⭕️ #داستان_من #قسمت_اول
قرار شد داستان زندگی خودمو بگم
امیدوارم خوب بشه😊
🌼رفتن دنبال آرامش و
حال خوب از کجا شروع شد.
سلاممممم😊
معطل نکن برم سراغ داستان
از کجا بگم🤨
آهان، رفقا زمستون⛄️ سال ۹۷ بود گمونم
واقعا اوضاعم داغون بود بشدت☹️
هم از جهت مالی💰
که اون مدت بشدت عجیب افتضاح شده بود
که تو زندگیم بی سابقه بود
( کلا طلبهها طفلیها همیشه جیبشون از
فحش پره و از پول خالی😁)
و هم مشکلات تحصیلی و سختی دروس
و هم مشکلات بچه ها و خانواده
و مشکلات خودشم سر جاس
#حالمم اصلا میزون نبود😔
به هر دری می زدم نمی شپ که نمی شد.
روز به روز بدتر از گذشته....
اصلا احساس میکردم خدا هم
تحویلم نمی گیره!!!!
🔸خیلی سخته همه تلاشت و بکنی اما
به جایی نرسی...
خیلی ادم ناامید و دلسرد❄️
میشه خیلی(می فهمی که چی میگم).
🔥 واقعا گاهی میگم اگه کسی جای من بود، کافر می شد.
اما همین یک ذره ایمونی که داشتم نگهم داشته بود😰
خیلی ها با یکمی بالا پایین شدن دینشون رو فروختند و خدا به منم رحم کرد
👈🏻 خلاصه اوج #مشکلاتی که می تونین برا یک نفر تصور کنید برا منم تصور کنید.
دیگه از همه چی #ناامید شده بودم
حتی #خدا
با ناامیدی روزم و شب میکردم شبمو صبح😔
#شنیدی میگن به مو می رسه اما #پاره نمیشه⁉️
پس گوش کن👇🏻
اوضاع همینجوری بود تا اینکه با یه استادی آشنا شدم😍
استــــــادددد...
بماند بقیه اش برا بعد طولانی میشه🌾
@zendegipoya
[🎍]
•
#قسمت_اول وصیت نانه شهید باغانی
(رهبری فرمودند ده بار بخونینش)
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم .چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم . سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم . به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو . (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام ، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای ، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم .ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده ، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی ، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه ، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر)
ادامه دارد....(منبع: 50salebadat.ir)
@zendegipoya
732.8K
⭕️ زندگی روستای نشینی
#قسمت_اول
🧵 چرا اهالی روستا مهمون نواز
و خونگرم هستند.
چونکه افق دید شهر و روستا و اثرش
در تنگ نظری و بخل آدما😮
@zendegipoya
784.8K
⭕️ زندگی روستای نشینی
#قسمت_اول
🧵 علت اصلی نداشتن آرامش
ساده زیستی مردم روستا و
تجمل گرایی شهر نشینان
@zendegipoya