eitaa logo
زندگی سالم 💕
301 دنبال‌کننده
32 عکس
3 ویدیو
0 فایل
کانال زندگی سالم با #طب_سنتی🌿🌼 با شماییم با نکاتی راجب #نوزادان و #بانوان و #طب_سنتی، #سبک_زندگی ، #شعر، #نمایش،، #بازی، #قصه، به نیت سلامتی امام زمان، رایگان 😍 کپی ممنوع✨ (تبلیغات و تبادل) و سفارش فایل بازی 👇 ❤️ @yazahra721
مشاهده در ایتا
دانلود
دایره ها و گرگ و خرگوش🥰👇 چندتا دایره میکشیم رو زمین با چسب سفید نواری در خانه یا کچ در حیاط، بعد به کودک میگوییم تو خرگوشی واین دایره ها خونه اند و گرگ وقتی حمله کنه فقط میتونی تو دایره ها باشی اگه بیرون باشی میگیردت😍👌و گرگ میتونه دوستش یا پدر یا مادر یا خواهر و برادرش باشه این بازی چند نفری هم امکان اجرا داره، 🥰 رده سنی بازی 5تا6سال حرکات قوی بازی هوش و حرکتی 🦄🦄🦄🦄🦄🦄 برا خرید فایل بازی بازی من اینجام😍👇 @yazahra721 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🆔 @zendgiisalem
فایل آموزشی بازی 🪀🪁 جهت سفارش به همکارمون مراجعه کنید 👇👇👇 🏓 @yazahra721 هزینه فایلpdf بازی زیر 7سال همراه با آموزش ساخت بازی👇👇 زیر 2سال 100t رده سنی 2تا4سال 200t 4تا 5سال 300t 5تا 7سال 👈300t تا 50درصد تخفیف تا15آذر 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
مادری که از روزمرگی با کودک خسته شدی و بچه داری خسته ات کرده اینو بخون👇👇👇 میگفت برا بچه ام لباس خوب میخرم غذا خوب میدم... جسمی سالمه، اما گوشه گیره🤔چی کنم باید؟ اصلا نمیسازه با کسی یه دقه آروم نمیشه... هی نق میزنه گفتم بازی کردی باهاش؟ گفت خیلی نمی دونم چه بازی هایی مناسبه و اینکه راجب بازی نمی دونم 👇 بهش گفتم بازی باعث نشاط روح و رفع حس های بد و آموزش نکات خوب به کودک میشه و برخی توانمندی هاشو قوی تر میکنه و برخی ویژگی های بدشو مثل گوشه گیری و... رو از بین میبره😍👌 فایل بازی بازی رو براش بخری ایده بازی سازی رو یاد میگیری و میتونی بیشتر خوش بگذرونی با نی نی🥰 برا سفارش فایل بازی من اینجام 👇😍 @yazahra721 تا 15آذر با تخفیف❤️ 🆔 @zendgiisalem
خانواده 👨‍👩‍👧‍👦👨‍👩‍👧‍👧👨‍👩‍👦‍👦👨‍👩‍👧👨‍👩‍👦 مانند دست است هر خانواده هرکس یک انگشت در خانواده 🤚 بابا در این دست انگشت شست است اوکه نخستین انگشت دست است👍 انگشت دیگر یعنی نشانه اومادر ماست خانم خانه☝️ انگشت دیگر یعنی برادر اینجا نشسته پهلوی مادر🖖🖐 انگشت هارا دیدیم تک تک پس این یکی کیست انگشت کوچک؟ آری درست است اوهست خواهر🤏🖐 ما5انگشت هستیم باهم✋ باهم شریکیم در شادی و غم 😍 گرچه جداییم ما5 انگشت چون جمع گردیم ✊ هستیم یک مشت👊 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
ایام فاطمیه نزدیکه، چه خوبه مامامانا برا بچه هامون از حضرت زهرا بیشتر بگیم به خصوص برا دخترا🥰 چه خوبه در کنار روضه و هیئت معنویت و محبت و شناختمونم بالا ببریم 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
مثلا👇 وقتی بچه مون داد میزنه و جیغ بنفش میکشه🤪🤦‍♂️👇👇👇 فقط کافیه شما با صدای کم باهاش صحبت کنید و بگید مامان ما اروم صحبت میکنیم تا بهتر صدای همو بشنویم و این جمله رو خیلی خیلی آهسته میگید👌👌👌😍✌️ بچه ها خیلی زود آروم میشن بدون دعوا و اعصاب خوردی✌️ 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
هرچی برا کوچولوت لازم داری رو اینجا پیدا میکنی🥰👇 و 🍎🍎🍎🍎🍎🍎 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
بسم الله الرحمن الرحیم💛 ❤️ : پسر دیگر که در سرعت عالی بود و از همه برادرانش قوی تر بود و درمسیر از دو برادر دیگر جدا شده بود در جنگل راه را گم کرد به چشمه ای رسید ابی زلال داشت تنی به آب زد و خستگی از تن به در کرد بعد از آن غذایی را که همراه داشت خورد و تصمیم گرفت راه را بیابد، از راه های نجوم و ستاره شناسی استفاده کرد و دردلش گفت: دم پدر گرم علم نجوم را یادم داد، به کارم آمد از روی غروب خورشید راه را پیدا کرد و جهات را از روی تنه درختان و برگها پیدا کرد و راه را درپیش گرفت، صدایی می آمد صدای گرگ اما اعتنایی نکرد چون گرگ گرسنه نیست قطعا چون اینجا جنگل است و حیوان زیاد ولی احتیاط کرد و از یک تنه درخت بالا رفت، شب را با پتویی روی درخت سپری کرد، صبح شده بود شبنمی از روی برگ درخت قل خورد و بر روی صورتش قلتید، خوابش را پراند، چشمش را نازک کرد تا نور چشمانش را اذیت نکند، راه از دور معلوم بود و دیگر چیزی نمانده بود تا روستای نزدیک آروم کمرش را که خشک شده بود بلند کرد، آخ چه دردی دارم خدا بیامرزد مخترع تخت را، از درخت پایین آمد کوله اش را بردوش انداخت و راه را پیش گرفت... در مسیر آواز سر داده بود و گل از گلش شکفته بود به گمانش عشقش در این روستاست و همین امید شعله های آتشی بود بر جانش هم خوشحال بود و هم کمی استرس داشت با خودش تامل کرد آیا عشق واقعی همین ازدواج با یک دختر است؟ آیا عشق تعبیرش همان دوست داشتن از ته قلب است؟ به راستی که عشق معجونیست عجیب و همان طور که دواهست درد هم هست... دردی که عاشق فقط می فهمد و لاغیر دیگر تا روستا فاصله ای نمانده بود، ناگهان صدایی شنید گنجشکی بر زمین افتاده بود خم شد تا کمکش کند، گنجشکی دیگر کمی دور تر نگاه می کرد، با خود گفت این به گمانم عشقش است که در هوای این یکی، اینطور نگران است و بال بال می زند و بعد گفت نترس حیوان بیا این هم عشق تو صحیح و سالم است نگران نباش ... و بعد گنجشک را روی لانه گذاشت... راهی شد و همینطور در فکر بود، به روستا رسید مردی در حال فروش نان بود، گفت آهای مرد کمی نان به من بفروش... مرد سلام کرد و گفت غریبی؟ پسر گفت: بله من عاشقم نه شایدم معشوق... و بعد نان را گرفت و رفت... به مسجدی رسید صدای اذان بلند بود داخل شد پیر مردی عبای مشکی برتن داشت و امامه ای سفید، جلو آمد و خوش آمد گفت، پسر به نماز ایستاد و در نمازش به این فکر کردکه برای عشقش این مسیر را طی کرده اما تا حالا برای معشوق اصلی خود، خدای خود که خالقش است چه مسیری را طی کرده؟ به سجده افتاد و های های گریه کرد... بعد از نماز سر از سجده برآورد همان مرد عبا به تن را دید، مرد گفت :چه شده جوان چرا اینطور گریه می کنی؟ می توانم کمکت کنم؟؟ پسر اشک هایش را پاک کرد و گفت به من بگو خالق یکتا عاشق است یا معشوق؟ مرد گفت : خب معلوم است هردو... ابتداکه او مارا خلق کرد و اوما را دوست دارد و عاشق بنده هایش است و آنگاه که ما او را یافتیم و بندگی کردیم شد معشوق دل های عاشق ما... پسر دست های آن مرد را گرفت و گفت من پی عشق زمینی آمده بودم اما نمی دانم چه شد که حالا دوست دارم بیشتر با معشوق آسمانی آشنا شوم، مرد گفت :البته که عشق زمینی هم خوب است و همسری مهربان می تواند به تو کمک کند تا باهم به عشق اللهی برسید و به هدف نهایی، حالا با من بیا تا تو را با دوستانم آشنا کنم آنها فلسفه و کلام تدریس می کنند. آنجا بهتر می توانی خدا را، همان معشوقت را بشناسی.... پسر رفت و یک هفته تمام با اساتید آنجا در ارتباط بود و در دلش غوغایی شده بود حالا دیگر می دانست که راهش چیست و چه هدفی دارد تصمیم گرفته بود این راه را ادامه دهد اما نه به تنهایی بلکه با یک همسفر و همسر خوب... چند روزی گذشت و او این موضوع را با آن مرد عبا به تن مطرح کرد و خواستار دختری خوب شد، مرد گفت دختری در روستا هست که طب می داند و دختر زرنگیست از نظر اخلاق عالی و در هنر مهارت دارد، پسر گفت چه طور می توانم با او آشنا شوم مرد گفت امشب به مسجد بیا بعد از نماز تو را به او معرفی می کنم اما نظر قطعی با خود اوست... دختر با پسر صحبت کرد و قرار شد دختر و پدرش با پسر راهی قصر شوند و در راه بیشتر راجب این موضوع صحبت کنند و بیشتر باهم آشنا شوند... دختر گفت من هم اینگونه می توانم به جاهای دیگر بروم و طب را گسترده تر بیاموزم... ادامه دارد... 🌺🌺🌺🌺 🆔 @zendgiisalem
گاهی خوبه پدرا با بچه بازی کنند و مادر یکم استراحت کنه🥰مادر خونه خسته میشه، بچه ها خیلی اذیت میکنن و در کنار کارخونه، بچه داری هم خودش داستانیه🤪 یکم استراحت و توجه لازمه🌼🙏 باباها شما باید یکم هوای خانم خونه رو داشته باشید 👍 🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/zendgiisalem 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🆔 @zendgiisalem
سوالات دوستان 👆 تخفیف 50 درصدی 🌺تا15آذر بازی برای دریافت فایل بازی پیام دهید 👇 @yazahra721 🆔 @zendgiisalem