🔻سردار قاآنی: همچون سردار سلیمانی در کنار مقاومت فلسطین خواهیم ماند
🔹️ فرمانده نیروی قدس سپاه با صدور پیامی به مراسم بزرگداشت دبیرکل سابق جنبش جهاد اسلامی فلسطین: اطمینان میدهیم که همچون سردار بزرگوار شهید سلیمانی در کنار شما (مقاومت فلسطین) و همه نیروهای مجاهد باقی مانده و همواره در مسیر تقویت محور مقاومت گام برداریم.
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این حجاب و پوشش رو آزاد کنید که حساسیت بره کنار!
🔻سوال: چرا باید حساسیت بره کنار؟ مگه قراره حساسیت بره کنار؟؟؟؟
تا حالا از این بعد به قضیه نگاه کردید؟
🔰 #حجت_الاسلام_پناهیان
[ #پویش_حجاب_فاطمے ]
25.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با «شهید زنده»
🔹گفتگو با «سردار علی فضلی» که در ۲۰ سالگی فرماندهی لشکر محمد رسول الله را در دوران دفاع مقدس بر عهده گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اواسط دهه۷۰، حاج قاسم طوری به قلب اشرار جنوب کرمان وسیستان و بلوچستان نفوذ کرد که دهها نفر از اونها به این شکل با تحویل سلاح خود به دامان نظام بازگشتند...
وقتی میگوییم حاج قاسم سردار دلها بود منظورمون دقیقا اینه
امانتهای زندگی من_19.mp3
13.13M
#امانتهای_زندگی_من ۱۹ 💓
نیازهایی که دیگران، نزد شما میآورند،
اگر توانِ رفع نیازشان در شما وجود دارد؛
امانتی است که خدا بسمت شما گسیل نموده است:
و رفع آن نیاز، رعایتِ حق آن امانت است.
«شهید مدافع حرم محمد حمیدی»
یکی از دوستان شهید از قول مادر شهید روایتی نقل میکند: بار آخر که محمد زخمی شد و برگشت، به مادرش گفته بود لیاقت شهادت نداشتم، چون تو از ته قلبت راضی به رفتن من نیستی! مادر دلت را با خدا صاف کن تا خدا مرا ببرد. همین اتفاق هم افتاد. گویی مادرش خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت و در مسیر دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید.
🌹با لبخند شهدا🌹
🥺 به مناسبت رحلت سردار محسن پاکیاری، از فرماندهان بسیج و سپاه فارس در دوران دفاع مقدس
🌷ماه دوم جنگ بود که برادرم "حسن پاکیاری" در جبهه آبادان شهید شد. دنیا دور سرم می چرخید و روی سرم خراب می شد. اوایل جنگ بود و هنوز ما شهید ندیده بودیم. به تمام معنا قامتم خم شده و کمر شکسته بود.
بی تابانه منتظر رسیدن جنازه برادرم بودم و نمی دانستم در این داغ چه باید بکنم. بالاخره خبر دادند جنازه آمده و در سردخانه است. با [شهید] حبیب روی طلب به سردخانه رفتیم. با کمک هم سر تابوت را باز کردیم. با دیدن برادر زانوهایم سست شد. دیگر توان نداشتم و کنار تابوت زانو زدم.
تازه از جبهه کردستان آمده بود. از فرماندهان دلیر و شجاع کردستان بود. می خواست به آبادان برود که از طریق سپاه مانعش شدیم، گفت اگر نگذارید، از سپاه استعفا می دهم و به عنوان یک نیروی عادی به جبهه می روم...
حبیب آرام بود. با دیدن جنازه حسن شروع کرد به تلاوت این آیه « يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي، وَادْخُلِي جَنَّتِي. »
همین جور که به پیکر حسن نگاه می کرد، این آیه را ترجمه و تفسیر کرد. با هر کلام حبیب جان تازه ای در بدن من می آمد. به ناگاه آرامش عجیبی تمام وجود من را فرا گرفت، انگار نه انگار که جلو پیکر غرق به خون برادرم زانو زده ام... با همین آیه مرهمی گذاشت در داغی که در دلم می جوشید و شهادت او را برایم قابل قبول کرد...
👆 به روایت مرحوم سردار محسن پاکیاری
برشی از کتاب قلب های آرام
هدیه به شهیدان حبیب روزی طلب، حسن پاکیاری و محسن پاکیاری صلوات- شهدای فارس
🌷🌷کاکولبخند🌷🌷