مجروحیت زهرایی رزمندگان #کربلای5
در فاصله بین عملیات کربلای 4 و 5 آقای منتظر گفت شما برای تخلیه مجروحین شیمیایی بروید قرارگاه کربلا بعد از شروع عملیات خودمان را میرسانیم گردان. گردانی که انتخاب کرده بودم گردان زهیر بود. رمز عملیات کربلای5 ، یا زهرا(س) بود. خیلی از شهدا و مجروحین ترکش و گلوله به صورت یا پهلویشان یا به هر دو سمت خورده بود. از جمله شهید مرتضی اکبری و شهید حمید اصفهانی. شهید اکبری مکبر نماز جمعه ورامین بود. بچه ها دیده بودند که در لحظه های آخر پاهایش را روی زمین میکشد اما نمیتوانستند کاری بکنند. حسین معاف، شاهد شهادت مرتضی اکبری بود. بچهها از شدت ناراحتی روحیه شان را از دست داده بودند.
ما در قرارگاه مشغول تخلیه مجروحین شیمیایی بودیم. کارمان این بود که به آنها لباس و صابون و شامپو بدهیم و بفرستیمشان حمام. مشغول تخلیه مجروحین شیمیایی بودم که دیدم با جناقم، «ابوالفضل مهرآذین» به همراه «مصطفی زاهدی» آمدند. ما تا آن موقع سه چهار هزار مجروح شیمیایی را تخلیه کرده بودیم. دیدم چشمان با جناقم پر از خون است. مصطفی زاهدی گفت: «حمید شهید شده، من جانشین گردانم، باید گردان را ببرم خط، عملیات داریم. شما زودتر برو ورامین، خبر شهادت حمید رو بده. من هم ترتیب انتقال شهید رو میدم.» یکی از بچههای لشکر «حمید اصفهانی» برادر خانمم بود. او فرمانده گروهان بود. قبل از عملیات میروند شناسایی که دیدهبان عراقیها، آنها را میبیند. با خمپاره میزنند به تویوتا و حمید اصفهانی هم بر اثر برخورد ترکش به صورت و پهلویش شهید میشود.
*راوی:جانباز #شهید_محمد_جعفریمنش
@zeynabian
ماجرای مجروحان شیمیایی #کربلای5
برای مرحله دوم عملیات باجناقم گفت: «حاضر شو برگردیم و خودمان را برسانیم.» او جانشین گردان بود و سریع رفت. من هم بعد از او با قطار رفتم اما به مرحله دوم عملیات نرسیدم. در مرحله سوم ما اطراف بصره بودیم. قرار بود لشکر 10 سیدالشهدا، کارخانه شیمیایی بصره را تصرف کنند. صدام هم گفته بود اگر ایرانیها بتوانند بصره را بگیرند، من هم کلید طلایی بغداد را به آنها میدهم. صدام هر چه نیرو داشت، داخل بصره ریخته بود. در مرحله سوم از قرارگاه خاتم الانبیا دستور دادند، فایدهای ندارد چون صدام دارد از سلاح شیمیایی استفاده میکند. ظرف یک هفته که در قرارگاه کربلا بودم، مرتب اتوبوس، اتوبوس مجروح شیمیایی میآوردند.
یادم میآید در همین عملیات کربلای5 هواپیماهای عراقی یکجا حمله کردند و به پادگان شیرجه میزدند و بمب خوشهای میریختند. بیش از 20 بار پادگان دوکوهه را بمباران کردند. در یکی از بمبارانها ما روی تپهای بودیم و شاهد بودیم که بمبهای خوشهای از بالا، صاف میآمد پایین روی کانتینرها و کانتینرها آتش میگرفت ما نزدیکی پادگان بودیم و چادرهای ما آنجا قرار داشت. البته تلفات ندادیم چون هدفشان پادگان دوکوهه بود. بعد از 20 دقیقه از پایگاه دزفول، چهار پنج تا اف چهارده بلند شد. هواپیماهای دشمن ترسیدند و فرار کردند.
*راوی:جانباز #شهید_محمد_جعفریمنش
@zeynabian