فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است، چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ندارم كه نمونه او را بزايد، يعنى انسان بى نظيرى بود.
فضل مى گويد: شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن.
شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد.
مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.
شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت، چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن مى برد و انسان را زمين گير مى كند.
#حکایت_روایت_حدیث
#لقمه_حرام
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
دو مرد از بيابانى مى گذشتند : يكى عابد و ديگرى نافرمان . عابد ، تشنه شد ، چندان كه از پا افتاد . همسفرش كه تُنگى داشت و كمى آب در آن بود ، به آن عابد كه به زمين افتاده بود ، مى نگريست . با خود گفت : به خدا سوگند ، اگر اين بنده نيك از تشنگى بميرد در حالى كه اين آب با من است ، هرگز به خيرى از خدا نخواهم رسيد ، و اگر اين آب را به او بنوشانم ، خودم خواهم مُرد . امّا او به خدا توكّل كرد و تصميمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشيد و باقى مانده اش را به او نوشانْد . عابد ، از جا برخاست و هر دو ، بيابان را پيمودند.
در روز قيامت ، آن نافرمان را براى حسابرسى نگه مى دارند و فرمان مى رسد كه او را به آتش ببرند . فرشتگان ، او را [به سوى دوزخ ]مى رانند . در راه ،آن عابد را مى بيند . مى گويد : فلانى! مرا نمى شناسى؟ عابد مى گويد : تو كيستى؟ مرد مى گويد : من فلانى هستم كه در آن روز گذشتن از بيابان ، تو را بر خويشتن ، ترجيح دادم. عابد مى گويد : آرى ، مى شناسمت . پس ، به فرشتگان مى گويد : بِايستيد! فرشتگان مى ايستند و عابد مى آيد تا آن كه در توقفگاه حساب مى ايستد وپروردگارش عزّ و جلّ را مى خواند و مى گويد : اى پروردگار من! تو خود مى دانى كه او به من نيكى كرده و چگونه در حقّ من ايثار كرده است . پروردگارا! او را به من ببخش.
پس ، خداوند مى فرمايد : «او از آنِ تو» . پس ، عابد مى آيد و دست برادرش را مى گيرد و او را به بهشت مى بَرَد .
المعجم الأوسط
#کار_نیک_خیر_ذخیره_آخرت
#حکایت_روایت_حدیث
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم
حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است
حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود
حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم
حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است
#گذشت
#حکایت_روایت_حدیث
#بیماری_دل
#پروفایل_مذهبی
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
مردی از #امام_سجاد(علیه السلام) سؤالات متعددی کرد و امام به همه آنها پاسخ داد.
مرد خداحافظی کرد و هنوز از در خانه بیرون نرفته بود که با خودش گفت بهتر است تا اینجا هستم سؤالات دیگری هم بپرسم، شاید بعدها به دردم بخورند.
مرد هنوز حرفی نزده بود که امام به او گفت در کتاب مقدس انجیل نوشته شده از آنچه که نمی توانید به آن عمل کنید نپرسید، زیرا علمی که به آن عمل نشود باعث دوری از خداوند می شود.
#علم_بدون_عمل
#دوری_از_خدا
#حکایت_روایت_حدیث
(𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
روزی #خداوند به #فرشته ای فرمان داد که به زمین برو و با ارزش ترین چیز دنیا را بیاور.
فرشته به میدان #جنگ رفت و آخرین قطره خون #جوانی را که در #دفاع از وطنش کشته شده بود را آورد.
خداوند فرمود:این #خون با ارزش است اما باارزش ترین را بیاور.
فرشته سالها جستجو کرد و آخرین نفس های #پرستاری را که از #بیماران زیادی مراقبت کرده بود را با خود آورد.
خداوند فرمود: این#نفس با ارزش است اما بازهم جستجو کن.
فرشته به زمین برگشت.
شبی مرد #شروری را دید که میخواست از جنگل بانی انتقام بگیرد. مرد شرور نزدیک کلبه ی جنگلبان شد و از پنجره صدای زن جنگلبان را شنید که به پسرش دعا و مناجات با خدا را میآموخت.
مرد با شنیدن #دعا و #مناجات ناگهان تکانی خورد و به یاد #کودکی خود افتاد که #مادرش همین دعاهارابه او می آموخت. چشمان مرد از #اشک پر شد و همان جا #توبه کرد فرشته قطره اشکی از چشم مرد را برداشت و به نزد خدا برد.
خداوند فرمود: این قطره اشک با ارزش ترین چیز در #دنیاست.اشکی که از سر #پشیمانی ریخته شده و درهای #بهشت را باز میکند.
#حکایت_روایت_حدیث
#داستان_کوتاه
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
#نصیحت_حضرت_علی(علیه السلام)
اگر كسی از تو عذر خواهی كرد تو نیز عذر او را بپذیر (كه نشانه شخصیت والای تو است)
ای مالک بدان مردم اغلب بی انصاف و بی منطق و خودمحورند،آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ، ولی تو مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی تو شریف ودرستکار باش.
نیکیهای امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.
بهترین های خودت را به دیگران ببخش ، حتی اگر اندک باشد .
در انتها خواهی دید ، آنچه می ماند میان تو وخدای توست نه میان تو و مردم .
نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر
نهج البلاغه
تحفالعقول، صفحه ٨٢
#حکایت_روایت_حدیث
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻
#حضرت_علی_علیه السلام میفرمایند:
مردم دنیا در کار دنیا دو گونهاند:
۱- آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندهاش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان. پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد.
۲- آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند، پس بى آنکه کار کند بهره وى از دنیا بسوى او تازد، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست.
وصف حال گروه اول:
کسانی هستند که برای رسیدن به مال دنیا به هر کاری دست میزنند، فراموش میکنند که خدایی هم هست، بهشت و جهنمی هم هست. پول روی پول انباشته میکند و خیال میکنند پول خوشبختی و امنیّت از بیماری و مرگ میآورد، زهی خیال باطل! دائم در ترس و اضطراب است. گمان میکند اگر در ثروت اندوزی کوتاهی کند، فرزندان و ورثهاش فقیر و بیچاره خواهند شد. چنین کسانی تمام عمر و جوانی و خوشی خود را باختهاند در قبال سود دیگران. یک ارزن به رازقیّت خدا اعتماد نکردند و زمانی بیدار میشوند که کار از کار گذشته و در حفره تاریک قبر سرازیر شدهاند.
وصف حال گروه دوم:
کسانی که از مال دنیا استفاده میکنند برای رسیدن به زندگی سعادتمند جاودان. کسی که به رازقیّت خداوند مهربانش اعتماد کامل دارد و خودش را دربست به او سپرده و راضی است به رضای او. چنین کسی بدون اینکه خودشان را برای رسیدن به مال دنیا به زحمت بیاندازد و حرص و جوش بخورد، دنیا و ثروت به سویش میتازد. خوشا به حالشان که هم دنیا دارند و هم آخرت. چنین کسانی همیشه به یاد خدا هستند و خدا هم همیشه به یاد آنهاست. نزد خدا آبرو دارند و هر چه از خدا بخواهند ، خدا به آنها میدهد چون خدا هر چه خواسته آنان عمل کردهاند.
#حکایت_روایت_حدیث
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻