🕊
آنچه روشن کند روزهای مرا،لبخندزیبای شماست.🌱
✋سلام برشما همسنگران و دوستداران شهـــــداء ⚘️
امروزهرچی کارخیراز دستت برمیاد ازطرف رفیق (شهید حاج احمد مجدی )
برای امام زمانت انجام بده،🌿
شهادت نصیبتون
الهی به مظلومیت سیدالشهدا (ع)آمین🤲
یاعلی مدد
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
حاج احمد طراح و فرمانده عملیات آزاد سازی حلب بودند. تیر به ریهاش اصابت میکند و به بیمارستان منتقل میشود. و در بیمارستان متوجه نمیشوند که تیر به ریهاش اصابت کرده و فکر میکنند تیر فقط به دستش خورده است.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
مدتی است از شکستهشدن این دل گذشته، هنوز قطرههایی از اشکهای آن روزها بر چشمانم نشسته، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی، نیستی و من در حسرت این لحظهها نشستهام، نیستی و من بیشتر از همیشه خستهام در لا به لای برگهای زندگی، نیست برگی که از تو ننوشته باشم، نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس میکشم. من آن شانههایت را میخواهم که پناهم بود. همان یک وجب از شانهات تمام داراییام بود. من آن دستهای گرمت را میخواهم که یک عمر عبادت نوشت. با آن نگاه مهربان و آن همه خوبی من بی تو طاقت ماندن ندارم. وقتی دیروز باران بارید، "آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم، "آن مرد با نان آمد”، یادم آمد که دیگر پدرم در باران، با نانی در دست، و لبخند بر لب، نخواهد آمد، دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگیاش، با زمین و تنهائیش، با خورشید و نبودنش، به یاد پدر سخت گریستم، پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت، پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست. رفتی، به همین سادگی، ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتمهای تلنبار شده در دل. ما ماندیم و همه آن حسرتهایی که تنها با یک در آغوش کشیدن میریخت. ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان میآورد
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
ما ماندیم و یک اندوه بزرگ. که ذره ذره اشکهایمان نه تنها این آتش را فرو نمینشاند؛ که سر بر میآوردش.کاش میدانستم جمعهای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم حس میکنم. کاش میدانستم تنها سه شب دیگر کنارت میآیم و دستانت را – و این بار سرد- به دست میگیرم. کاش این پردهها نبود تا بار دیگر با سینهای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت. کاش میدانستم بار دیگر که میبینمت ؛ تو نمیبینیام. نگاه تو را شهادت میرباید. انگار ملائک تو را میان بوسههایی که برای خدا فرستادم دزدیدند. چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی. همه را میبینم اما جز تو که خاطرهای شدی ماندگار برای قلبهایی که منتظرت هستند. تو میان بودنت و یادت، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی. و حالا همه شادمانی قلبی ما از این است که تو مهاجرا الی الله بودی و چه زیبا خودت شهادتت را انتخاب کردی.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
سردار احمد مجدی متولد 1/2/46 در شهرستان زیبای دزفول بودند. زمان جنگ حاج احمد چهارده سال بیشتر نداشتند و اندیمشک هم یک شهر جنگخیز بود، هر بمبی که در شهر میزدند حال و هوای حاج احمد را بیشتر میکرد برای به جبهه رفتن.
حاج احمد عزمش را جزم کرد تا به جبهه برود ولی هر چه تلاش کرد نتوانست، تا اینکه یک روز از پنجره مینیوس به داخل ماشین رفت و از آن رفتن هشت سال در جبهه بود. یک سال قبل از عملیات والفجر هشت به همراه تعدادی از همرزمان برای آموزش غواصی به یکی از پادگانهای اطراف اندیمشک اعزام میشود. در سرمای زمستان مجبور بودند لباسهای سنگین غواصی را بپوشند و وارد آبهای بسیار سرد شوند و به گفته خود حاج احمد وقتی از آب بیرون میآمدند بستنی میخوردند تا بدنشان به آب سرد زمستان عادت کند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
عملیات والفجر هشت شدیدا مجروح میشود، و مجروحیت به قدری بالا بوده که او را در میان پیکر شهدا قرار میدهند. و ایشان یک لحظه پلکهایشان را تکان میدهند و از صف شهدای والفجر هشت جدا می شود تا در صف شهدای فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها) قرار بگیرد. بعد از بهبودی مجروحیت دوباره به جبهه بر میگردد و تا پایان جنگ در مناطق حضور داشته است. در سال 76 ازدواج میکند و همزمان در قسمت عملیات لشکر بودند. و با اقوام لر، بختیاری، عرب کار میکردند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فرمانده بسیار شوخ طبع بودند و با نیروهای خود بسیار شوخی میکردند. نیروها به فرمانده میگویند : وقتی مردی همه ما از خوشحالی ذوق مرگ میشویم. و حتی یک قطره اشک هم برایت نمیریزیم. و اصلا ناراحت هم نمیشویم. و فرمانده به آنها میگوید من به گونهای از بین شما میروم که همه شما را عزادار خود میکنم. وقتی پیکر مطهر فرمانده را از سوریه آوردند، نه تنها همه نیروهای فرمانده بلکه کل جمعیت اندیمشک عزادارش بودند و گریه میکردند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
آنچه فرمانده را از بقیه مردم بارز می کند خصوصیات اخلاقی و احترام به والدین است. وقتی در کنار فرمانده کسی غیبت می کرد، فرمانده با لبخند همیشگیاش میگفت: همین حالا زنگ به صاحب غیبت میزنم یا میروم حرفهایی که پشت سرش میزنید را کف دستش میگذارم و چندین ریز و درشت هم اضافه میکنم تا جنگ جهانی سوم به پا شود. و بحث صحبت را در جمع عوض میکرد. و حالا فرمانده با همه خلوصش رفته است، فرماندهای که هیچ کس حتی همسایهها نمیدانستند ایشان درجهاش چیست و یا حتی پاسدار است. فرمانده با لبخند همیشه به لبش رفت، لبخند زیبایی که دل خیلیها را به دست میآورد.
#امام_زمان
#شهیدحاج_احمدمجدی
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
💫🎉🎊🎁💫
😇مسابقه غدیر😇
😍ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻞ ﺧﻼﯾﻖ ﺳﺮﺷﺖ
😍ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ
😍ﺑﯽ ﻣﻬﺮ ﻋﻠﯽ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﮐﯿﺪﺍ ﻣﻤﻨﻮﻉ
😍ﺑﺎ ﺣﺐ ﻋﻠﯽ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺳﺖ ﺑﻬﺸﺖ
✨"عید غدیر مبارک "✨
❣برترین عید امت❣
✨امام صادق (ع) از پدران بزرگوارش نقل میکند که پیامبر (ص) فرمود: برترین عید امت من، عید غدیرخم است. روزی که خداوند تعالی دستور داد تا برادرم علیبن ابیطالب (ع) را به عنوان پرچم برای امت نصب کنم تا پس از من به واسطه او هدایت شوند، روزی که خدا دین را کامل و نعمتش را بر امت من تمام و اسلام را به عنوان دین آنها پسندید.✨
❣غدیر، بزرگترین عید خدا❣
✨این عید بزرگ بر همه ی شما همراهان خوب کانال مبارک باشه ان شاءالله ✨🌷
مسابقه👇👇👇
😍به اسامی مبارک( علی) هدیه داده میشه 😍
🔴دوستانی که عضو کانال هستن در خانواده شون اسم فرزند یا شوهر یا پدرشون علی هست لطفا به آیدی زیر مراجعه کنند👇👇
@Sarbaaz_mahdi313
🔴پایان مسابقه تا ساعت ۲۴ روز عیدغدیر😊
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عیسی دارد برمیگردد، آماده باشید ...
⚠️ جوانان مسیحی برای #ظهور آماده شده اند!
بیداری جهانی
فلسطین رمز ظهور
ℹ️برای ظهور آماده هستیم؟؟
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فرماندهای که مدام در حال خواندن قرآن و زیارت عاشورا بود. و حالا فقط صدای دلنشینش در گوش بی بی سرور و دختران خودنمایی می کند. فرمانده بسیار مهربان، با دلی بدون کینه و کمک حال دوست و آشنا و غریبه، با اعتقادات راسخ برای همیشه رفت. و بیبی سرور ماند و دخترانش زهرا و نیلوفر و یاد و خاطره حاج احمد، حاج احمدی که "عند ربهم یرزقون " است.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
همسر شهید : وقتی حاج احمد به خواستگاری من آمد، دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم، برگهای که شماره تلفن حاج احمد روی آن نوشته بود را پاره کردم تا مادرم به آنها زنگ نزند، غافل از اینکه مغازه پدر حاج احمد، کنار مغازه پدرم است و با هم ارتباط دارند. . وقتی برای اولین مرتبه حاج احمد را دیدم خیلی به دلم نشست، خیلی شیک پوش، مرتب، منظم، ته ریش، و در کل یک تیپ به روزی داشت. و مهمتر از همه یک پاسدار بود، و من خیلی دوست داشتم با پاسدار ازدواج کنم. و این اتفاق افتاد. و در 24 تیر سال 75 ما ازدواج کردیم. و در طول این سالها من به غیر از خوبی هیچ چیز از حاجی ندیدم.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
حاج احمد خیلی وقت بود که حال و هوای رفتن داشت، دو مرتبه رفت و برگشت. اما مرتبه آخر که میخواست برود، حال و هوایش متفاوت بود. متفاوتتر از همیشه. گاهی اوقات عکس دوستان شهیدش را که به سوریه رفته بودند و شهید شده بودند را میآورد و میگفت: بیبی سرور این همرزم ما بود، خوشا به حالش به آرزویش رسیده است. با عکس شهدای مدافع حرم زندگی میکرد، عشق میکرد و ما را هم در این عشق کردن سهیم میکرد. و حال و هوای ما را هم عوض میکرد. سخنرانی سید حسن نصرالله را که در مورد شهادت بود را جزء به جزء برای من و دخترانم تعریف می کرد،
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
❣️بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم❣️
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💯
نماز اول وقت مثل شهدا ✨️
التماس دعا مخصوص ✨️
از لحظهای که روح شهید از تنش جدا می شود و زیبایی و معنویات آن لحظات را برای ما شرح میداد. و چقدر در آن لحظات آرام بود. آرامشی تا به ابدیت. میگفت: بیبی سرور لباسی را که برای دفاع از عقیله بنی هاشم میپوشم را مطمئن باش در نمیآورم ، و در راه دفاع از اهلبیت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شهید میشوم. هر کسی که در این راه قدم میگذارد برایش برگشتی نیست، چرا که وقتی به سوریه میروی و مظلومیت حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و حضرت بیبی رقیه (سلام الله علیها ) را میبینی، دیگر پای برگشتن نخواهی داشت. این جنگ، جنگ مکتب و دفاع از دین و شیعیان و مردم شیعه سوریه است. مردمی که گرفتار کافران شدهاند. تاریخ تکرار شدنی است و امروز واقعه عاشورا تکرار شده است.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
وقتی روز پروازش مشخص شد که برای آخرین مرتبه به سوریه برود، به منزل پدر و مادرش رفتیم و مثل همیشه دست مادرش را بوسید و از آنها حلالیت طلبید. روز آخر با ماشین خودش ساعت 5 عصر به اهواز رفت و ساعت 3 صبح دوباره به اندیمشک خانه خودمان برگشت. تا ماشین را به خانه بگذارد. همرزمانش هم در یک اتوبوس پشت سر حاج احمد آمده بودند تا از آنجا با اتوبوس به تهران بروند. آمد سوئیچ ماشین و موبایلش را به من داد و گفت: بی بی سرور از حالا به بعد اینها تقدیم شما. گفتم: حاج احمد این حرف را نزنید. انشاالله به همین زودی برمیگردی و همدیگر رو میبینیم. بگو بله، بگو بله میبینیم...
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
حاج احمد فقط نگاه به من کرد و نگفت بله، نگفت همدیگه رو میبینیم. گفت: بیبی سرور هر وقت دلتنگ شدی با عکسهایم حرف بزن، من خیلی خوشحالم که دارم برای دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) میروم. حاج احمد رفت و با خودش دل و عشق من را هم همراه خودش برد. تا قبل از شهادتش هفتهای یک مرتبه بیشتر زنگ نمیزد. دوستان و همکاران به حاجی میگویند ما از دل تو خبر داریم. که چقدر دلتنگ نیلوفر و زهرا هستی و ما میدانیم که تو چقدر دردانههایت را دوست داری. پس چرا هر روز به آنها زنگ نمیزنی؟ حاج احمد میگوید: من میدانم عاقبت من به شهادت ختم میشود. نمیخواهم دخترانم به زنگ زدن من عادت کنند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحاج_احمدمجدی
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯