eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
651 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
از نظر یک زن: “بی عیب ترین” مرد دنیا پدرشه، “زن ذلیل ترین” مرد دنیا برادرشه، “خوش تیپ ترین” مرد دنیا پسرشه، “مظلوم ترین” مرد دنیا پدر شوهرشه، “قدر نشناس ترین” مرد دنیا دامادشه، “خوشبخت ترین” مرد دنیا شوهر خواهرشه، و “بدترین”، ”بی ریخت ترین”، ”بی عاطفه ترین“، ”بداخلاق ترین” مرد دنیا شوهرشه😢😁😂😂😂 😜😂 eitaa.com/zendgizanashoyi
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
سلام به همه اعضای گل کانال ایده ها و تجربه های زندگی 😍😘🌺 #چالش_رابطه 🙈😍 #چالش_۱ خانوما و آقایون م
✳️ ۱ 😍😁 سلام و خداقوت کانالتون واقعا جالبه، من به چندین نفر از دوستان متاهل خودم معرفی کرده ام و خودم هم واقعا از مطالب استفاده میکنم. چالش ۱ که خیلی خیلی باحاله! منم دلم میخواد بگم. من و همسرم تقریبا دوسال طول کشید تا بهم رسیدیم و هردو بسیار از فراغ هم در عذاب بودیم؛ شبی که عقد کردیم بلافاصله بعد از جاری شدن صیغه حلالیت، دخترخاله ام از ما با تک تک فامیل عکس گرفت و آقای همسر تا میتونست دستش رو دور کمرم مینداخت و محکم به خودش میچسبوند☺️ ولی بعدش که تنها شدیم، نشستیم کنار هم و عکسهای دوربین رو نگاه کردیم (حتی رومون نمی شد بهم نگاه کنیم! ) و دیگه اونا رفتن. فرداش عروسی دعوت بودیم، من داشتم توی اتاقم آماده میشدم که شنیدم خواهرم بلند گفت: "زهرا ما رفتیم، شما با هم بیایید!! " (شما؟!!!! داشتم شاخ در میآورم. فهمیدم که آقای همسر اومده و خانواده هم خونه رو خالی کرده اند برای ما. منم پیرهنم از پشت زیپ داشت و لازم بود کسی ببنده. حسابی از دست خانواده شاکی بودم که منو توی اون وضعیت قرار داده اند. با یه قیافه که دارم از خجالت آب میشم و به شدت مضطرب رفتم پیش شوهرم و گفتم که زیپ لباسم رو لطفا ببند. اونم بست و یواش دوشم و بوسید و منم فرار کردم💃😅 ولی شب توی راه برگشت یه جای خلوت توی جاده - تالار خارج شهر بود - ماشین رو نگه داشت و حسابی بوسم کرد😎💋😓و منم حسابی خجالت کشیدم و قلبم اومد توی دهنم. منو برد رساند دم خونه مون و رفت. از اونجایی که خانواده همسرم در شهر دیگری زندگی میکردند و فقط اون شب تهران بودند و خونه ای که توش بودند فقط یه اتاق داشت، من فکر کردم که چون خانواده اش فردا میرن خوبه که به احترام اونها شب بروم پیششون بخوابم. زنگ زدم و گفتم بیاید دنبالم و منو ببره. اونم دوق زده اومد. از اونجایی که دامادشون و خواهرشوهر مجردم و مادربزرگشون هم بودند، فکر میکردم توی دو اتاق زنانه مردانه بخوابیم. ولی اون نامردا😬 من و آقای همسر را توی یک اتاق انداختند و منم رختخواب رو با فاصله انداختم و خوابیدم. تا در اتاق بسته شد، همسر با دستهای پرتوان تشک منو سمت خودش کشید! 😃 و منو بوسید و همه لباسهای خودش و منو یکی یکی ....🙊 من کاملا هنگ کرده بودم اصلا انتطار نداشتم. همین که کنارش دراز بکشم و دستش رو بگیرم برام کافی بود. بهش گفتم اگه مردها هم مثل زن ها اینقدر حیا داشتند، نسل بشر همون اوایل منقرض میشد😅😂 زهرا بانو❤️ eitaa.com/zendgizanashoyi
بانوی محترم !🌸🍃 ❄️🍃 به خاطرِ کودکت، صدایت را در خانه بالا نَبَر، مردانگیِ همسرت پیشِ چشمانِ فرزند حفظ شود، در خلوت موضوع را حتما با او حل کن فرزندت پرخاشگر نمی شود ❄️🍃 برای ِهمسرت که خسته از کار برگشته، نوشیدنی تهیه کن. وقتی آمد با تشکر و خسته نباشید استقبالی گرم داشته باش فرزندت سپاسگزاری را یاد می گیرد ❄️🍃برای بداخلاقی هایِ همسرت، مهربانی هدیه بخر کودکت گذشت را می آموزد... eitaa.com/zendgizanashoyi
☘🌼🌺🌼☘ ✳️ وقتے شوهرتان وارد خانه میشود با یک دنیا شور و شـ🎊ـادے و لبخند به استقبالش بروید...👌🏻 خواهید دید که او براے آمدن به خانه و ملاقات شما لحظه شمارے مےکند..😍 شادے و خنده هاے خود را در محل کــ🛠ـار خود به جا نگذاريد و فراموش نکنيد که همسـ👛ـر شما در خانه هم نيازمند شادے و خنده هاے شماست..☺️ ✌️🏻 eitaa.com/zendgizanashoyi
✳️ باطری قلــــ♥️ــــب همسرتان را شارژ نگه دارید چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که ۶۰سال سن داشت و بسیارشاد بود او با مسافران با شادی برخورد میکرد یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته‌ کنندست چطور میتواند شاد باشد 💭 جواب راننده برایم جالب بود. گفت رمز موفقیت در زندگی را یافته. مسافران مشتاقانه پرسیدند این رمز چیست؟ گفت من ۴ فرزند دارم ۲ دختر و ۲ پسر که همه تحصیل کرده اند در حالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکردم. گفت رمز موفقیتش این بوده که بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است. گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و درعوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچه‌ها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد. 💭 میگفت زنها توانایی های موازی دارند و میتوانندچند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بربیاید. او معتقد بود اگر باطری قلــــ♥️ــــب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد. بنظرمن حق با اوست. رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد 👌🏻 eitaa.com/zendgizanashoyi
❌به جا و از همسرتون تعریف کنید در و در س.ک.س از رفتار و از حرکاتشون . اونا عاشق شنیدن چنین کلماتی هستن ❌شوهرا مثل هایی هستن که از خودمون یاد میگیرن و میکنن پس تا میتونید باشید و ،حتی اگه حق با شما باشه با این به مرور زمان رفتارتون رو در وجود خواهید دید. ❌به نظرم آدم باید جوری بزنه که مجبور به نشه بقولی رو که میدونی توش بازنده ای هرگز شروع نکن گاهی وقتا که میدونی حرف زدن نداره صبر کن ❌چیزی که خیلی مهمه بودن تو خونس. حتی اگه خسته ای نباید اجازه بدیم که شادابی رو تو خونه ازمون بگیره. ، گرمی، زیبایی eitaa.com/zendgizanashoyi
چرا مردها معمولا دستور میدن؟! مردها از بچگی به امری حرف زدن عادت می کنند و دخترها به پیشنهادی حرف زدن. پسرها در بازی هایشان می گویند: «توپ را بنداز برای من!» اما دخترها می گویند: «می یاین با هم خاله بازی کنیم؟» اگر مردی از جمله های امری زیادی استفاده می کند به این معنا نیست که قصدش ریاست کردن است، فقط طبق طبیعت مردانه اش رفتار میکند دانستن تفاوتها به درک بیشتر کمک میکند روی تربیت فرزندانمان دقت کنیم :) eitaa.com/zendgizanashoyi
🔥💥🔥💥🔥 ✳️ 🙈 به کدام بهانه تحریم شده ام😔 زنگ نمی زنی☹️ نمی آیی😞 و صدایت که می کنم😭 بی هیچ حرفی😓 از کنارم عبور می کنی😥 امشب بیا😍 پنج به علاوه یک شویم😊 یعنی من و چای و شعر و ...☕️ و تو 👨 همراه با لبخندی ظریف😄 بیا آشتی کنیم😘 تو تحریم را بردار🙃 و من🙋 قول می دهم به همان بیست درصد از نگاهت قناعت کنم🤗 وهرگز❗️ سمت غنی سازی بوسه نروم 🙈 دیگه قهر بسه آقایی خودم بیا آشتیییی💋 eitaa.com/zendgizanashoyi
☘🌼🌺🌼☘ ✳️ 💠 مردان را نشکنید. این اشتباه خانم‌هاست که وقتی مرد ساکت است مدام به سمت آن‌ها می‌روند و با او حرف می‌زنند. احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. سکوت طولانی در زنان ممکن است به معنی آزرده خاطر بودن باشد اما در مردها این طور نیست. 💠 به مردان فضا بدهید گاهی او را رها کنید تا با خود خلوت کند. با دوستان به ورزش برود و به خانواده خود تنها سر بزند. مدام دنبال او نباشد. فضای رها شدن! این چیزی است که مردان گاهی به آن نیاز دارند. اگر به آن‌ها این فضا را هدیه بدهید. آن‌ها نیز به شما عشق می‌ورزند. 💠 شوهر خود را حلال مشکلات بدانید. مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند؛ و تأیید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است. eitaa.com/zendgizanashoyi
☘🌼🌺🌼☘ ✳️ هر از چند گاهی، وقتی از دست همسرتان ناراحت و عصبانی هستید، یک قدم به عقب بردارید. شخصی که عاشقش شدید رو بخاطر بیارید. همون فرد، تو اتاق بغلی نشسته، اون که باهاش ازدواج کردید. او منتظرته... eitaa.com/zendgizanashoyi
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 📚 مردی ساده چوپان شخصی ثروتمندی بودو هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت می کرد. یک روز صاحب گوسفندان به گفت: می خواهم گوسفندانم را بفروشم چون می خواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارشاست، داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش رانگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجررفته بودند، رفت. هنگامی که مردم از نزد تاجر رفتند، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار اوتعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی می روم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمی فروشند؛ آنان چیزهای میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد. هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستااستراحت کند، هنگامی که داخل روستا شد، مردم روستا گربه را دیدند واز تاجر خواستند که آن را به آنان بفروشد. تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم گفتند: ما از دست موش هایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند. هنگامی که تاجر از آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت رسید. تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟چوپان از پرسش های تاجر کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد درحالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به توداد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن را به او داد. ✅ این است معنی در روزی حلال.... eitaa.com/zendgizanashoyi