eitaa logo
🍃 زندگی زیبا🌱
11.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
به کانال زندگی زیبا🌱خوش اومدید😍 کپی‌حرام❌ کانال های ما 👇 @akhbareforiziba @royayeashghi ارتباط با مدیریت 👇🫀 @GHSTVDWa1 تعرفه تبلیغات مجری تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/586351564C3ce1968dcf پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیا ك به پایان برسد رویا‌ها دنیایی دیگر خواهند ساخت و خندهٔ تو جایِ آفتاب را خواهد گرفت..🌱🌞 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
ما در مسیر زندگی با هیچ کس به طور اتفاقی روبه رو نمی شویم ، همه آدمها با دلیل وارد زندگی ما می‌شوند. ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
بعضی وقتا نشدنی های زندگی باعث میشن مسیر زندگی ما کلا تغییر کنه، جوری که وقتی به گذشته فکر می‌کنیم از اینکه یه سری اتفاق‌ها نیوفتاد، باید خوشحال باشیم؛ هر چند در اون زمان اذیت شدیم اما در مجموع رخ ندادن اون اتفاق باعث شده ما تبدیل به آدم موفق‌تر و بهتری بشیم ...📖☕🍂 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
پیر شدن به کوهنوردی شباهت دارد : هرقدر بالاتر میروی نیرویت کمتر میشود ؛ اما افق دیدت وسیع تر میگردد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌸🍃🍃🍃پارت ۲۲۳ دیگه هیچکس تو خونه زایمان نمیکرد برای همه بیمارستان توصیه میشد شهلا خیلی درد داشت منو‌مادرش در کنارش بودیم دردهای آخر که خیلی سخت بود شروع شده بودن فورا به بیمارستان رفتیم شهلا رو به اتاق زایمان بردند مادرش گریه میکردو براش دعا میکرد میگفت بچم جون نداره منم دعا میکردم که زودتر از این درد راحت بشه بعد از گذشت یکساعت پرستار گفت همراه شهلا ….گفتیم بله گفت مبارک باشه پسرتون بدنیا اومد هممون ذوقزده شده بودیم نمیدونستیم چکار کنیم حسن به پرستارها پول میدادو ما منتظر دیدن شهلا و پسرش بودیم وقتی از اتاق زایمان بیرون اومد رنگ به رو نداشت اما یک‌پسر به خوشگلی خود شهلا بدنیا اومده بود حسن وقتی بچه رو دید اشکش رو‌گونه هاش غلتید گفت خدارو شکر که منم پدر شدم روزهای زایمان شهلا گذشتن من هم هرروز بهش سر میزدم نزدیک حمام رفتن شهلا بود آخه ما رسم داشتیم که زائو هفت روز نباید حموم میکرد یکروز گفتم صغری بیگم جان تو مراقب ماه منیر باش تا من یکسر به شهلا بزنم داشتم ار در حیاط بیرون میرفتم که ناگهان چشمم به مردی افتاد که انگار قیافه اش برام آشنا بود کمی خیره شدم آره محسن بود !!!محسن گفت سلام قدسی خانم ! اینجا خونتونه انگار قلبم هُری پایین ریخت سلام کردم گفتم بله ،گفت چه جالب منهم نزدیک شما هستم بی اهمیت گفتم سلام به مادرتون برسونید گفت مادرم ناخوش احواله بیماری قند گرفته ..مِن مِن کنان گفتم خدا شفاشون بده ..باز ادامه داد برنج خواستین در خدمتم من یک دکان برنج فروشی دارم اگر خواستین بیاین اونجا خرید کنید منم با غیض گفتم خیلی ممنون من شوهررررم از جایی برنج رو سالیانه میخرن ..گفت ای وای من ! اینطور که شما گفتی شوهرم فهمیدم که شوهر داری قصد بدی نداشتم فقط میخواستم بگم منم نزدیک شما هستم کلافه گفتم مبارکتون باشه ! چادرم رو محکم کردم و رومو مثل خانم های باحجاب گرفتم تا نتونه صورتم رو ببینه دلم نمیخواست وقتی همسر دارم نگاه به مرد دیگه ایی بکنم و فوری خداحافظی کردم وبراهم ادامه دادم توی راه هی با خودم غر میزدم اصلا این چی میگه؟ چی میخواد از جون من ؟ بابا من بچه بودم سنی نداشتم حالا یه روزی تورو دوست داشتم تموم شده رفته …آخه مرد گنده چرا نمیفهمی که من شوهر دارم خجالت بکش ! انقدر تو حال خودم بودم که حس کردم دارم با خودم بلند بلند حرف میزنم بعد گفتم مرتیکه خجالتم نمیکشه ! که دیدم یه اقایی گفتن با منی خانم ؟ گفتم نه آقا با خودمم ..بیچاره مرده لبش رو پایین آورد و گفت عجب ! بنده خدا! خودم به حرف اون آقا خنده ام گرفته بود اما فورا خودمو به خونه شهلا رسوندم ادامه دارد... ┄┄┄┅┅𑁍❤️𑁍┅┅┄┄┄
🌸🍃🍃🍃پارت ۲۲۴ خودمو به خونه شهلا رسوندم .. اونروز هم مثل روزهای دیگه فراموش کردم که محسن رو دیدم شهلا برای پسرش مهمونی گرفت و درست بعد از ده روز که از دهم پسر شهلا گذشته بود یکشب عفت دردهاش شروع شده بود و منو خبر کردن دوباره رفتیم بیمارستان ! اما اینبار رضا هم با ما بود .حاج خلیل بی تاب بود که زودتر بچشون بدنیا بیاد تا ببینه مشکلی نداشته باشه..عفت بیچاره بی امان جیغ میزد نمیدونم چرا انقدر زایمانش سخت بود حاج خلیل گفت قدسی جان دخترم ! کاری از ما برنمیاد ؟ گفتم آخه ما چیکار کنیم گفت از این عمل ها که بچه رو از شکم بیرون میارن چی ؟ اونم نمیشه ! برای خنده گفتم آقاجان رستم که نمیخواد بدنیا بیاد نگران نباش الانا دیگه سرو کله اش پیدا میشه گفت راست میگی والا ؟ گفتم بخدا که راست میگم بعد شروع کردم به تعریف گفتم اولین سزارین برای رستم دستان بوده از بس که درشت بوده درضمن الان زمانی اینکار رو انجام میدن که جان مادرو بچه در خطر باشه نه اینکه کسی درد داشته باشه ..گفت چه میدونم والا دختر !!!حاج خلیل رفت و یه گوشه ایی نشست از طرفی شرمش میشد که خودشو زیاد ناراحت نشون بده گاهی میکفت خدایا آدمات چه تقدیرایی دارن ..رضا نگران بود میگفت قدسیه‌! عفت مادر نداره براش کاری کن ،گفتم تو چه چیزایی میگی رضا معلومه که مادری میکنم در ضمن آقاجان مگه میگذاره به عفت سخت بگذره همینطور که داشتیم با هم صحبت میکردیم پرستار از بخش زایمان بیرون اومد من گفتم ببخشید مریض ما زایمان نکردن گفت بیچاره خیلی سخت داره زایمان میکنه اما نزدیکه !! جیغ های عفت بیشترو‌بیشتر میشد تا اینکه یه دفه جیغ بلندی زدو صداش قطع شد خانم پرستار که بیرون اومد گفت همراه عفت …ما سه تایی از جامون بلند شدیم گفت بچه بدنیا اومد اما مادرش احتیاج به خون داره …حالا هیچ کدوم از ما رومون نمیشد بگیم بچه چیه ! رضا گفت من میتونم بهش خون بدم پرستار گفت باید ببینیم خون شما به ایشون میخوره یا نه رضا رو به اورژانس بردن گروه خونی رضا به عفت خورد از رضا خون گرفتن و به عفت زدند رضا به پرستار گفت شما حداقل به ما نگفتی بچه چی هست ،گفت وای یادمون رفت پسره ….انگار به حاج خلیل برق وصل کردن..گفت راست میگین ؟ گفت بله دروغم چیه ‌آروم پرسید بچه سالمه ؟ ‌پرستار خندیدو گفت مگه قراره نا سالم باشه ادامه دارد... ┄┄┄┅┅𑁍❤️𑁍┅┅┄┄┄
هدایت شده از 🍃 زندگی زیبا🌱
بیاییم امشب بگوییم🤲 ممنونم که تو همیشه قانونت پا برجاست حتی وقتی ما قانون شکنی میکنیم... ما چه بنده های خوبی باشیم چه بد باشیم ... هیچ وقت طلوع و غروب خورشیدت رو از ما نمیگیری قانون های دنیای تو زیباست نه قانون های دنیای ما خیلی دوسِت دارم خدا بابت همه نعمتهایی که به ما دادی صد هزار مرتبه شکرت مهربانم شبتون  بخیر🌙🦋🌟 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
خدایا.. ᥫ᭡ چه‌خیری‌از این‌بهتر ڪه عـطـر حضـور تـو را صــبح بنــــوشــــم🌨🌱ᝰ› پس روزمان را با ذکر یادت شـــروع مـی‌ڪنیم🍃📄                             ┈┉┉━━┉┉┈     ┇بِسْـمِ ٱللهِ‌ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ┇      الهـی بـه امیـد تــو↻🌱🌸』
انسان باش... ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ کند؟ محرم ﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎ صفر! شهریور باشد و يا دی! دسامبر باشد و يا ژوئن؟ ﻫﺮ ﺭﻭزی که ﺩستی ﺭﺍ ﮔﺮفتی، ﺩلی ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ، اشکیﺭﺍ ﭘﺎک کردﯼ ﺍﻧﺴﺎنی....🌺🍃 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
مانند گلی باش که عطری خوش پخش می‌کند، حتی در مقابل دستی که آن را می‌شکند... امام علی (ع) ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
هيچ چيز قشنگ تر از اين نيست يكى را داشته باشى، كه هر روز به او بگويى: با حالِ تمامِ روزهايم عشــــق است..❤️🥰 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خالق مهربان، يگانه تکیه گاه من و توست! پس؛ به تدبيرش اعتماد کن، به حکمتش دل بسپار، وبه سمت او قدمي بردار تا ده قدم آمدنش بسوى خود را به تماشا بنشينی # ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
همیشه منتظر بهترین ها باش زندگی هنوز هم برای ما اتفاقات زیبا کنار گذاشته🌱 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
زندگی یعنے هرروز که میگذرد دوسـت داشـتن تـــو تکرار میشود..🤍 +هر روز بیشتر از دیروز عاشقت میشم🥰 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
‏همیشه که نباید بنشینیم و بدی‌هایِ زندگی‌ِمان را مرور کنیم... گاهی باید بنشینیم دور هم خوشی‌ها را شمرد، چای نوشید! و پشت کرد به تمامِ نداشتن‌ها و غصه‌هایی که عمری با آن‌ها زندگی کردیم...! ‌ ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
هر وقت خواستی یک تغییر ماندگار توی زندگیت ایجاد کنی؛ به جای تمرکز کردن روی اندازه ی مشکلت، روی بزرگی خدا و بعدخودت تمرکز کن منفی دعا نکنید ذهن شما مفهوم خواستن و نخواستن شما را نمیفهمد دعا نکنیدآنچه از آن می هراسید پیش نیاید دعا کنید انچه دوست دارید اتفاق بیفتد ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
✨گر مرا طوفان شود، قسمت نباشد هیچ باڪ ناخدایم چون تویی، بالا روم از خشت و خاڪ ...!♥️ خدای خوب و مهربونم آگاهانه و عاشقانه دوستت دارم و سپاسگزارم💖 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خود را درگیر طوفان هایی که دیگران برایت می‌سازند... نکن تو  آنقدر وقت نداری تا به هرکس که به‌ سویت سنگ پرتاب می‌کند واکنش نشان دهی... ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
یه نامه قشنگ دارید💌  "قدر خودت رو بدون ،تو بهترین انسان زندگی خودت هستی. خب؟♥️" ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
برای ساختن زندگیت هیچگاه نا امید نشو یه روزی به خودت میای و افتخار میکنی از اینکه ادامه دادی و تسلیم نشدی یه روزی که با یک موفقیت زندگیتو تغییر دادی، فقط یادت باشه برای رسیدن به اون روز، باید پشتکار و پایداری نشون بدی برای رسیدن به اون روز باید ذره بین بشی و کاملا رو هدفت فوکوس کنی برای رسیدن به اون روز نباید در مقابل مشکلاتی که جلو راهت سبز می شن کم بیاری ، چون هیچ مسله ای بدون راه حل نیست نباید بگی من بدشانسم ، سرنوشت من اینه و مسیر هدف رو رها کنی ، اینو بدون که شانس تویی ، سرنوشت هم دست خودته. ‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
ما بهم می‌رسیم، ما از سختی ها و مانع ها عبور می‌کنیم، ما جا نمی‌زنیم، ما باهم تلاش می‌کنیم، ما به هدفامون می‌رسیم. ما پشت همیم، ما باهم زندگی می‌کنیم، یه زندگی شاد و پر از آرامش می‌سازیم. دوتایی تو آشپزخونه می‌رقصیم، آهنگای مورد علاقمونو باهم می‌خونیم، کتابامونو باهم می‌خونیم، ما باهم سفر می‌ریم و دنیارو فتح می‌کنیم. ما دوتایی خیلی کارا قراره باهم انجام بدیم ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
*✨﷽✨ 💫حکایت های زیبا وخواندنی 💫 🌸داستان زیبایی از رحمت خدا ✍حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ... از قضا آن شب جوانی ازشدت فقر وتنگدستی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود .پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد . حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت خدایا مرا گرامی گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس، آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود! 📌📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم اتفاق درست در زمان درست براتون بیوفته امیدوارم آرزوی کسی باشید که آرزوی بودن کنارش رو دارید و امیدوارم به چیزایی که واقعا دوست دارید و خواسته های از ته دلتونه برسید♥️🌺 💫@zendgizibaabo💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨عــصــر پاییز 🤍✨بــــوی عــــطــــر 🌸✨خوش زندڪَی میدهد 🌸✨تا میتــوانی شاد بــاش 🤍✨مــهربــان وشڪرڪَزار 🌸✨امیــدوارم عصری شــاد 🤍✨هــــمــــراه بــــــا 🌸✨تندرستــی داشته  باشیــد 🌸✨عــصـــرتـــون دلــپــذیـــر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لا به لای دلواپسی هایت کمی هم زندگی را نفس بکش...🌱 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌