eitaa logo
کارخونه تولید محتوا مهدی زراعتی
13.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
772 ویدیو
487 فایل
تامین و تولید محتوا برای فعالین حوزه کودک و نوجوان و ارائه تجربیات بیست ساله خودم تلفن، آیدی ، رزومه 👇 ۰۹۱۵۴۵۰۰۰۴۵ @zeraati_ir1 @zeraati_video شرایط تبادل و تعرفه تبلیغات 👇 @admin_zeraati_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃یه باغبون شرایط رشد رو فراهم میکنه، تا گل خودش مسیرش رو پیدا کنه.👌 یه خوب هم زمینه رو طوری محیا میکنه که متربی خودش انتخاب کنه زور و اجبار ممنوع❌ 💥🌸💥🌸💥🌸💥🌸 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
این که به بچه ها بیاموزیم، نعمت‌های خدا چیست و چطور باید شکرگزار آنها باشیم کار ساده ای است، اگر پیش از آن، مجموعه شکرخدا را از کلر‌ژوبرت خوانده باشید. این اثر با تصویرگری‌های دقیق و لطیف، قهرمانانی را به دنیای بچه‌های گروه سنی الف وب می آورد که هر موفقیت شیرین خودرا با سپاس از خدا همراه‌ سازند‌. زیر زمین بازی یکی از آن کتاب‌های دوست داشتنی که خوراکی های گوناگون را نیز به کودکان معرفی می‌کند و از انتشارات به‌نشر به کتاب‌رسان آمده‌است. ▫️ابعاد: 18.5*25.5 ▫️تعداد صفحات: 24 ▫️ناشر: ▫️نوع جلد: شومیز کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
37.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📯مربیان، معلمان، مبلغان و مجریان عزیز مسابقه آوردم براتون چه مسابقه ای خوراک اجرای این شبهاتون 💥😍 🎞کلیپ رو ببینید اگه از این مسابقه قرآنی جذاب و خفن خوشتون اومد مبلغ سی هزار تومان ناقابل رو به این شماره 💳 کارت 6037691613656560 واریز و فیش رو به این آیدی ارسال بفرمایید 👇 🆔 @admin_zeraati_ir ❤️کارخونه تولید محتوا @zeraati_ir 💎ما براتون می سازیم چیزی که دوست دارید 🤩
mp3 (21).mp3
1.33M
گوینده:فاطمه فضلی قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند، بچّه ها نیز چنان مى کردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشکل بود. اوّل : آنکه غذاى آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید. دوم : آنکه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید. امام على علیه السّلام فرمود: اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى کردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند هم خندون کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
⏰⌛️پاسخ سوالات سرکاری😁😜ویژه مربیان ۹) خیر.رنگ خاکستری خواهید داشت.😅 ۱۰) هیچ‌کدام. گرگ پیشتر بالای کوه است.😜 🌸موفقیت بچه های سرزمینم آرزوی من است.❤️😉 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها تولید بازی کار سختی هست درحالی که بچه های غزه دارن زیربمباران وحوش اسرائیل قربانی میشن😭 🔻قطعه شعری از کتاب خواهرم پرنده شو (مجموعه شعر برای کودکان غزه)چاپ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان براتون آماده کردم شاید یه همدردی باشه از طرف بچه های ایران با کودکان غزه 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅🍃🇵🇸🍃 ༅࿐✾🌸 🔰 نمی دانم چه شبهایی برات من دعا کردم نشستم گوشه ای غمگین برایت گریه ها کردم 🔰من اینجا و تو در آنجا دلم اما کنار توست نمی دانم چه اندازه دل من بی قرار توست 🔰تو انجا، توی اشک و خون تمام ابرها، آهت چگونه می توانم من بخوابم لحظه ای راحت 🔰بدون شهد لبخند ندارید زندگی مزه تو را هم دوست می دارم تو را ای کودک غزه کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
🌸کتاب خدایا اجازه !🌸 بعضی وقت ها بچه ها این قدر سوال می پرسند که والدین کلافه و سردرگم می شوند. پاسخ درست به سوال های کودکان اهمیت بسیار زیادی دارد چون هم عقاید و هم شخصیت آن را شکل می دهد. اگه کودک شما هم سوال های زیادی در مورد خدا در ذهن دارد، حتما این کتاب یا مشابه آن را تهیه کنید. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (22).mp3
2.16M
گوینده : فاطمه فضلی زیر نور گرم خورشید یک سنگ نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک تک و تنها نشسته بود.سنگی خمیازه ای کشید و نگاهی به اطرافش انداخت. محمد،پسر کوچک فلسطینی،با سر و روی خاکی در حالی که به دنبال چیزی روی زمین می‌گشت پایش به سنگ خورد. سنگ با خوشحالی گفت : سلام دوستم!چی شده،چرا انقدر ناراحت وخسته ای؟؟ محمد که اصلا خوشحال نبود سلامی کرد وگفت: دلم برای دوستام تنگ شده 😔 برای مدرسه ام برای خانه ی زیبا و آرامی که داشتیم. اما حالا.... سنگ با شنیدن حرفهای محمد،با ناراحتی گفت:منم تنها اینجا نشستم،هیچ کاری هم نمیتونم انجام بدم. اینقدر هم بزرگ نیستم که برای ساختن خانه از من استفاده کنن و انقدر هم کوچک نیستم که برای بازی بچه ها خوب باشم.. هیچ کس منو بر نمیداره. آخه من به چه دردی میخورم؟ راستی گفتی دلت برا خونتون تنگ شده؟ مگه خونتون چی شده محمد که با خاکهای روی زمین داشت بازی می‌کرد یک نگاهی به سنگ کرد وگفت: تقصیر اسرائیلی‌هاست،اونا به ما حمله کردن و به ما زور میگن و میخوان ما را از سرزمین زیبای فلسطین بیرون کنند... محمد محکم پایش را به زمین زد و گفت: اما ما بچه های فلسطینی و همه ی آدم بزرگها نمیزاریم و جلوی زور گویی آنها را میگیریم، مطمئنم که یه روزی فلسطین دوباره برای خودمان می‌شود. سنگ گفت : امیدوارم؛ اما یه سوال الان چرا اینجا هستی؟ محمد : راستش اومده بودم سنگ جمع کنم. سنگهایی که اندازه ی مشتم باشه سنگ با تعجب گفت:سنگ!!!!!!! چرا سنگ؟؟؟؟ سنگ صداشو صاف کرد و گفت: آهان تا با دوستات یه قل دو قل و هفت سنگ بازی کنی؟؟؟؟؟
گوینده: فاطمه فضلی به نام خدای مهربون، خدای ماه وستاره و درختهای زیتون اون طرف دریاهاتویه روستای قشنگ بچه هایی زندگی می‌کردند که خیلی مهربان بودند. توی روستا رسم بود، هربچه ای که به دنیا میومد، یه درخت زیتون به اسمش می کاشتند، اطراف این روستا پُر بود از درختهای زیتون که هرکدومشون به نام یکی از آدم‌های اون روستا بود. هرروز همینکه خورشیدخانم  طلوع می‌کرد، روشاخه های درختها پُر میشد از کبوترها، به اون کبوترهای خوش صدا کبوترهای چاهی میگفتن،  هیچ کس نمی‌دونست از کجا آمدند، بچه های روستا به دیدن سبزیِ درختهای زیتون، کبوترهای سفید وصدای بق بقو ی آنها عادت داشتند. اما یه روز یه اتفاق خیلی بدی افتاد، یه عالمه سربازهای بد بدون اجازه واردِ روستاشون شدند. اونها یک عالمه ماشین های بزرگ آورده بودند. و شروع کردن به صاف کردن زمین‌های اطراف روستا. کبوترهای چاهی آوازه خوان دسته به دسته از روی درختها بلند میشدن وبه آسمان پرواز می‌کردندو می‌رفتند. مردم روستا همه باهم رفتند واعتراض کردن، اما هر کسی که حرفی می‌زد، سربازان یا آنهارا   از روستا بیرون می‌کردند یا به شهادت می‌رساندند، سربازهای بد اخلاق هرروزردیف به ردیف درختهای زیتون رو قطع میکردن وبه روستا نزدیک و نزدیکتر  میشدن. اونها حتی اجازه نمی‌دادند که کسی وارد روستا بشه تا بتونه برا بچه ها آب وغذا بیاره. سعده و عبدالله خواهر و برادر دوقلو بودند،که پدرشون   هنگام مبارزه با سربازها شهید و مادرشان زخمی شده بود.  اونها هرروز با مادربزرگشون به مردمی که زخمی شده بودند کمک میکردند. دوقلوها هم مثل همه ی بچه ها دوتا نهال کوچیک زیتون داشتند. دیگه  ماشینهای بزرگ رسیده بودند به روستا و هر روز یکی یکی خانه  هارو خراب میکردند.اون روز خانه ی دوقلوها را هم خراب کردند. عبدالله که از شدت خستگی و گرسنگی ضعیف ولاغر  شده بود آمد پیش مادربزرگ وگفت:نگاه کنید درخت من وسعده را هم کندند، حالا چیکار کنیم؟ مادر بزرگ فکری کردو گفت :همه ی بچه های روستا رو خبرکنیدو..... مادر بزرگ عبدالله یه کیسه داشت پُر از هسته های زیتون، آخه هر کدوم از بچه ها که زیتون میخوردن، مادر بزرگ هسته های آنها را جمع می‌کرد، مادر بزرگ تو مشت هر کدوم از بچه ها  یک دانه هسته ی زیتون گذاشت وگفت:بچه های عزیزم پیروزی مالِ ماست، بروید وهسته ها را کمی دورتر از روستا به نام خود بکارید، ما روستای سرسبز وقشنگمان را دوباره می‌سازیم. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃