eitaa logo
♕‌زیــنـــبـــیـــه♕
1.8هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
41 فایل
کُلُنا عَـباسُکَ یا زیـــنـب به جمع محبین اهل بیت بخصوص‌خانم زینب کبری(س) وفدائیان ره خوش آمدید💐 خواهران/برادران✨ کلی استوری بیوپروفایل و...باکیفیت تولید خودمون رومیذاریم باماباشید دوستانتون روهم دعوت کنیدخوشحال میشیم🌹❣️ ارتباط با خادم کانال @Ehsan_8383
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴‍ داستان سگ و بيابان گرد... ✍داستانی دیدم در بوستان سعدی كه به شعر در آورده است؛ خلاصه اش را عرض مي‌كنم. می گفت: یک نفر بیابانی و چادر نشین در بیابان، به یک سگ وحشي برخورد کرد. آن سگ، پای این بنده خدا را گاز گرفت. خیلی ناراحت شد و سگ را زد و فرار کرد. 🏠بعد به خانه آمد و خیلی ناراحتي و گریه مي‌كرد. دختری داشت؛ آمد و گفت: «بابا! همه اش تقصیر خودت است آن سگ که پاي تو را دندان گرفت، تو هم می خواستی پایش را دندان بگیری. پایش را دندان نگرفتی، حالا هم همین طور ناراحتي و گریه مي‌کني». پدرش گفت: «بابا! اگر دنیا را هم به من بدهند، دندانم را به پای سگ آلوده نمی کنم.»( بوستان سعدي،باب چهارم، در تواضع) 🔵 در مسائل اجتماعی هم همین طور است؛ اگر كسي در صحبت کردن به شما تعدی کرد، شما این خلاف را تكرار نکن و عفت و نجابت خودت را حفظ کن. احکام شرع را در وجود خودت پياده كن. او که کار بدی کرده، خودت می‌گویی که كار بدی کرده؛ شما دیگر این کار بد را تکرار نکن. ملائکه جواب او را می دهند. 🎙🌸 حضرت آيت الله ناصري (ره) 📝 👌 ❤️ 💙 ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
🔴 حکایت موسی و بهشت روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و... کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! " چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی ! موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد ! 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی میگردد، گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه میبرند، گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟!🥺 | ☺️💜| | 🪴💕| |‌ 📔  | ᘜ𝒋𝒐𝒊𝒏☟︎︎︎ ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
📌 دلی که تو داری... 🔹روزی واعظی به مردمش گفت: هرکس دعا را از روی اخلاص بگوید، می‌تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود. 🔸جوانی ساده و پاک‌دل که خانه‌اش در خارج از شهر بود و هر روز می‌بایست از رودخانه می‌گذشت، در پای منبر بود. 🔹چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. 🔸هنگام بازگشت به خانه، دعاگویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت. 🔹روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می‌کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. 🔸روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. 🔹واعظ نیز دعوت جوان پاک‌دل را پذیرفت و با او به راه افتاد. 🔸چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت. اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام برنمی‌داشت. 🔹جوان گفت: ای بزرگوار! تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم، پس چرا اینک بر جای خود ایستاده‌ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن! 🔸واعظ، آهی کشید و گفت: حق، همان است که تو می‌گویی، اما دلی که تو داری، من ندارم! ۰.....: 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
📌 به خدا نزدیک شو 🔹در پای منبر عالِمی بزرگ مردم زیادی می‌نشستند. روزی عالم متوجه شد جوانی مدتی است که در پای منبر او حاضر نمی‌شود. پس سراغ او را گرفت. 🔸گفتند: آن جوان دیگر از خانه بیرون نمی‌آید و مشغول عبادت است. 🔹عالِم پیش او رفت و پرسید: ای جوان! چرا درب خانه بر روی خود بسته‌ای و عبادت می‌کنی؟ 🔸جوان گفت: برای نزدیک‌شدن به خدا باید درب بر روی خود بست و خانه‌نشین شد. 🔹عالم گفت: هرگاه دیدی به مردم نزدیک‌‌تر می‌شوی و در میان مردم و برای مشکلات آنان همت می‌کنی، بدان به‌ خدا نزدیک شده‌ای. تو که درب بر روی خود بسته‌ای و از مردم گریزان هستی بدان از خدا دورتر می‌شوی. 💠 چه زیبا مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه فرمودند: كُن فِی النَّاس فَلا تَكُن مَعَهُم؛ در میان مردم باش، اما مانند آنان مباش. (یعنی دلت با خدا باشد و جسمت در بین مردم) 💠 ۰.....: Join ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
📌 همیشه برای انجام کارهایت «ان شاءالله» بگو! 🔹‍‌روزی زنی از همسرش پرسيد: فردا چه می‌كنی؟ 🔸مرد گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می‌روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می‌روم و علوفه می‌چينم. 🔹همسرش گفت: بگو ان شاءالله. 🔸مرد گفت: ان شاءالله ندارد. فردا يا هوا آفتابی‌ست يا بارانی! 🔹از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد. مرد را گرفتند و كتک زدند و هرچه داشت با خود بردند. 🔸مرد نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. 🔹همسرش گفت: كيست؟ 🔸مرد گفت: ان شاءالله كه منم! 💢 همیشه ان شاءالله بگویید، حتی درمورد قطعی‌ترین کارها. 🔰خداوند در قران می‌فرمایند: 🌿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّه؛ ✨ «و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می‌دهم، مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد.» (کهف: ۲۳ و ۲۴) ‍‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‍ 💠۰.....: Join ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻
🍂」‌ تو‌شلوغےعاشورادرکربلا،ديدم‌زنےباعباے عربےروبروےحرم‌سيدالشهدا🧕🏼⃟🕌 بالهجہ‌وكلام‌عربےباارباب‌ سخن‌ميگويد🙂⃟✋🏽 عربےراميفهميدم☺️⃟🔍 زنِ‌عرب‌میگفت😢⃟💔 آبرويم‌رانبر،بہ‌سختےاذن‌زيارت‌از شوهرم‌گرفتہ‌ام🤒⃟🥀 بچہ‌هايم‌راگم‌كرده‌ام😰⃟💔 اگربابچہ‌هابہ‌خانہ‌برنگردم😱⃟🥀 شوهرم‌مراميكشد😭⃟✋🏽 گريہ‌ميكردوباسوزِنجوايش‌اطرافيان‌ هم‌گريہ‌ميكردند😭⃟🎈 كم‌كم‌لحن‌صحبتش‌تندشد😓⃟🍃 توخودت‌دخترداشتے🙂⃟🖤 جان‌سہ‌سالہ‌ات‌كارےبكن🙁⃟💔 چندساعت‌است‌گم‌كرده‌ام‌ بچہ‌هايم‌را😔⃟💔 كمےبہ‌من‌برخورد😕⃟👎🏽 كہ‌چرااين‌طورداردباامام‌حسين‹ع› حرف‌میزند🤧⃟🌪 ناگهان‌دوكودک‌ازپشت‌سرعبايش‌ راگرفتند😇⃟✋🏻 يُمّايُمّاميكردند🙂⃟ زن‌متعجب‌شد😳⃟🔍 باخودگفتم‌لابدبايدالان‌ازارباب‌ تشكرکند☺️⃟🌱 بچہ‌هايش‌رابہ‌اودادند🧒🏻⃟👦🏻 امابیخيالِ‌ازبچہ‌هاےتازه‌پيداشده‌ دوباره‌روبروےحرم‌ايستاد😢⃟🥀 شدت‌گريہ‌اش‌بيشترشد🤒⃟🔍 همہ‌تعجب‌كرده‌بوديم😳⃟🔭 رفتم‌جلووگفتم🚶🏿‍♂⃟✨ خانم‌چراهنوزگريہ‌ميكنے🤔⃟🗝 خداراشاكرباش☺️⃟🤲🏽 زن‌باگريہ‌عجيبےگفت😭⃟💔 من‌ازصاحب‌اين‌حرم‌بچہ‌هاےلالم‌راكہ‌ لال‌مادرزادبودندخواستہ‌ام😭⃟🥀 امانہ‌تنهابچہ‌هايم‌رادادند🙂⃟❤️ بلكہ‌شفاےبچہ‌هايم‌راهم‌امضاكردند☺️⃟ اللهم‌الرزقنازیارت‌الحسین‹ع›ᬼ😔🥀 ألـلَّـھُـمَ؏َجِّـلْ‌لِوَلـیِـڪْ‌ألْـفَـرَج 🤲🏼 ✾ᘜ𝒋𝒐𝒊𝒏☟︎︎︎ ‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹ در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇 ༺༻@zeynabieh12༺༻