با همه جور آدمی جوش میخورد، یه بار یکی از رفقای نه چندان موجه که می دونست کیوان اهل این حرف ها نیست برای اینکه سر به سرش بذاره و باهاش شوخی کنه بهش گفته بود بیا بریم عرق بخوریم، اونم با کمال صراحت گفته بود باشه بریم ولی یه شرطی داره، دوستش بهش گفته بود باشه هر شرطی باشه قبوله فقط بگو چه شرطی؟! کیوان هم بهش گفته بود عرقش باتو مکانش با من! دوستش هم قبول کرده بود و رفته بود و با یه بطری عرق اومده بود سراغش که کیوان بهش گفته بود دم اذان ظهر بیا بریم مسجد اونجا عرق بخوریم!!! رفیقش که جاخورده بود گفته بود توی مسجد که نمیشه عرق خورد! کیوان هم بهش گفته بود عرق خوردن، عرق خوردنه مسجد و جای دیگه نداره و با این کارش اثر عجیبی روی دوستش گذاشته بود. #معلم_شهید_کیوان_تاجیک

قرآن برای کیوان اهمیت بسیاری داشت و از قبل انقلاب شروع کرده بودبم به تشکیل جلسات قرآن خانگی حتی به خاطر دارم همون جلسات ساده ی چهار پنج نفره قرآن به جلسات چند صد نفره ای ختم شد که از برکات و زحمات خالصانه شهید بود اما نکته ی خیلی زیرکانه تر اینکه کیوان از این جلسات برای کمک به دوتا بچه یتیم استفاده میکرد و وسایل جلسات قرآن رو میداد به اونا تا برای تشکیل جلسات باخودشون به مکان های جلسه قرآن بیارند و در عوضش بخشی از حقوقش رو به اونا میداد تا هم نیازشون رو برطرف کنند هم اینکه احساس سرشکستی نکنند و این کمک عزت مندانه اون باعث شد اون بچه ها با هر سختی ای که شده بزرگ بشند و در آخر هم مثل خودش معلم شدند. #معلم_شهید_کیوان_تاجیک