✨تلنگر روزانه🌅
🔍 اگر با نهایت علم و تکنولوژی روز
بخوایم یه ربات بسازیم
👈 اون ربات مثلا میتونه به بعضی سوالات خاص جواب بده
👈 نسبت به بعضی اتفاقات عکس العمل نشون بده
👈 راه بره، بشینه، بخوابه
در همین حد❗️
در حدی که برنامش رو بهش داده باشن 📲
حالا شما تصور کن این ربات، به سازنده خودش بگه:
بنظر من، بهتر بود اینجای من رو اینجوری میساختی!❗️
😕این قطعه من رو عوض کن!❗️
😟من به فلان توانایی نیاز دارم! و ... ❗️
💁♂️سازندش یه پورخندی میزنه و بهش میگه آخه عزیز من
⚠️ تو تا چند روز پیش چنتا تیکه سیم و آهن بودی ⚙️🔧
⬅️ من تو رو ساختم
✅ من تو رو با هدفی که داشتم ساختم
🔶 تو اصلا میدونی فکر چیه؟ عقل چیه؟ زمان چیه؟ دنیا چیه؟ زندگی چیه؟ و ...⁉️
تو چی میدونی که حالا اومدی برای من مدعی هم شدی؟!! ⁉️
حالا ما انسان ها چطور به خودمون اجازه میدیم که به خالق خودمون اعتراض کنیم؟😏
💠 اونم همچین خالقی که هیچ خللی توی کارش نیست...
🔰 و تو رو با هدف خاصی آفریده ...
✅ و تمام امکانات مورد نیاز برای رسیدن به این هدف رو بهت داده...
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پیرمرد اصفهانی، عالم بعد از مرگ را به صورت شعر، خیلی خیلی خوب ترسیم کرد! واقعا ارزش دیدن و شنیدن را دارد!👍👍
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👶
لبیک
اللهم لبیک
لبیک لاشریک لک لبیک
زائر کوچولو😄😍
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ بسیار دلنشین «نقره جادو» مدح امام رضا علیه السلام
🎤 صابر_خراسانی
تقدیم به شما
💐 دهه کرامت مبارکباد 💐
التماس دعا
@emamzaaaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این میگن خواب رفتن لذتبخش😁😁👏👏
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
✍️ بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 مرحوم حبیبالله چایچیان(حسان) دربارهی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم.
♻️ دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟
❇️ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)
✅ با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،
🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...
♻️ شعر کامل به شرح زیر است:
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند
بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده
🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹
میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش تبریک وتهنیت باد.
خیلی التماس دعا.خصوصاعزیزانی که دراین شب وروزعزیز مشرف شدن پابوس آقا🌷🍃
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
#داستان
رافت و محبت #امام_رضا علیه السلام از زبان
مرحوم عارف ربانی آیه الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی فرموده اند :
وقتی مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم،لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم،
در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند.
پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، _ در زبان عامیانه، صحن سقاخانه اسماعیل طلا، جایی که الان مرحوم نخودکی دفن شده اند _ کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت در شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد ، تا زوار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند.
در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالامال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و ازپیش حضرت میگذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش برسر همه آن زوار ، حتی آنها که به صورت غیر انسانی بودند، میکشیدند و اظهار مرحمت میفرمودند.
پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رافت عام امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم.....
📕 نشانی از بی نشانها، ص 33
#میلاد_امام_رضا
#امام_رضا
#دهه_کرامت
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
028_Jahad_Ba_Nafs_aminikhaah.ir.mp3
6.92M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه بیست وهشتم
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و .. با موضوع👇 تاثیر درک
029_Jahad_Ba_Nafs_aminikhaah.ir.mp3
9.38M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تقدیم
جلسه بیست ونهم
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱قبرستان وادی السلام در نجف اشرف🌱
قبرآخرین جایگاه آدمی🌿
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿شمایی که داری این متنو میخونی آیا میدانی کهمرگت کی وکجاست؟👆👆
🌸و ماتَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ
إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير(لقمان ۳۴)🌸
🌱وکسی نمی داند درکدامین سرزمین میمیرد. و خداست که دانا و خبیر است...🌱
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره شنیدنی یک غسال جهادی از عنایت ویژه امام رضا علیه السلام به یک میت کرونایی
#برنامه_سید_خندان
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستان “این مشت آب هم خیرات پدرم”
شخصی در خواب دید که ارواح مومنین به سرعت به سوی بهشت در حرکت هستند. در بین ایشان شخصی بود که لنگ لنگان به سوی بهشت قدم برمی داشت.
از او سوال کرد: علت اینکه شما به آهستگی در حال حرکت به سوی بهشت هستید، چیست؟
روح مومن پاسخ داد: آن ارواح مومنینی که به سرعت حرکت می کنند بخاطر اینست که اولاد آنها نسبت به اموات خود، اهل خیرات بوده اند اما فرزند من برای پدرش کار خیری انجام نمی دهد. برای همین سیر و حرکت من به سوی بهشت آهسته و کند می باشد.
مرد گفت : آدرس منزل فرزند شما کجاست؟ تا به او اطلاع بدهم.
روح آن مومن گفت: پسرم رخت شویی دارد و در فلان منطقه ساکن است.
آن شخص از خواب بیدار شد و فرزند آن مرحوم را پیدا کرد و وقایع را بدین شکل برایش شرح داد.
مرد گفت: فلانی پدرت از تو ناراضی است. او را در عالم خواب دیدم. از تو گله کرد و می خواست که برای او خیراتی داشته باشی.
پسر آن مرحوم که وضع مالی مناسبی نداشت و کمی عصبانی بود دست در زیر آب دریا کرد و مشتی آب بیرون ریخت و گفت : این مشت آب هم خیرات پدرم.
آن شخص فردا شب در خواب دید که پدر این شخص با تندی حرکت می کند و تعجب کرد! پرسید: داستان از چه قرار است؟
روح مومن جواب داد : آن زمانی که پسرم با عصبانیت آن مشت آب را از دریا بیرون ریخت در کنار ساحل دریا، ماهی ریز و کوچکی به خشکی افتاده بود و در حال مردن بودوقتی پسرم آن مشت آب را به بیرون دریا ریخت و گفت “این هم خیرات پدرم” آن مشت آب بر روی آن ماهی ریخت. آن ماهی جانی گرفت و به داخل دریا پرید و زنده ماند. به برکت همان یک عمل این گونه شدم
داستان “آب کوزه صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)”
مرحوم محدث زاده (رحمة الله علیه) نقل می کند: وقتی که پدرم در نجف اشرف فوت کردند، ما چیزی نداشتیم که برای آن مرحوم احسان و اطعام بدهیم. من و برادرم قرار گذاشتیم که بعد از ظهر هر پنجشنبه به نوبت هر کدام یک کاسه با یک کوزه آب سرد برداریم و در صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) به زوار آن حضرت آب بدهیم و ثوابش را نثار پدر کنیم تا بدین وسیله احسانی به پدرمان کرده باشیم.
مدتی این کار را انجام دادیم تا اینکه یک شب جمعه پدرم را در خواب دیدم که به سویم می آید ولی زبانش از دهانش آویزان است و رنگش پریده و حال پریشانی دارد. من با عجله از او استقبال کردم و جویای حالش شدم. گفت: فرزندم از تشنگی ناراحتم. عرض کردم: پدر جان الان می روم و برایت آب می آورم. ایشان فرمود: من از آن آب کوزه صحن حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) می خواهم.
در این هنگام بیدار شدم. آن روز که جمعه بود برادرم را ملاقات کردم و پرسیدم دیروز آب به زوار دادی؟ گفت: متاسفانه مسامحه کردم و آب ندادم. من خواب شب گذشته را برایش نقل کردم و او بسیار ناراحت شد.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
داستان “غذای مرا در طاس حمام فرستاد “
این داستان به نقل از یکی از علما می باشد. ایشان فرمودند عصر پنجشنبه ای برای زيارت اهل قبور به وادی السلام رفتم. در بين قبرها كه می گرديدم، برخورد كردم به مرحوم آیت الله آقای حاج شيخ آقا بزرگ طهرانی كه از علمای برجسته و استاد حقير بودند.
به خدمتشان رسيدم و سلام كردم. با يكديگر فاتحه می خوانديم و می رفتيم تا رسيديم به محلی كه در يک سطح چهار گوش زمين را با آجر بنایی كرده بودند و سنگهایی از قبور بر آن نصب بود. ایشان فرمودند: بيا اينجا فاتحه بخوانيم! اينجا قبر پدر، مادر و دائی من و بعضی دیگر از ارحام من است. نشستيم و برای هر يک از آنها فاتحه ای جداگانه خوانديم.
سپس روايتی نقل كردند كه حاصلش اين بود كه: هر كس در عصر پنجشنبه برود بر سر قبر پدر و مادرش و طلب مغفرت كند، خداوند عزوجل طبقه ای از نور به قلب آنان افاضه می كند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات آن شخص را بر می آورد. ارحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیهای هستند. لذا من در بين هفته منتظرم كه عصر پنجشنبه برسد و بيايم اينجا و فاتحه بخوانم.
پس از آنكه برخاستيم و به راه افتاديم، در راه فرمودند: من طفل بودم و منزل ما در تهران، پامنار بود. چند روز بود كه مادر بزرگ پدری من از دنيا رفته بود و مجالس ترحيم هم برقرار شده و خاتمه يافته بود.
يک روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر فقیری در كوچه درخواست می كرد. مادر هم كه در مطبخ مشغول طبخ بود صدای فقیر را شنيد. براي خيرات به روح مادر بزرگ پدری من كه مادر شوهرش بود و تازه از دنيا رحلت كرده بود، مقداری از غذا به فقیر می دهد. ولی چون ظرف تميزی در دسترس نبود، به عجله برای آنكه فقیر از در منزل رد نشود، مقداری از آن آلبالو پلو را در طاس حمام كه در دسترس بود ريخته و به فقیر می دهد. از اين موضوع كسی خبر نداشت.
نيمه شب پدر من از خواب بيدار شده و مادر مرا بيدار كرد و پرسید: امروز چكار كردی؟ مادرم گفت: نمی دانم! پدرم گفت: الاان مادرم را در خواب ديدم و به من گفت: من از عروس خودم گله دارم؛ امروز آبروی مرا در نزد مردگان برد. غذای مرا در طاس حمام فرستاد. تو چكار كرده ای؟
مادرم گفت: هر چه فكر كردم چيزي بنظرم نيامد که ناگهان متوجه شدم كه اين آلبالو پلو را به فقیر چون به قصد هديه برای روح تازه گذشته داده ام. در آن عالم غذای آن مرحومه بوده و چون بصورت نامطلوبی به فقیر داده شده، به همان طريق آن را در عالم ملكوت برای مادر شوهرم برده اند و او از اين كار گله مند است. آری، او شِكوه دارد كه چرا غذای مرا كه صورت مُلكی اش آلبالو پلو به فقیر است و صورت ملكوتی اش يك طبق نور است كه برای روان متوفی می برند، در طاس حمام ريخته و اهانت به فقیر، اهانت به روح متوفی بوده است.
هر احسانی كه انسان می خواهد بكند بايد با كمال احترام و بزرگداشت فقير و با تجليل آنها انجام يابد. اين خوابها همه درس عبرت است.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5