eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
376 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @ESHRAGhiAT ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
: فک ڪنم گفت: علوی -چییی ، علوے؟!؟! : میشناسیش؟؟ همکلاسیتونه؟؟ -چے؟! 😨 .☺️ ها؟!ا آهان..اره.. فک کنم بشناسم بعد اینڪه مامان از اتاقم بیرون رفت نمیدونستم از شدت ذوق زدگی چیکار کنم ؟ 😊😊 یعنی بالاخره راضی شد بیاد؟! ولی شاید یه علوی دیگه باشه؟! نه بابا مگه چند تا علوی داریم که هم دانشگاهی هم باشه . تو همین فکرها بودم که زهرا برام یه استیکر لبخند 😊 فرستاد منظورش رو فهمیدم و مطمئن شدم که خواستگار آقا سیده 😊 -سلام زهرایی..خوبی؟! : ممنونم. ولی فک کنم الان تو بهتری 😊😊😆 -زهرا؟؟ حالا چطوری راضی شدن؟؟ : دیگه با اون قهرهایی که شما میکنی اگه راضی نمیشد جای تعجب داشت 😃 . - ای بابا 😂😂 . روزها گذشتن و شب خواستگارے رسید. دل تو دلم نبود. هم یه جوری ذوق داشتم و هم یه جوری استرس شدید امانمو بریده بود. یعنی مامان و بابا با دیدن سید چه عکس العملی نشون میدن؟! یعنی سید خودش چیکار میکنن امشب؟؟ اگه نشه چی؟! 😔 و ڪلی فکر و خیال تو ذهنم بود و نفهمیدم اون روز چجوری گذشت. اصلا حوصله هیچ کاری نداشتم و دوست داشتم سریع تر شب بشه .😊 بابا و مامان مدام ازم سوال میپرسیدن! حالا این پسره چی میخونه؟؟ وضعشون چطوریه؟! و ڪلی سوالاتی که منو بیشتر کلافه میڪرد هرچی ساعت به شب نزدیکتر میشد ضربان قلب منم بیشتر میشد...صدای ڪوبیدن قلبمو به راحتی میشنیدم. خلاصه شب شد و همه چیز آماده بود که زنگ در به صدا دراومد. 😓 از لای در آشپزخونه یواشکی نگاه میڪردم 😞 . اول مادر سید که یه خانم میانسال با چادر مشکی بود وارد شد و بعدش باباش که یه آقای جا افتاده با ظاهر مذهبی بود و پشت سرشون هم دیدم سید روی ویلچر نشسته و زهرا که کاور مخصوص چرخ ویلچر برای توی خونه رو میڪشه و بعدش ویلچر رو اروم حرکت داد به سمت داخل.. با دیدن سید بی اختیار اشک ذوق تو چشمام حلقه زد 😢 . تو دلم میگفتم به خونه خانم آیندت خوش اومدی 😊 . بعد اینڪہ زهرا و سید وارد شدن، دیدم بابام رفت و راه پله رو نگاه ڪرد و برگشت تو خونه و با یه قیافه متعجبانه گفت: شما رسم ندارین اولین بار آقا داماد رو هم بیارید؟! 😆 آقای مهندس چرا نیومدن؟! 😊 ☺️ که مادر سید آروم با دستش آقا سید رو نشون داد و گفت ایشون آقای مهندس هستن دیگه 🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf