eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.7هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : نازکی هلال را بنگرم یا دله نازکِ کودکی در صحرای جمیل زینب سلام الله علیها؟! چرا ماه شیرینِ با شما آغاز می شود؟ گمانم نوه ی اربابِ دلها بودن، آنقدر شیرین است که کام تمام دنیا را کند! ای شکافنده ی و ای دریای معرفت، یقین دارم آغاز راهِ خدا از باب شما بی حکمت نیست... دلهای ما را به نور علم و الهی روشن بفرما ای حضرت العلوم (ع). 📸 هنرمند: خانم ن. نظری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 امشب می‌درخشد، آسمان لبخند می‌زند و ستارگان فرش های کودکی میشوند، که آغازگر امامت و ولایت است💫 ولادت پدر ، یار و یاور ، حضرت علی (ع) بر امام منتظر و تمامی شیعیان عاشق مبارک باد🌸 کلیپی از زحمات به مناسب میلاد مولانا امیرالمومنین تقدیم نگاهتان باد. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 آسمان، بغض کرده بود... آن شب ستاره ها غمگین به کوفه می نگریستند و از شرم، خود را با ابرها پوشانده بود! آهنگ رفتن به سوی کرد. برخاست و کمربندش را محکم تر بست. نخستین گام راکه برداشت، زمین و زمان به التماس افتاد... ◾️مراسم عزاداری امیر المومنین علی علیه السلام◾️ شنبه ۳ اردیبهشت ساعت:۱۵ از پذیرش پسران بالای ۳ سال معذوریم🚫 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت نهم. نزدیک آماده نماز شدیم و بحث در مورد نحوه رفتار با مربی پیش آمد و نکاتی را مطرح کردم که از امیر المومنین علیه السلام در یاد گرفته بودم و لازم بود تذکر بدم. تو این فاصله با هم ارتباط گرفتم الحمدلله آنها هم رسیدند. بعد از نماز و در رستوران آماده حرکت شدیم ولی چون یکی از بچه ها پایش آسیب دیده بود مجبور شدم دو نفر رو بزارم پیشش که با ماشین بیایند. تو همین لحظه یکی از بچه ها از خبر داد که اصلا جا نیست تو ها. لذا برنامه را یک تغییری دادیم به این ترتیب که تا عمود ۱۲۳۷ حرکت کنیم و بعد بقیه را پنجشنبه بعداز ظهر نزدیک غروب بریم که دیگه به موکب احتیاج نباشد. راه افتادیم با ذکر الله... یک بحثی بشدت رو مشغول کرده بود. تا اومدم تو افکارم خودم غرق بشم. یکی از بچه ها شروع کرد به سوال کردن، فهمیدم الان من این هست. سعی کردم هر چی بلد هستم رو بگم. در ضمن حرف زدن مثل همیشه چاشنی بود. چون معتقدم که حقیقی پروردگار است و بس... لذا اوست که باید تربیت کند. بعد از کلی صحبت فکر کنم بازم منظور من رو خوب درک نکرد. چقدر متاسفم از اینکه بعضی از افراد کتابهای زندگینامه عرفا را میخوانند و دچار میشوند. فکر میکنند که با دو روز و نه عبودیت می‌توانند به کشف و شهود و... برسند. غافل از اینکه خود این امر خلاف است! و خداوند عبارات را برای رسیدن به بندگی وضع کرده است به هر حال من فقط گوینده هستم و اثر گذاری با ... بعد از اینکه صحبتم باهاش تمام شد، بچه هایی که صحبت ما را شنیده بودند استفاده های خودشان را از بحث گفتند. هر کس خودش را دریافت کرده بود. بعد از آن در خودم فرو رفتم موضوع "قبول" ذهنم رو در گیر کرده! اینکه حضرت زهرا سلام الله علیه و امام حسین علیه السلام هم به مقام قبول رسیدند. قبول همه چیز از طرف پروردگار... بحث مهمی است!! تو این سفر در گیر ماجرایی شدم که برام سخت بود و این چند روز ذهنم در گیر بود. گفتم خدایا خیلی درد داره ولی قبول کردم! بعد یهو ذهنم رفت سراغ علت و اثر گذاری اش. می‌تونه یکی از نیت های پیاده روی در جهت هدف خلقت باشه که با آمدن ولی عصر ارواحنا به الفدا محقق میشه. انگار سیر تاریخ از جلوی رژه می‌ره! می‌دونم خیلی زود دلم برای این شبها تنگ میشه... رفتیم تا به دانشگاه رسیدیم. موکب خانم ام البنین. آنقدر خسته بودیم که نای راه رفتن نداشتیم لذا به مدیر موکب که یک خانم عراقی مهربان بود گفتم : نحن تعبان... او هم به خادمهای آنجا یک چیزی گفت و ما را راهنمایی کردند همه جا پر شده بود لذا تو‌ محیط چمن تشک دادند و خوابیدیم. شب هجدهم داشت میدرخشید و ستاره ها چشمک میزدند. یاد ایوان خانه در طالقان افتادم. همیشه آسمان برای من نشان معنویت و نزدیکی به خدا داشت... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f