با او صحبت میکرد.
💥گویا شخص از برگه ی ولایت محروم بود و میخواست با التماس برگه را دریافت کند.
🌺سفید پوش خطاب به برزخی گفت: حرف همان است که گفتم، توباید به وادی شفاعت برگردی تا شاید فرجی شود وگرنه کار تو و آنهایی که بیرون اینجا ایستاده اند حل شدنی نیست.
❄️آن مرد با نازاحتی از آنجا رفت. من پس از عرض سلام روبه روی آن شخص بزرگوار نشستم. جواب سلامم را داد و بدون اینکه درخواستم را بگویم ،دفتری را که در پیش رو داشت ورق زد .
⚡️ از شدت اضطراب دست و پایم می لرزید.. اما طولی نکشید که دست مرد همراه با یک برگ سبز 💚به طرفم دراز شد و با لبخند گفت:تو به سعادت رسیذی،این سعادت بر تو مبارک باد..از خوشخالی حرفی نتوانستم بزنم و به این ترتیب ما دروازه ی ولایت را پشت سر گذاشتیم و ماموران و جمعیت بی ولایت را پشت سر گذاشتیم.
🔵دروازه های وادی السلام
💠نگاهم به بالا افتاد، هرچه بود نور بود و نور بود و هرچه جلوتر میرفتیم به شدت آن افزوده میشد.زمین صاف و همه جا سبز و 🌱با نشاط بود.شادی امانم را بریده بود. به نیک نگاهی انداختم که از همیشه خوشحالتر و غرق سرور و 🌟شادی بود. بی اختیار از نیک جلو افتادم و دوان دوان به مسیر ادامه دادم.
💫از دروازه ولایت خیلی دور نشده بودیم که جاده به هشت قسمت تقسیم شد..
نمیدانستم چه کنم و از کدام طرف بروم. ایستادم تا نیک آمد .دستش را روی شانه ام گذاشت و با لبخند گفت: بهشتی 💐که روز قیامت بر پا میشود هشت دروازه دارد...
✍🏻ادامه دارد...
♡••࿐
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
هدایت شده از 💗زندگی بانوی بهشتی
▫️سعۍکنید با نامحرم، رابطه نداشتهباشید!
+🎙علامهحسنزادهیآملـے
✦✧✦✧✦✧
🔴#هوس_آنلاین
✦✧
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عطر پرچم
پرچم سرخی که روی صورت تجربه گر قرار گرفت
قسمت نوزدهم؛ دختر بابا
تجربهگر: آقای محمد زینلی
کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مرد عراقی که دو دست خودش رو از دست داده باز هم با تمام وجود به زائران اربعین خدمت میکنه 😭😭
❇️ ما که شکر خدا سالمیم عهد میبندیم با تمام توان کمک کنیم تا نوجوانان زیارت اولی که چندین ساله آرزوی کربلا رو دارن راهی کربلا بشن🙏
🔹شماره کارت جهت مشارکت در طرح اعزام نوجوانان زیارت اولی مناطق کم برخوردار کشور به کربلا🔰🔰
6037-6919-8006-0586
به نام گروه جهادی حضرت رقیه(س)
زندگی از غسالخونه تا برزخ
این مرد عراقی که دو دست خودش رو از دست داده باز هم با تمام وجود به زائران اربعین خدمت میکنه 😭😭 ❇️
💳 کمک هزینه برای زوار اربعین
🚨امام صادق(ع): به ازای هر درهمى كه کسی برای روانه کردن زائر حسین(ع) خرج کند، خدا مانند كوه اُحد برایش حسنه مینویسد و چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمیگرداند و ... (کامل الزیارت)
🔴 مبالغ واریزی صرف اعزام نوجوانان زیارت اولی مناطق کم برخوردار کشور به کربلا خواهد شد.
🔸لطفاً پس از مشارکت حتما رسید واریزی خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید.
@mahdisadgi4