اکسیر حیات برای دنیا و آخرت
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
می خواهی دردانه عالم آفرینش شوی
از تمام نعمت های دنیا فقط قرآن را انتخاب کن
همین خوش سلیقگی تمام نعمت عالم را به سوی تو سرازیر می نماید
@zendegimotali
آیات قرآن را ذکر وجود و زندگی ات قرار بده و در گذر زمان به چیزهایی میرسی که هیچ خیالی هم به آن نرسیده است
و اهلش که باشی
همین برای زندگی ات کافی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ناراحتی آقا #امام_رضا علیه السلام از پدر دختر بچه هشت ساله ای که حجابش را رعایت نمیکرد(قابل توجه والدینی که بی توجه به #حجاب دخترانشان هستند)
@zendegimotali
*بخونید حالشو ببرین*
و برای اوناییکه نمیفهمند هم بفرستین شاید چیزی فهمیدن!
شاید!
🛑وقتی در دوئل تاریخی فرعون و موسی،
*فرعون به ساحرانش گفت:* سِحرتونو به نمایش بزارید!
*ساحران فرعون ؛ که متخصصین امر جادوگری بودند، وقتی سحرشون و نشون دادند،* جماعت تماشاچی انگشت به دهان که شدند هیچ،
همه منکوب شدند!
*حسابی که قدرت نمایی کردند!*
*فرعون باد به غَب غَب انداخت !*
حالا خداوند به موسی گفت: *موسی عصا تو بنداز !!*
موسی چوپان بیابانگرد کُجا، ساحران دربار حکومت فرعون کجا??
*موسی عصارو انداخت، به اذن الله، عصا تبدیل به اژدها شد و سحر ساحران رو بلعید!!!*
پشمای ساحرا که ریخت هیچ••• *😁، اولین نفرایی که ایمان آوردند کیا بودند؟ خودِ ساحران فرعون !!*
چرا؟ چون خودشون این کاره بودند! *کار بلد بودند*
*متخصص امر بودند، در واقع* *تکنوکرات بودند،*
*فن سالار بودند،*
اونا بهتر از عوام میدونستند که چی به چیه؟ *این دیگه سحر و جادو و ادا اصول نیست،*
*این معجزه است!*
اینجا دکترینه!
*یعنی ساحران فرعون غلاف کردن، بقیه دیگه مهم نبود چی فکر میکنن !!*
اما در زمان حاضر : وقتی پهپاد گلوبال هاوک سوپر مدرن نامرئی در لبه تکنولوژی جهان، توسط سامانه سوم خرداد نیروی هوا فضای سپاه ساقط شد، *اسپوتنیک روسیه به نقل از ژنرال های روس گفت: ایرانی ها یک سلاح خارقالعاده دارند !!،* در واقع اون متخصصین امر که تشتک هاشون پرید، هستن که قضیه رو فهمیدن؛
دیگه مهم نیست یارو تو تاکسی چی قُدقُد میکنه!☺️
*آنگاه که ولادیمیر پوتین ؛ افسر ارشد KGB و رئیس جمهور اَبَر قدرت بلوک شرق، دست به سینه میشینه جلو رهبر انقلاب ما* ، دیگه مهم نیست افراد واداده حَرّافی چون *زیباکلام و تاجزاده و*... چی قِرقِره میکنن😉!
و وقتی *ژنرال های چهارستاره سنتکام هنوز هم میگن: "ما هرجا میریم به سَد #قاسم_سلیمانی میخوریم#،"*
دیگه اون بَبو گُلابی خِرفت تو دانشگاه واسه ما فَسانه است *✋😉! اون ژنرال ارتش آمریکا میدونه #حاجی چکار کرد !!*
#شهید فخری زاده رو موساد میدونست کیه! نه ما ، *وقتی پدر موشکی اسرائیل اعتراف میکنه: تکنولوژی موشکی ایران حیرت انگیز [و] عجیبه،دیگه مهم نیست دیگرانی که سر در نمیآورند چی میگن اینا متخصصان امر هستند، اینها ساحران فرعون اند؛ وقتی اینا زانو میزنن، یعنی اونی که باید بفهمه فهمیده!* بقیه اگه نفهمیدن چون *نَفَهمَن !!* و یا نمی خواهند که بفهمند ☺️
*وقتی سید حسن در لبنان میگه*
حزب الله *100 هزار رزمنده آموزش دیده مسلح داره که با اشاره*! نه دستور!
کوه ها رو جابه جا میکنن! مهم نیست *اون باقالی* تو فُلان پِیج اینستا چی میگه! *یارو تو پنتاگون کُلکُ و پَرش ریخته!* اون فهمیده سید حسن چی گفته!
*ساحران فرعون، اول از همه ایمان آوردن! چون اونا فهمیدن چی به چیه*
بقیه ول معطل اند!
*هموطن متوجه شدی چی شد یا نه ???!!»*
😏حالا هی به سیاه نمایی بر علیه مملکت ادامه نده.....
خدا هست که خدایی میکنه
@zendegimotali
و
ایران اسلامی
علیرغم دشمنی ها
پیروز این میدان است
به اذن الهی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مواظب حیوانات خانگی باشید😮
🔺ویدئویی که نشان میدهد پوست و موی گربه و سگ بستری برای رشد میکروبهای بیماریزا هستند، بنابراین نگهداری آنها در خانه را نباید دست کم گرفت، چرا که موجب بروز انواع بیماری، مخصوصا برای کودکان و زنان باردار خواهد بود.
@zendegimotali
رحم کنید بر اهل جهنم
شاید بیدار شوند
گروهی زندگی می کنند
اما به هر قیمت که شده
ولی حواسشان نیست که زحمت و تلاش ، جان کندن و حرص زدنشان، آتش های این دنیا را برای شان جهنمی تر می نماید
@zendegimotali
این است که اهل علم می گویند
جهنم واقعی آنجاست که یاد و ذکر خدا نیست
دوست عالم و اهل فضلی دارم
همیشه می گوید
با قرآن زندگی کن
با قرآن حرف بزن
و ذکر شب و روزت قرآن عزیز باشد
تکیه کلامت هم این دعای قشنگ باشد
استمرار که می بخشی
چند سال دیگر به جایی می رسی که
خیالی آدم های معمولی در خواب هم به آنجا نمیرسد
و استمرار در قرآن و تدبر در آن
حیاتی به تو ارزانی می نماید که
جز اهلش نمی دانند یعنی چه
@zendegimotali
اگر دنیا را به اهل عقل دهند تا قرآن را از او بگیرند
هرگز صفحه ای از آنرا با کل دنیا عوض نمی کنند
و اهل قرآن می دانند که این داد و ستد یعنی چه
852434689_-335410885.mp3
614.3K
اگر گوش نمودی
حالت قشنگ شد
همه غصه هایت را فراموش کردی
و سبک سبک شدی
مطمئن باش خیر و برکت در وجودت هست
و به زندگی ، حال و آینده ات لبخند بزن
و ....اگر نشد
برگرد و نیات و اعمال روزانه ات را اصلاح و الهی نما
@zendegimotali
همین تلنگر برای انسان شدن همه آدم ها کافیست
امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السّلام
إِنَّ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ مَلَكا يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ يَا أَهْلَ اَلدُّنْيَا لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اِبْنُوا لِلْخَرَابِ وَ اِجْمَعُوا لِلذَّهَاب
بدرستى که خداوند را فرشته اى است که هر روز فریاد مى کند:اى مردم دنیا،بزایید براى مردن،و بسازید براى ویران شدن و جمع کنید براى از بین رفتن
خدایا به حرمت امیرالمومنین سایه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای را بر سر این مملکت امام زمان مستدام بدار
انقلاب خودت را با دستان خوبان امت رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) حفظ کن
به خدا دل آدم عاقل درد می گیرد
اگر قرار باشد این مدافعان دین خدا نباشند تصور کنید
بی حجاب ها ، سگ بازان ، بی عفت ها و دروغگویان شیاد ، شیفتگان غرب وحشی و معاندان حرامی چه بر سر این مملکت امام زمان خواهند آورد
ولی دلم قرص و محکم است
@zendegimotali
چون....
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
عالم ثقه شيخ باقر کاظمي مجاور در نجف حديث کرد که در نجف اشرف مرد مومني بود که او را شيخ محمد حسن سريره ميناميدند . او در سلک اهل علم و مرد با صداقتي بود . بيمار بود و در نهايت تنگدستي و فقر و احتياج زندگي مي کرد. حتي قوت و غذاي يوميه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد اعراف اطراف نجف مي رفت تا اين که قُوت و آذوقه اي براي خود تهيه کند امّا آنچه به دست مي آورد او را کفايت نميکرد . با همين حال, سخت دوست داشت با دختري از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاري کرده بود اما فاميل هاي آن زن به سبب فقر و تهيدستي شيخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود .
هنگامي که تهي دستي و بيماري او شدت يافت و از ازدواج با آن زن مايوس شد تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحيه اي که نمي داند ببيند و مراد خود از او بگيرد .
شيخ باقر ميگويد : شيخ محمد گفت : من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامي که شب آخر فرا رسيد شب زمستاني و تاريکي بود و باد تندي مي وزيد و کمي هم باران مي باريد و من هم در دکّه هاي درب ورودي مسجد کوفه يعني دکّه شرقي مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمي توانستم به سبب خوني که در اثر سرفه از سينه ام مي آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چيزي نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر مي کردم که اين 39 شب ا پايان گرفت و اين آخرين شب است و من کسي را نديدم و چيزي هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختي عظيم هستم و اين همه سختي و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدي از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود .
در اين اثناء که در انديشه بودم و کسي در مسجد نبود آتشي روشن کردم تا قهوه اي را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زيرا عادت به آن داشتم و نميتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود . ناگهان شخصي را ديدم که از ناحيه در اول, به سوي من مي آمد .
هنگامي که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بياباني از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد . در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از اين که او اسم مرا مي داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او مي روم .
از او سوال کردم از کدام قبيله هستي ؟ فرمود : از بعضي از آنها . من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب مي داد : نه !! و من هر طايفه اي را ذکر مي کردم او مي فرمود : از آنها نيستم . اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم آري تو از طريطره هستي و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظي است که معني ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چيزي بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده اي ؟
من به او گفتم : براي چه سوال مي کني ؟ فرمود : ضرري به تو نمي رسد اگر ما را خبر کني . من از حسن اخلاق و شيريني طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن مي گفت محبت من به او زيادتر مي گشت . براي او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمي کشم . در فنجان براي او قهوه ريختم و به او دادم او گرفت و کمي از آن نوشيد و باقي را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش . من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد مي شد . به او گفتم : اي برادر ! خداوند تو را در اين شب به سوي من فرستاده تا انيس من باشي .
آيا با من نمي آيي که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم ؟ فرمود : با تو مي آيم اما جريان خودت را بگو . به او گفتم . من واقع را براي شما مي گويم . من در نهايت فقر و نيازمندي هستم از آن وقتي که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون مي آيد و معالجه آن را نمي دانم و به دختري از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کرده ام و به سبب تنگدستي ميسر نشده است که او را بگيرم .گروهي از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند : در حوايج خود قصد کن صاحب الزمان(ع) را ! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهي ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزي نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت هاي زيادي کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من مي باشد .
آن شخص در حالي که ....