خاطرات #ساحل
قسمت دوم
روز اولی که با رفقا وارد ساحل شدیم راستش کمی استرس داشتیم
به هر حال چهار پنج تا طلبه ملبس وارد ساحل بشن تو این همه جمعیت
اونم چه جمیعیتی
دیگه نگم براتون😁
به هر حال یه وقت وارد مسجد میشی
صدای اذان و عطر و..
یه وقت وارد هیئت میشی همه آماده مراسم و منتظر حاج آقا..
حاج آقا بفرما
خوش اومدی...به هر حال تحویل میگیرن
اما اینجا چی!!!
نه کسی ما رو دعوت کرده بود
نه منبری
نه مراسمی
هیچی...
خودمون بسم الله و بالله وارد ساحلی میخوایم بشیم که ورودیش قهوه خونه و قلیون سراست
ابتدای ساحل یهو میبینی چندتا جوون با لباس شنا در حال خروج از #دریا هستند
اون طرف تر دختر و پسر دست در دستان هم مشغول دل و قلوه دادن هستند( که حتما زن و شوهر ان😎)
چند قدم اون ور تر یهو آدم فکر میکنه حتما اومده #دبی 😉
ولی خب دیگه...
با سلام و صلوات آهسته آهسته قدم برداشتیم که بریم وارد محوطه #ساحل بشیم .
همون جا که مردم نشستند
همون جا که خانواده ها زیلو انداختند
یکی مشغول آفتاب گرفتنه
یکی مشغول کباب درست کردنه
یکی مشغول چایی و میوه
یکی هم با عشقش نشسته داره #سلفی میگیره
خلاصه ما هم یک دو سه رو
گفتیم و عملیات و شروع کردیم تا گفتیم #حرکت
دیدیم همون شروع قدم اول
چندتا جوون خوشتیپ،بلند قامت
بدن خالکوبی کرده ، (ظاهرا از همون داخل ماشین لخت شده بودند برن #شنا😐😐)
همراه با دو تا سگ یکی پا کوتاه و آن یکی پا بلند با ما چشم تو چشم شدند
یکی از دوستان گفت یا مکه مکرمه
آقا تا بریم جلوووو....
ادامه دارد......
#سید_مرتضی_پورعلی
@zendeshad
زنده شاد
خاطرات #ساحل قسمت دوم روز اولی که با رفقا وارد ساحل شدیم راستش کمی استرس داشتیم به هر حال چهار پنج
#خاطرات_ساحل
قسمت سوم.
برا بعضی از کارها باید دلی داشته باشی به وسعت #دریا
باید آرامشی داشته باشی به زلالی #آب
نباید بترسی
نباید خسته بشی💪
باید ریسک کرد و رفت جلو
حضور ما تو ساحل یه کاری بود که واقعا نیاز داشت محکم قدم برداریم
اما اینبار قدمی از جنس قدمهای روی ماسه های #شنی_دریا...💧
با دوستان طلبه آرام آرام قدم میزدیم که با اولین مشتری های دریایی رو در رو شدیم
نگاه اونا به ما یه نگاه تعجب برانگیز!
و نگاه ما به اونا یه نگاه جذب انگیز!
لبخند زدیم و مستقیم رفتیم سمتشون😊
جواد گفت بچه ها به همه سلام کنیم و دست بدیم
گفتیم باشه حله👌
که ناگهان صدایی بلند شد گفت:
به به حاج آقا تقبل الله.😉
شما کجا اینجا کجا حاجی.
رفیقش هم تو ادامه گفت:
حاجی شما هم آره؟😎
و رفیق سوم گفت:
حاجی بفرما بریم #شنا..😁
تو گوش یکی از دوستاشون هم هنزفری بود و تو حال و هوای خودش داشت آهنگ گوش میکرد و خلاصه مثل رفقاش اظهار لطفی به ما نداشت
یهو دیدیم حامد امامی نژاد رفت سمت همین پسره بدون اینکه چیزی بگه گوشی هدفون و از گوشش در آورد و گذاشت گوشش..🎧
رفقاش گفتند حاجی مجااازه
حامد بعد چند ثانیه گوش کردن گوشی رو از گوشش در آورد و گفت به به
عجب صدای خوبی داره..
قشنگ میخونه..
خواننده اش کیه؟
گفت حاجی گوشت قشنگ میشنوه
خواننده مورد نظر بهنام جونه..
کاش که #برگرده...اونی که #عاشقم کرده..
حاجی دعا کن برگرده...
حامد:
کی برگرده
حاجی #عشقم نفسم ...گذاشت رفت..😕
گفت برمیگرده
خلاصه یه پنج دقیقه ای کنارشون ایستادیم و یه گپ و گفت ساده و سلام و احوال پرسی باهاشون داشتیم..
اینکه از کدوم استان هستند و چند روزه اومدن مازندران و.
جواد رو کرد بهشون گفت اسم سگتون چیه..🐶
گفت حاجی قابل شما رو نداره
اون پاکوتاهه اسمش هست #پاکتیو اون پا بلنده اسمش هست #گاوتیو
ولی حاجی خیالت تخت .اینا رو هر روز میبریم حموم میشوریم
پاک پاک ان...
تازه کارت شناسایی هم دارند🙃
رو کردم بهش گفت عههه چه جالب
گفت اره سید اینا اوکی ان
خلاصه بعد چند دقیقه گپ و گفت
گفتیم مزاحم نمیشیم
بفرمائید خوش بگذره
اونا رفتند اون ور ما هم رفتیم این ور...
پ ن :
ممکنه سوال کنید بهشون حکم شرعی داشتن سگ و بهشون نگفتید؟همین طوری گذاشتید رفتید هیچی هم نگفتید؟
پاسخ:
منتظر قسمت های بعد باشید تا جواب سوالتون رو ببینید
#سید_مرتضی_پورعلی
@zendeshad