eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
650 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 ...❤ لباساشو با نظر من میخرید...❤ میگفت: "باید واسه تو زیبا باشه...❤ " وقتی واسه خرید لباس جشن عقد رفتیم...💕 با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و... نسبت به دوخت لباس دقیق بود... حتی به خانوم مزون‌دار گفت: "چین‌های لباس عروس باید رو هم قرار بگیره و... اصلاً‌ خوب دوخته نشده..." فروشنده عذرخواهی کرد... وقت تحویل لباس... خانومه گفت: "ببخشید لباس آماده نیست...! ‌گلاشو نچسبوندم...!" با تعجب علتشو پرسیدیم... گفت: "راستشو بخواید... همسرتون اونقد حساسه که گفتم... خودشون بیان و جلوشون گلا رو بچسبونم...!" امین گفت: "اگه اجازه بدید، چسب و وسایلو بدید خودم میچسبونمشون...! ‌حدود ۸ ساعت اونجا بودیم... تموم گلای لباس و دامنو... حتی نگینای وسط گلا رو... خودش با حوصله و سلیقه تموم چسبوند...! تموم روز جشن عقد...💕 حواسش به لباس من بود و... از ورودی تالار، چینای دامن منو مرتب میکرد...❤ اونقد منو وابسته خودش کرده بود...❤ اونقد واسش احترام قائل بودم...❤ که حتی وقتی واسه مهمونی میرفتیم خونه مامانم اینا... عادت کرده بودم کنار مبل بشینم پایین پاش...💕 هر چی میگفت: "بیا بالا کنارم بنشین…💕 من اینجوری راحت نیستم..." میگفتم: "من اینطوری راحت‌ترم...💕 دستمو رو زانوهات میذارم و میشینم...❤" امین میگفت: "یادت باشه... ... … راستش... همیشه دلم میخواست... همسرم...💕 جایگاهش بالاتر از من باشه... امین همه جوره هوامو داشت...💕 واسه همین عجیب نبود... که تموم هستیمو... بپاش بذارم...💕 (همسر شهید امین کریمی) eitaa.com/zendgizanashoyi