eitaa logo
زندگی شیرین با شهدا
255 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
یک حس ناب ... فرهنگ و کار فرهنگی در کلام امام خامنه‌ای عشق ،امید ، زندگی ،شهادت، رشادت .... و رسیدن به آرامشی شیرین مهمان ما در کانال ... زندگی شیرین با شهدا باشید🍁 @zendekisherinbashohada1396
مشاهده در ایتا
دانلود
: آدمهایی که از نظر باطنی باشخصیت محسوب می‌شوند، چگونه‌اند و چگونه به این شخصیت رسیدند؟ ✍️ سحر بود و چند ساعتی تا اذان صبح وقت باقی بود! نشسته بودم در مسجد شجره و سعی میکردم از زمان استفاده کنم، قرار بود صبح مُحرم شویم و عازم خانه خدا. • پیرمردی کنار من نشسته بود. آنقدر بار انرژی و معنویتش بالا و وزین بود که ناخودآگاه مرا جذب کرد. • من مشغول تلاوت قرآن بودم که انگشتان لاغر دست چپش را گذاشت روی زانوی من، و چند مرتبه روی پای من آنها را حرکت داد... چیزی شبیه نوازش! اما خیلی دلچسب‌تر از یک نوازش معمولی آنهم از یک آدم غریبه. • دست راستم را گذاشتم روی دستش و سرم را به سمت او چرخاندم و نگاه مشتاقم را به چشمانش گیر دادم. لبخند مهربانش دلم را برد؛ گفت: امشب می‌خواهم یک شاه کلید یادت بدهم که اگر بدان عمل کنی، تمام دنیا و آخرت به تو رو می‌کنند. و ادامه داد : من سالهاست که سحر از خواب بیدار می‌شوم و تا صبح صدها بار همین یک کار را تکرار می‌کنم. • گفتم : با کمال میل گوش میکنم. دیدم دست گذاشت روی سینه و شروع کرد به سلام دادن.... السلام علی آدم صفوه الله / السلام علی نوح نبی الله / السلام علی ابراهیم خلیل الله و .... • بترتیب به بسیاری از پیامبران و سپس به چهارده معصوم و امامزادگان و فرشتگان و شهداء و مؤمنین علیهم‌السلام و ..... سلام داد! لیست ذهنی اش که تمام شد دوباره برگشت از اول! ✘ و ... خدا در آن لحظه حجتش را بر من کامل کرد! دارایی و شخصیت باطن به کلاس اجتماعی و درس و بحث نیست! او از اولیاءالله بود، چنان سلاام میداد که گویی آنها را می‌بیند و جواب سلامشان را می‌شنود. ✘ و دوم: همینکه از این ملاقات و سلام علیک‌ها سیری نداشت و دائماً در مراوده و رفت و آمد بود، خودش گواه عظمت درون این مرد بود. رو کرد به من و گفت؛ این کار تو را از تمام غمها و دردها رها می‌کند و تو را «باشخصیت» بار می‌آورد! حکمت‌های سرشاری را در گفتار این پیرمرد یافتم که مرا مست کرده بود. او کسی بود که در سایه این رفاقت و انس به «شخصیت» رسیده بود! و عنصر وجودیِ ابرار و نیکان جهان، در درون او تثبیت شده بود! ※ او هر جا که بود دارا بود، و دارایی‌اش همان عنصر درونی است که او را تمام شب به اشتیاق هم‌آغوشی با صاحبان آن عنصر «عناصر الابرار» بیدار نگه می‌داشت! آدم عاشق که بشود، دارا که بشود، هر کجا که باشد، نه عشقش یادش می‌رود نه دارایی‌هایش را جا میگذارد.
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| √ معیارهای سنجش شخصیت ما در برزخ ! (چجوری شخصیت ما رو وزن می‌کنند؟)
با شخصیت بشیم.mp3
7.09M
| √ یه رابطه که هم کیف و حال خودش رو داره، و هم ما رو باشخصیت بار میاره !
رئیس محترم نامحترم ! اگر شما بعنوان مدیر یا والد، انسان صبوری نیستید و مدارا با دیگران را نیاموخته‌اید و اهلِ واکنش‌های لحظه‌ای / تند / و هیجانی هستید؛ هرگز محلِ امن برای دیگران نبوده و قدرت جذب بالایی نخواهید داشت. اینکه با اولین اشتباه دیگران قهر می‌کنید، پرخاش می‌کنید، جریمه می‌کنید و .... یعنی؛ دائماً در قلبشان از اشتباهات احتمالی‌شان ناامنی ایجاد می‌کنید! لذا هرگز احترام و اطاعتشان قلبی و از روی محبت نخواهد بود. منبع : ارتباط_موفق 28 / اصل مهم خودسازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| پرستاران غزه ◽️خبر رسیده خبر ضجه پرستاری است که از تنفس گل‌های پرپر آمده است ▫️مجری طرح: موسسه هنری نسل آفتاب 🎦مشاهده و دریافت نسخه‌ی باکیفیت |
اگر حس هایی که باید تقدیم امامِ قلب کنی ، در بیان‌ش تاخیر کنی ، مثل برگ پاییز زرد می‌شود و بر زمین نمی‌افتد که دوباره با توبه به ریشه‌ها متصل شود چون تو حتی پشیمان از بیان نکردن نشده ای .. آن‌ها زباله‌هایی شده و بوی تعفن حس‌های باطل روحِ عمیقِ مشتاق به ملاقات با امام را پژمرده و کوچک و حقیر می‌کند .. ‌
باعرض سلام ادب شب بخیر روایت خاطرات عملیات کربلا ۵ به یادنام شهدا شروع می کنیم ادامه روایت خاطرات عملیات کربلا ۵ قسمت بيست هفتم 🌴🌴🌴🌴
یادم می‌آید در همین عملیات کربلای5 هواپیماهای عراقی یکجا حمله کردند و به پادگان شیرجه می‌زدند و بمب خوشه‌ای می‌ریختند. بیش از 20 بار پادگان دوکوهه را بمباران کردند. در یکی از بمباران‌ها ما روی تپه‌ای بودیم و شاهد بودیم که بمب‌های خوشه‌ای از بالا، صاف می‌آمد پایین روی کانتینرها و کانتینرها آتش می‌گرفت ما نزدیکی پادگان بودیم و چادرهای ما آنجا قرار داشت. البته تلفات ندادیم چون هدفشان پادگان دوکوهه 🌹🌹🌹🌹🌹
بود. بعد از 20 دقیقه از پایگاه دزفول، چهار پنج تا اف چهارده بلند شد. هواپیماهای دشمن ترسیدند و فرار کردند. شهید محمد جعفری‌منش وداع غواصان کربلای 5 شب عملیات کربلای پنج بعد از نماز مغرب و عشاء با آن شور و حال خاص خودش، چشم همه بچه‌ها از گریه و مناجات پف کرده بود. اصغر باخواندن شعر برنامه عروسکی هادی هدی» جو را عوض کرد خنده 🌴🌴🌹🌴🌴🌴
بر روی لب‌ها نقش بست. سپس نیم ساعتی استراحت کردیم و فرمان حرکت به طرف نقطه رهایی(کنار آب دشت شلمچه) صادر شد. حرکت کردیم و به نقطه مورد نظر رسیدیم و نشستیم و منتظر فرمان برای افتادن در آب ماندیم. جواد محمدی را دیدم که در تاریکی به طرفمان می‌آمد و با لبخند دستش را گذاشت روی شانه من و گفت: «حالا گرگ تویی!» من هم بلافاصله دستم را گذاشتم روی شانه اصغر و گفتم: «تویی.» خنده‌ای کرد 🌹🌹🌹🌹