✳️#خاطره_اولین_دیدار
سلام
شب قبل عقدم بدنم میخارید.😫😩رفتم حموم و اومدم بیرون، بدنم بدجور بخارش افتاد😬
😟 یه ساعت قبل از عقد کل بدنم کهیر زد، داشتم میمردم، اقای منم دکتره. وقتی دید از داروخونه برام پمادو قرص ضد حساسیت گرفت. دستامو پماد زد و زودی خوب شد. بعد عقد وقتی رفتیم خونمون بهش گفتم بره تواشپزخونه تا خودم پمادو بجاهای حساس بدنم بزنم 😁خب خجالت میکشیدم دیگه😅🙈
ایشونم خندید😎 و مثلا 😊 رفت یواشکی نیگا میکرد تا اذیتم کنه منم پمادو زدم ولی خوب نمیشد.😢
گفت دستای من💪 معجزه میکنه بزار من بزنم بابامن دکترم شما مریض اصلا بچشم خانومم نیگات نمیکنم تا معذب نباشی خوبه؟
تاتونست راضیم کنه کلی سرخ و سفید شدم تا پمادو زد و رسید به باسنم انقدم بدمیخارید که...... 👅🙈🙈🙈
eitaa.com/zendgizanashoyi
✳️#ایده
عشقم
میشه امشب اینو از من بپرسی؟
👱بانوی خانه ام میشود امشب من موهایت را شانه کنم؟
😃 چشمانم از شوق برق بزند و با کمالِ میل درخواستت را قبول کنم!😍
مثلا موهایم را عاشقانه شانه بزنی،
ببافی و آغشته به عطر دستانت کنی...
مثلا دلم غنج برود برایت،
مثلا موهایم را مدام بو بکشم...
مثلا حسِ خوشبختی بهم دست بدهد!
عزیزم،
میشود موهایم را تو برایم ببافی؟
من موهایم را برای گم شدن بین دستانِ تو
به این قد رسانده ام!
eitaa.com/zendgizanashoyi
✳️#خاطره_اولین_دیدار
اولین تماس بدنی ناخودآگاه و بدون درخواست ایجاد میشه مثلا از دفتر عقد که اومدیم بیرون دست همو گرفتیم👫 وقتی تو ماشین نشستیم گفت بوسم کن💋 و من با خجالت تمام ی کوچولو ماچ کردم🙈 بعد که اومدیم خونه مادرشون وقتی تنها شدیم بی مقدمه بوسم کرد و من باز خجالت داشتم☺️😢 زیر سایه نگاهش داشتم له میشدم رنگ پریدگیم و ترسم انقد تابلو بود که فهمید بعد باهام حرف زد سعی کرد آرومم کنه که ترس نداره دستم رو گرفت و کشید رو نقاط حساسش گفت ببین ترس نداره... با شوخی دونه دونه آناتومی بدنش رو بهم نشون میداد و معرفیش میکرد،با خنده و شوخی خجالتم ریخت واسه دفعه بعد دیگه رنگم نمیپرید😀😀☺️
eitaa.com/zendgizanashoyi
✳️#خاطره_اولین_دیدار
😂 اولین باری که میخواستیم همو بغل کنیم دو زانو روبروی هم نشسته بودیم که همو بغل کردیم، اما فقط سر و گردن و دستامون با هم تماس داشت، خیلی بغل کردنمون نچسب بود، تا اینکه خانومم بهم گفت، اینطوری نمیشه، از حالت دو زانو بصورت نیم خیز بلند شدیم و همو بغل کردیم، 👌خیلی چِسبید😍
#ارسالی
اقا مجتبی 💚
eitaa.com/zendgizanashoyi
🍂
از وقتی گفتهای #دوستت_دارم
نفسم تنگ می شود
اینجا لای ابرها
#اکسیژن کم است بانو!
#علی_سلطانی
eitaa.com/zendgizanashoyi
شوهر من اصلا ب فکر سورپرایز کردن - خانم پرتو اعلم.mp3
404.8K
☘🍁☘🍁☘
🎙 #صوت_آموزشی
شوهر من اصلا به فکر سورپرایز کردن و جشن های دونفره نیست، 😢
چراااا؟
💠 #خانم_پرتو_اعلم
eitaa.com/zendgizanashoyi
🌺🌸🌺🌸🌺
✳️ #سیاستهای_زنانه
یه زن عاقل و سیاستمدار، میتونه حرف آخر رو از زبون شوهرش بزنه!!!
چه جوری؟ با یه جملهی طلایی:
👈 به نظر من این طوری بهتره، ولی هر چی آقامون بگه! 😉😜
eitaa.com/zendgizanashoyi