یک حس ناب ...
فرهنگ و کار فرهنگی در کلام امام خامنهای
عشق ،امید ، زندگی ،شهادت، رشادت ....
و رسیدن به آرامشی شیرین
مهمان ما در کانال ...
زندگی شیرین با شهدا باشید🍁
@zendekisherinbashohada1396
بود. برای آرامش خودم گفتم نه، اینها در حال گشت زنی هستند و کاری به قرارگاه ندارند. حاج عباس حتماً اشتباه می کند وقتی دوباره به اتاق علی برگشتم گفت گرجی، هلیکوپترها را دیدی چند تا هستند
🌹🌴🌹🌴
گفتم: والا من هلیکوپتری ندیدم شاید به محور دیگری رفته اند
فضای قرارگاه به قدری سنگین بود که نفس کشیدن را هم مشکل کرده بود. عراقی ها در حال آتش ریختن روی جزیره بودند. اطراف ما هیچ مقری نبود و همین برای لو رفتن ما کافی بود. محل قرارگاه
🌹🌴🌹🌴
هم، چون سر جاده بود، به راحتی تشخیص داده می شد و آنها می توانستند در کمترین زمان ما را محاصره کنند. با خودم فکر کردم: «چرا عراقی ها قرارگاه را بمباران نمی کنند اینکه برایشان کاری ندارد.» و نتیجه گرفتم آنها به دنبال اسیر کردن علی هاشمی اند
🌹🌴🌹🌴
در طول این مدت، علی، در حالی که دو دستش را پشت کمرش گره کرده بود، در سنگرش قدم می زد. انگار به مسئله ای فکر می کرد. گفتم: «حاج علی، عجب بوی سیبی می آید بوی گلابی هم می آیدبا خنده گفت: «البته بوی خورش سبزی را هم اضافه کن
🌹🌴🌹🌴
خدا رحم کرد. چون کولر گازی به داخل پرتاب شد و اگر به هر یک از ما می خورد، له می شدیم. نوع شلیک گلوله این پیام را داشت که عراقی ها ما را دقیقاً زیر نظر دارند
🌹🌴🌹🌴