زندگی نامه اهل بیت
🌺بسم رب الشهدا🌺 #رمان #مجنون_من_کجایی ❤️ 💠 #قسمت_نوزدهم بالاخره کار کانون تموم شد .. اتاقها
🌺بسم رب الشهدا🌺
#رمان
#مجنون_من_کجایی ❤️
💠 #قسمت_بیستم
چشام داشت از حدقه میزد بیرون..
باردار!!!
قراره مادر شم ..
-چشم حتما
فردا رفتیم جواب آزمایشگاه بارداریمو بگیریم..
جواب مثبت عین قند بود تو دلم که اب شد حال مجتبی که اصلا دیدن داشت خیلی شاد بود و هی خداروشکر می کرد ...
خیلی خوشحال بودیم هم من هم سید..
-مجتبی جان لطفا برو پیش بابا ...
سید:چشم اما به شرطی اینکه زیاد بی تابی نکنی ..
به مزار بابا نزدیک شدیم ..
-بابا جونم ..
بابا
ببین دخترت مادر شده ..
بازم نیستی بهش تبریک بگی !!!
نیستی ذوق کنی مثل بقیه پدربزرگا..
آی خدا من دلم بابامو میخاد...!
بی تابیم داشت زیاد میشد ..
که سید دستمو گرفت پاشو بریم برات خوب نیست ..
میریم خونه حاج خانم
مجتبی سر راه یه جعبه شیرینی خرید ..
به مامان خودشم زنگ زد بیان خونه مامانم ...
مامانا چقدر خوشحال شدن
مادرجون(مامان آقاسید):رقیه جان دخترم چند وقته مامان شدی؟
-دکتر گفت یه ماهه مادرجون
یک ماه و هفت روز دیگه هم باید برم معاینه سلامت بچه ..
مادرجون :آره حتما برو عزیزم
وای ما ماجرایی داشتیم چه خونه چه تو کانون تا میومدم یه چیز بردارم سید نمی ذاشت ..
بارداری شیرین ترین دوره زندگی یه خانمه..
خدارو شاکرم که همسرم عالیه
تو راه دکتر بودیم ..
بعد از معاینه سلامت بچه ها تایید شد
آره بچه ها ..
امروز تو ۶۹روز بارداریم متوجه شدیم من دوقلو باردارم ...
دوتا دوردونه فسقلی وای خدایا شکرت..
سید:خانم چرا زحمت کشیدی من چای میرختم برای هر دومون..
-دیگه چی من بشینم شما چای بریزیم ..
سیدجان
دلم یه چیزی میخواد ...
سید-چی خانمم
-الان تقریبا ۱۱ماهه نرفتیم معراج الشهدا
میشه فردا مارو ببری !!!
سید:بله خانمم
اتفاقا فردا دعای کمیل هم هست.
راستی رقیه بانو محرم هئیت کجا بریم؟
-هئیت خودمون، آقای حسینی ...
سید:چی گفتی؟
-شوخی کردم
سید:بی خود کردی ..
دفعه آخرت باشه
فهمیدی ؟!!!
-بله
دیروز رفتیم دکتر که مشخص شد بچه ها یه دختر یه پسرن ....
روزها از پس هم میگذشت و من هر روز به زمان وضع حمل نزدیک می شدم ..
دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان
سید بهم نزدیک شد ..
خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا (س) ..
-سید چند ساعت دیگه فاطمه و علی بدنیا میان
سید: آره خانمم ..
تا دم اتاق عمل همراهیم کرد پیشانیم رو بوسید ..
بعد از یک ساعت و نیم دیگه از اتاق عمل بیرون اومدم ..
بعد از چندساعت به هوش اومدم .
سید: مامان خانم خوبی؟
-بچه ها کجان؟
سید: تو اتاق کودک
الان میارنشون
سید حالت قهر به خودش گرفت
_بچهاتو دیدی باباشونو یادت رفت!!
خندم گرفت ...
دوقلوهای من با هم وارد اتاق شدند ..
سیدمجتبی رفت به سمت پسرمون و بغلش کرد داد بغلم خودشم دخترمون رو بغل کرد ..
-سید کوچولوی مامان خوش اومدی ..
سیدمجتبی:فاطمه خانم دخترم چشماتو باز کن بابا چشمای خوشگلتو ببینه دخترم ..
نه فاطمه سادات نه سیدعلی چشمامشونو باز نمی کردن ..!
-سیدجان این دوتا چرا چشماشونو باز نمی کنن!!!!
وای سید خاک تو سرم نکنه بچه ها یه مشکلی دارن که چشماشون باز نمیشه ..!!!
سید:باهوش ادیسون
خانم دکتر
این بچه ها باید صدای قلبت گوش بدن
-خب چیکار کنم من که ندیده بودم..
سید: بذار رو قلبت بچه سیدهارو ...
با صدای گریه سیدعلی فاطمه سادات هم چشماشو باز کرد
-وای سید ببین ببین رنگ چشماشون شبیه چشمای توعه ...
سید:اما من دوست داشتم مثل رنگ چشمای تو مشکی باشه
-إه آقا چشمای عسلی شما تمام دنیای منه ...
تق تق
مجتبی در را باز کرد مامان ها و حسین و حسنا و مطهره و محدثه و فرحناز اومده بودن دیدنم
حسین خیلی خوشحال بود .
مدام بچه ها رو میگرفتو نازشون می کرد، که یهو حسنا گفت اقایی بچه ها تموم شدن ولشون کن..
با حرفش همه زدیم زیر خنده
بعداز ۳-۴روز از بیمارستان مرخص شدم
تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم
امروز بچه ها ۵۸روزشونه
سبداشون برداشتم اول فاطمه سادات برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم
بعد سیدعلی برداشتم ای جانم سیدکوچولوی مامان
ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم
بعد گذاشتمشون تو سبد
به سمت کانون راه افتادم
وارد کانون شدم
صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد
وارد اتاق شدم
-بچه ها چه خبره ؟
مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است
-چی شده
محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو
-کدوم سیدعلی؟
محدثه:سیدعلی خودمون
-محدثه حواست به این بچه ها باشه
مطهره بیا بریم پایین بهم بگو چی شده
مطهره:چشم
رفتیم زیرزمین
-خب بگو
مطهره:چیو
-کیو دوست داری؟
#ادامه_دارد ....
نویسنده :بانو....ش
@Sarifi1372
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸 #فضایل_نماز_شب 🌸🍃
شهید مطهری(ره): ما یک سلسله لذتهای معنوی داریم که معنویت ما را بالا می برد. برای کسی که اهل تهجد و #نماز_شب باشد، از صادقین و صابرین و مستغفرین بالاسحار باشد، #نماز_شب لذت و بهجت دارد. برای همین کسانی که چنین توفیقاتی داشته اند، به لذتهای مادی که ما دل بسته ایم، هیچ اعتنا ندارند.
🍃🌸 #فضایل_نماز_شب 🌸🍃
پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم فرمود :
اگر بنده اى قصد کند پاسى از شب را براى نماز برخیزد، اما خواب بماند، خدا ثواب نیتی را که کرده، برایش منظور می کند.
میزان الحکمه/ج5/ص423
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند؟
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری"
اللهم عجل لولیک الفرج
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Khademe_shohada19
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
✨السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه✨
🌺روز چهاردهم چـــله نمازشب🌺
❣شروع چله:99/3/4
❣پایان چله :99/04/12
🍀به نیت از :
✨سلامـــتی و تعجیـــلدر ظهـــور امام زمـــان عج الله تعالی فرجه الشریف
✨حاجت روایــی شما همراهــان عزیز و بزرگــوار
🌺به نیــابت از :
شهیدحسین خرازی
شهید مجید قربانخانی
التـــماس دعا🙏🏻
#پست_چله
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_کوتاه
🔰 درس توسل به اهل بیت
از شهید حسین خرازی
#شهدا #عند_ربهم_یرزقون
#شهید_حسین_خرازی #سی_شب_باشهدا
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے | #story
خسته ام رفیق؛
گرفته است هوایِ زمین 😔
دستم را بگیر و مرا هم ببر 🤝
بــا خودت ؛ تا آســمان . . .🌠
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_نوید_صفری
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
زندگی نامه اهل بیت
🌺بسم رب الشهدا🌺 #رمان #مجنون_من_کجایی ❤️ 💠 #قسمت_بیستم چشام داشت از حدقه میزد بیرون.. بارد
🌺بسم رب الشهدا🌺
#رمان
#مجنون_من_کجایی ❤️
💠 #قسمت_بیست_و_یکم
رفتیم زیرزمین
-خب بگو
مطهره:چیو
-کیو دوست داری؟
مطهره :بخدا ....
-قسم دورغ
مطهره:جواد
-جواد رفیعی ؟
مطهره:اوهوم
-خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟
مطهره:روشو نداره
-منو سید میگیم
گوشیم زنگ خورد
-سلام حلال زاده ای سیدجان
سید:إه چی شده؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم
سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم
-منتظرم عزیزم
بعدم بیا کانون دنبال ما
سید:چشم خانم
بعداز یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه
الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم
شب میریم اونجا
سید: آفرین خانم گل
فعلا یاعلی
من و سید با پدر و مادر جواد حرف زدیم مطهره و جواد بهم محرم شدن
امروز قراره همگی بریم مشهد
من و مجتبی و بچه ها یه کوپه گرفتیم بقیه بچه ها هم یه کوپه
رفتیم هتل
اتاقمون گرفتیم
سید:رقیه بانو لباس ها بچه ها رو بده من تنشون کنم
شما خودت آماده شو
-ممنونم عزیزم
رفتیم حرم ما خانمها تو هتل وضو گرفته بودیم آقایون رفتن وضو بگیرن
رو به فرحناز و محدثه و حسنا گفتم تنبلا شما نمیخاید سه نفربشید
حسنا:ان شالله تابستان سال بعد که لیسانس گرفتم
محدثه :ما بریم قم بعد
-فرحناز تو چی
فرحناز:من من
-وا توچی؟
فرحناز :من ۲۵روزه باردارم
-إه به آقامهدوی گفتی؟
فرحناز :خخخخخ نه میخام غافلگیرش کنم
-أأأ منو بگو بدو بدو باخودش رفتم
فرحناز :نه دیگه شب بعداز نماز بهش میگم
-عزیزم
فرحناز:رقیه و حسنا فهمیدید اعزام همسرامون برای سال بعد ماه رمضان است
-وای یاامام حسین
یا امام رضا
فرحناز:رقیه آروم باش
گفتم سال بعد
تو پیشواز میری
هیجده ماه از اون سفر مشهد میگذره
پسر فرحناز و رضا الان هفت ماهشه
حسنا زن داداشم الان ۳-۴ماهه حاملست
محدثه یه ماهه بارداره
حسین و سید مجتبی دنبال کارای اعزامشون ب سوریه ان
دیروز مجتبی با شوق و ذوق میگفت یه هفته دیگه اعزامن
جیغ زدم گریه کردم التماس کردم نره
منو با دو تا بچه نزدیک به دوساله تنها نذاره
اونم فقط منو در آغوش گرفت و گفت به اسارت عمه جان زینب قسمت میدم
آرام باش
پامو سست نکن رقیه
تروبه باب الحوائج حضرت عباس قسمت میدم
اجازه بده برم
-وای مجتبی
وای تو رو خدا قسم نده سخته اخه چطور از تو که همه چیزمی بگذرم
_به این فکر کن اگه جای من بودی ناموس شیعه اینطوری تو این وضعیت بودن چیکار میکردی
حرفاش داشت ارومم میکرد ولی اشک پهنای صورتم رو سیراب میکردن
چشامامو رو هم گذاشتم فشردمشون اشکها از لابه لای مژه های بلندم از هم سبقت میگرفتن برای فرود لبامو تر کردم
_برو عزیزم
برو آقا
سید منو سخت تو اغوشش فشرد همونجا تو اغوشش تنها جایی که بهم ارامش میداد بهترین نقطه جهان
جایی که ضربان قلب همدمم گوشم رو نوازش میداد خوابم برد..
مجتبی فردا اعزامه داشتم ساکشو میبستم که تلفن خونه زنگ خورد
با یه آه بغضم رو قورت دادم
-الو بفرمایید
فرحناز پشت خط بود الو سلام رقیه خوبی؟
چرا صدات گرفته
-هیچی
فرحناز صداش بغض آلود شد گفت رقیه محمدهادی فردا میره سوریه
-وای خاک تو سرم آقای مهدوی میره
فرحناز:اوهوم مگه کسی دیگه هم داره میره
-آره
سیدمجتبی و حسین هم میرن
فرحناز:حسین آقا داداشت ؟
- آره
فرحناز:حسنا بارداره که
-حسنا میگه نمیتونه اجازه ندم
چون فردا اگه یه کاشی از حرم
بی بی حضرت زینب کم بشه
منم هم تراز با زنان کوفی میشم
فرحناز :راستم میگه
رقیه بنظرت مردامون اجازه میدن بریم بدرقه
-نمیدونم والا حالا من شب به مجتبی میگم
فرحناز :باشه خواهرجان دیگه کار نداری
-نه قربونت
یاعلی
رفتم به بچه ها سر زدم
هردو خواب بودن
دلم سوخت برای خودم و برای حسنا و فرحناز برای بچه هامون
رفتم تو فکر دیشب
دیشب خونه حسین بودیم
بهش گفتم داداش جان من ۲۱سالمه مادردوتا بچم
اما هنوز تو حسرت آغوش پدرم
من نمیگم نرو
میگم بمون بچه ات دنیا بیاد بعدبرو
حسین:رقیه من میدونم میفهمم حرفتو
اما وظیفه من الانه
خود بی بی حضرت رقیه هم مراقب بچه ام میشه
همون جور تو فکر بودم که دستای سید روی دستم قرار گرفت
عاشق گرمای این دستا بودم
سید:بانو کجا غرقی؟
باصدای بغض آلود گفتم اجازه میدی فردا بیایم بدرقه
سید:اشک نریز رقیه خاتون
نه عزیزم نمیشه ما میریم تهران
سخته
حتی زنداداشت و خانم محمدهادی هم نمیان
-باشه
سید:پاشو پاشو بچه ها و خودت حاضر بشید بریم شهربازی
-شهربازی
سید:آره شاید آخرین شب مشترکمون باشه
دلم گرفتم اما به اشکام اجازه ریختن ندادم
بعداز حاضر شدن گفت رقیه بیا یه سلفی چهارنفره بگیریم
بعدش روسریم از سرم برداشت منو کشید سمت خودش
#ادامه_دارد ...
نویسنده :بانو....ش
@Sarifi1372
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️⁉️اگر وسط نماز شب اذان صبح را گفتند چه کنیم؟
#نماز_شب
#احکام_نماز_شب
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Khademe_shohada19
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
✨السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه✨
🌺روز پانزدهم چـــله نمازشب🌺
❣شروع چله:99/3/4
❣پایان چله :99/04/12
🍀به نیت از :
✨سلامـــتی و تعجیـــلدر ظهـــور امام زمـــان عج الله تعالی فرجه الشریف
✨حاجت روایــی شما همراهــان عزیز و بزرگــوار
🌺به نیــابت از :
شهیدحسین فهمیده
شهید مرتضی اوینی
التـــماس دعا🙏🏻
#پست_چله
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
مداحی آنلاین - روضه حضرت حمزه - میرداماد.mp3
5.75M
🔳 #شهادت_حضرت_حمزه
🔳 #وفات_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🌴نور چشم پیمبری حمزه
🌴چقدر مثل حیدری حمزه
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ بـهشــ💐ـت و جهنـ🔥ــــم🔥
📝 موضوع : #چگونه_گناه_نکنیم ؟ « قسمت هفتم »
📌خلاصه سخنرانی استاد #رائفی_پور در #رمضان ١٣٩٣
#بهشت_و_جهنم
#چشم_ها_را_باید_شست
#ترک_گناهان_چشمی
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆