#خاطرات_شهدا
با حبيب و خواهرم حرفش شده بود. كناری نشسته بود و هيچی نمی گفت.
- ابراهيم! چی شده؟
- هيچی. بعداً ميگم.
میدانستم هيچ وقت نمیگويد. بوسيدمش و به حال خودش گذاشتمش. هر وقت با هر كدام ما دعواش میشد، همين طور بود. چند دقيقه ساكت مینشست يك گوشه. ولی خيلی طول نمی كشيد كه میآمد، آشتی میكرد و همان ابراهيم كوچولوی خودمان می شد.
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃
@zendegishahid
#شهید_محمدابراهیم_همت:
سـختیها را تحمـل کنید، این
انقلاب بـا نهایـت اقتـدار و تـوان
به انقلاب جهانی امام زمان(عج)
اتصال پیدا مـیکند.
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
@zendegishahid
#شهید_محمدابراهیم_همت:
سـختیها را تحمـل کنید، این
انقلاب بـا نهایـت اقتـدار و تـوان
به انقلاب جهانی امام زمان(عج)
اتصال پیدا مـیکند.
@bisimchi10
#خاطرات_شهدا
با حبيب و خواهرم حرفش شده بود. كناری نشسته بود و هيچی نمی گفت.
- ابراهيم! چی شده؟
- هيچی. بعداً ميگم.
میدانستم هيچ وقت نمیگويد. بوسيدمش و به حال خودش گذاشتمش. هر وقت با هر كدام ما دعواش میشد، همين طور بود. چند دقيقه ساكت مینشست يك گوشه. ولی خيلی طول نمی كشيد كه میآمد، آشتی میكرد و همان ابراهيم كوچولوی خودمان می شد.
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
@zendegishahid