یک بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخانه. مقرر کرده بود برای جابجایی وسایل بسیج، حتماً باید نامهنگاری شود. همه کارها با مقررات و هماهنگی او بود. من که خودم را قاطی این ضابطه ها نمی کردم ،هر کاری به نظرم درست بود، همان را انجام می دادم .جلسه داشتیم ،آمد اتاق بسیج خواهران. با دیدن قفسه خشکش زد😁. چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشتر هایش ور میرفت. مبهوت مانده بودیم. با دلخوری پرسید:« این اینجا چیکار میکنه؟» همه بچه ها سرشان را انداختن پایین. زیر چشمی به همه نگاه کردم، دیدم کسی نُطُق نمیزند. سرم را گرفتم بالا با جسارت گفتم:« گوشه معراج شهدا داشت خاک میخورد آوردیم اینجا برای کتابخانه!»😊 با عصبانیت گفت:« من مسئول تدارکات و توبیخ کردم! اون وقت شما به این راحتی میگین کارش داشتین!» این حرف دلم رو گذاشتم کف دستش:« مقصر شمایید که باید همه کارها را زیر نظر و با تایید شما انجام بشه! این که نشد کار!» لبخند نشست روی لبش و سرش را انداخت پایین.☺️ با این یادآوری که« زودتر جلسه را شروع کنید» بحث را عوض کرد.............
*✍️ادامه دارد...*
💢خاکریز💢
https://eitaa.com/zeynabiyon•
#چهارمحال_و_بختیاری #زینبیه_فارسان #قصه_دلبری.❤️قسمت ۱:❤️
*جهت هدیه به روح شهدا و سلامتی دست اندرکاران این کتاب ۱۰۰ صلوات ذکر فرمایید.*
*« به نیت ظهور دعا برای سلامتی آقا امام زمان عجل الله فراموش نشود.»*
🗣به روایت همسر شهید مدافع حرم،محمد حسین محمدخانی:
🔴نمیدانم گفتن دارد یا نه. از طرف خانم ها چند تا خواستگار داشت. مستقیم به او گفته بودند، آن هم وسط دانشگاه.🧐😳 وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم، اونم با چه کسی!😖 اصلا باورم نمیشد. و عجیب تر از اینکه بعضی از آنها مذهبی هم نبودند.
حسابی کلافه شده بودم.😫 نمیفهمیدم که جذب چه چیز این آدم شده اند. این سوال به ذهنم سوزن می زد و در مغزم جولان می داد. برایش حرف و حدیث درست کرده بودند. مسئول بسیج خواهران تاکید کرد:« وقتی زنگ زد، کسی حق نداره جواب تلفن رو بده، الا خودش!»
برای من اتفاق افتاده بود که زنگ بزنند و جواب بدهم. باورم نمی شد این صدا صدای او باشد. بر خلاف ظاهر خشک و خشنش، با آرامش وطمأنینه حرف میزد. چون صدایش زنگ و موج خاصی داشت.🙂
از تیپ خوشم نمی آمد.😬 دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شیش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مشکی میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیش از تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه میرفت کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.☹️
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم می گفتم:« این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه ۶۰ پیاده شده و همون جا مونده.!»😁 به خودش هم گفتم .آمد و اتاق بسیج خواهران و پشت به ما ورو به دیوار نشست آن دفعه را خود خوری کردم. دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیوفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. بلندبلند من ترازم را به بچه ها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود. زور میزد جلوی خنده اش را بگیرد.🙃
معراج شهدای دانشگاه که ارث پدرش بود.هر موقع میرفتیم، با دوستانش آنجا می پلیکیدند. زیرزیرکی می خندیدم و می گفتم:« بچه ها، بازم دارودسته محمدخانی!»😃
بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاه و کار و کردارش موافق بودند، بعضی هم مخالف. معروف بود به تند روی کردن و متحجر بودن. از او حساب می بردند، برای همین ازش بدم می آمد. فکر می کردم از این آدمهای خشک مقدس آن طرف بام افتاده است.
آنهایی که با افکار و رفتارش موافق بودند میگفتند:« شبیه شهداست، مداحی میکنه، میره تفحص شهدا!»☺️ با نگاه عاقل اندر سفیهی به آنها می خندیدم که این قدرها هم آش دهن سوزی نیست.
🙄 کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار میشد. دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کرده اند. به مسئول خواهران اعتراض کردم:« دانشگاه به این بزرگی و این چند تا تکه موکت!» در جواب حرفم گفت:«همینا هم بعیده پر بشه!» وقتی دیدم توجهی نمیکند، رفتم پیش آقای محمد خانی. صدایش زدم. جواب نداد. این مدلی بود. باید چند بار داد می زدیم تا میشنید می آمد. سر به زیر آمد که:« بفرمایید!» برون مقدمه گفتم:« این موکتا کمه!» گفت:« قد همینشم نمیان» بهش توپیدم: ما مکلف به وظیفه نه نتیجه!»😡 او هم با عصبانیت جواب داد:« این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟» بعد رفت دنبال کارش. همین که دعا شروع شد، روی همه موکت ها کیپ تا کیپ نشستند. همهشان افتادن به تکاپو به حالا از کجا موکت بیاوریم.😉
💢 لوگوی جالب و متفاوت روز قدس امسال با تصویرسازی از دست بریده فرمانده شهید سپاه قدس☝️
🔺سپهبد قاسم سلیمانی: همهی دعوای غرب با عالم اسلام بر سر مسجدالاقصی و همهی توطئههای حول عالم اسلامی هم بر سر همین مسجد است.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#چهارمحال_و_بختیاری
#زینبیه_فارسان
#پذیرش
حضور خانم حیدری معاون پژوهش مدرسه علمیه #زینبیه_فارسان در محلات فارسان و شهر باباحیدر جهت امر #پذیرش بصورت تبلیغ چهره به چهره و بیان اهمیت و ویژگی های مدارس علمیه جهت سربازی امام زمان عج و مهم بودن این امر همچنین بیان مزایا و شرایط عالی پذیرش حوزه های علمیه در دو مقطع تمام وقت روزانه و خوابگاهی و پاره وقت
🛑.@zeynabiyon
#چهارمحال_و_بختیاری
#زینبیه_فارسان
#القدس_لنا
بروشور #القدس _لنا تهیه و تنظیم شده توسط معاونین پژوهش و فرهنگی مدرسه #زینبیه_فارسان . مورخ ۱/۳/۹۹.
@zeynabiyon
#چهارمحال_و_بختیاری
#زینبیه_فارسان
#عید_سعید_فطر بر همه شما دوستان و همراهان گرامی مبارک .
@zeynabiyon
#چهارمحال_و_بختیاری
#زینبیه_فارسان
#عید_سعید_فطر بر همه شما دوستان و همراهان گرامی مبارک .
@zeynabiyon
هدایت شده از شاخص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ماجرای رنگ خاکستری چشم های حاج قاسم از زبان دخترش
🌍 eitaa.com/shakhes1 ایتا
🌍http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
هدایت شده از موسسه مصاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نفتکشهای ایرانی یکی پس از دیگری وارد آبهای ساحلی ونزوئلا میشوند
🔹دومین ️نفتکش از ناوگان اعزامی ایران به ونزوئلا به نام «فارست» تا ساعتی دیگر وارد منطقه اسکورت در آبهای ساحلی ونزوئلا در دریای کارائیب خواهد شد.
🔹نفتکش فارست پس از ورود به منطقه انحصاری اقتصادی ونزوئلا با اسکورت ناوهای نظامی این کشور به سمت یکی دیگر از بنادر ونزوئلا هدایت خواهد شد.
🔹اولین نفتکش ایرانی به نام «فورچون» که با اسکورت ناوهای جنگی ونزوئلا به سمت یکی از بنادر این کشور هدایت و در بندر تعیینشده پهلو گرفته است تا محموله خود را تخلیه کند
🔹سومین نفتکش ایران بنام «فاکسون» نیز روز چهارشنبه حدود ساعت ۱۴ به وقت محلی (۲۲:۳۰ به وقت تهران) به موقعیت اسکورت خواهد رسید
✅ @Masaf
#چهارمحال و بختیاری
#زینبیه _فارسان
#پذیرش_هریار یک سرباز
حضور معاون آموزش ومعاون فرهنگی مدرسه علمیه زینبیه سلام الله علیها در دبیرستانهای سطح شهر و صحبت با مدیران و نصب پوستر پذیرش در سطح مدارس ودادن بسته های تبلیغی جهت توزیع بین دانش آموزان
@zeynabiyon