eitaa logo
داستان زندگی شهدا
237 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5هزار ویدیو
88 فایل
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد#شهدا کمتر از#شهادت نیست . مقام معظم رهبرے❤️ تبادل و تبلیغ نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با حال خوب گوش کنید...😔 عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
تصورش هم زنده به گورم میکند.. هوایِ داغِ جنوب.. لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی.. درست تا زیر لبت را محکم پوشانده.. دست و پاهای بسته.. دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات.. نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟! اما.. صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد.. ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.‌. زبان درازی های خواهر.. کتانی های برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد میآورد.. آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها.. بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند.. خااااااک.. خاااااک نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب.. صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند.. بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد.. دستهای بسته ات را تکان میدهی.. دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند.. هوا برای نفس کشیدن نیست.. اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی.. اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود.. دلت نفس میخواهد.. ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌.. مهمان نوازی میکنی.. عمیق.. اما خاک.. فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود.. خدایا.. کی تمام میشود.. صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی.. دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند.. کاش دستانت را محکم نمی بست.. حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی.. نه نفس.. نه دستانی باز، برایِ جان دادن.. گرما و گرما و گرما.. خدایا دلم مردن میخواهد.. مادر بمیرد.. چند بار مردنت تکرار شد تا آسمانی شوی؟؟؟! 🌷 عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
مشق هایش را نوشت و رفت در  شیمیایی شد در مجروح شد در جلوی چندتانک فریادمیزد: "یا !شاهدباش جلوی دشمنانت ایستادم" درحالی که پانزده سال بیشترنداشت پر کشید پ.ن: گفتم بهانه‌ای نیست تاپر زنم به سویت گفتاتو بگشا راه بهانه بامن 🌷 🍃 @zendegishahid
✍امشب شهادتنامه عشاق امضاء مي شود فردا زخون عاشقان اين دشت دريا ميشود غواصان عملیات کربلای چهار وارد آبهای اروند میشوند میان آب وآسمان! مردانی از جنس نور ازجنس عشق، مردان اخلاص وشجاعت، خط شکن هایی بی پروا، دلیرمردانی غواص... رفتند تا بمانیم... و چه سرنوشتی برایشان رقم خورد.. شهادت،جانبازی،اسارت... آری امشب بود،شب قهرمانان کربلای۴... 🌷 عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
✍امشب شهادتنامه عشاق امضاء مي شود فردا زخون عاشقان اين دشت دريا ميشود تا لحظاتی دیگر غواصان عملیات کربلای چهار وارد آبهای اروند میشوند امشب، شب سرنوشت است! میان آب وآسمان! مردانی از جنس نور ازجنس عشق، مردان اخلاص وشجاعت، خط شکن هایی بی پروا، دلیرمردانی غواص... رفتند تا بمانیم... و چه سرنوشتی برایشان رقم خورد.. شهادت،جانبازی،اسارت... آری امشب بود،شب قهرمانان کربلای۴... 🌷 @zendegishahid
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 | شعرخوانی ترکی رهبر معظم انقلاب درباره شهدای غواص ➕ بیانات ایشان درباره شهدای غواص 🌊ویژه سالگرد عملیات کربلای چهار @zendegishahid
داستان زندگی شهدا
تصورش هم زنده به گورم میکند.. هوایِ داغِ جنوب.. لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی.. درست تا زیر لبت را محکم پوشانده.. دست و پاهای بسته.. دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات.. نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟! اما.. صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد.. ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.‌. زبان درازی های خواهر.. کتانی های برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد میآورد.. آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها.. بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند.. خااااااک.. خاااااک نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب.. صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند.. بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد.. دستهای بسته ات را تکان میدهی.. دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند.. هوا برای نفس کشیدن نیست.. اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی.. اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود.. دلت نفس میخواهد.. ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌.. مهمان نوازی میکنی.. عمیق.. اما خاک.. فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود.. خدایا.. کی تمام میشود.. صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی.. دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند.. کاش دستانت را محکم نمی بست.. حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی.. نه نفس.. نه دستانی باز، برایِ جان دادن.. گرما و گرما و گرما.. خدایا دلم مردن میخواهد.. مادر بمیرد.. چند بار مردنت تکرار شد تا آسمانی شوی؟؟؟! 🌷 @zendegishahid
اگر خون دل بود ما خورده ايم اگر دل دليل است آورده ايم اگر داغ دل بود ما ديده ايم اگر داغ شرط است ما خورده ايم @zendegishahid