#عطر_یاس
#قسمت_بیست_و_یک
:من
: اینکه ...
سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه.
: اینکه... آخه چه جوری بگم... .
: لا اله الاالله... 😐
: خیلی سخته برام 😔
- اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم؟؟
: نه...اینکه... خواهرم...
: راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته...
: شاید اصلا درست نباشه حرفم 😞
: ولی حسم میگه که باید بگم...
: منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه و بعد بگم که خدای نکرده ناراحتی و چیزی پیش نیاد .
: اجازه هست رو راست حرفمو بزنم؟!
-بفرمایید 😊
: راستیتش
: من...
: من...
: من از علاقه شما به خودم از طریقی خبردار شدم و باید بهتون بگم متاسفانه این اتوبان دو طرفه ست.
چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم 😶 . تا شنیدم تو دلم غوغا شد ولی به روی خودم نیاوردم 😌
: ولی به این دلیل میگم متاسفانه چون بد موقعی دیدمتون..بد موقعی شناختمتون..بد موقعی... 😔
- بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود ?
: باید بگم من غیر از شما تو زندگیم یه عشق دیگه دارم و به اون هم خیلی وفادارم و شما یه جورایی عشق دوم منید 😔 .
: درست زمانی که همه چی داشت برای وصل من و عشقم جور میشد سر و کله شما تو زندگیم پیدا شد.
و همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسرد کنه 😔 .
من از بچگی عاشقشم . .خواهش میکنم نزارید به عشقم که الان شرایط جور شده که دارم بهش میرسم..نرسم .
دیگه تحمل نکردم 😡 میدونستم داره زهرا رو میگه 😢😢 اشک تو چشمام حلقه زد 😢
به زور صدامو صاف کردم و گفتم خواهشا دیگه هیچی نگید...هیچی 😢😡
: اجازه بدید بیشتر توضیح بدم .
-هیچی نگید 😳
و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم و وقتی رسیدم حیاط صدای گریه هام بلند بلند شد 😢 تمام بدنم میلرزید 😢 . احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود..پاهام رمق دویدن نداشتن 😢😢 توی راه زهرا من و دید و پرسید ریحانه چی شده؟!
ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم 😢😢 . تو دلم فقط بهشون فحش میدادم. رفتم خونه با گریه و رو تختم نشستم 😢 .
گریه ام بند نمیومد 😢😢 .گریه از سادگی خودم 😔 . گریه از اینکه گول ظاهرش رو خوردم 😔 . پسره زشت بدترکیب، صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی 😢 . منو بگو که فک میکردم این خدا حالیشه 😢
اصلا حرف مینا راست بود. 😔 . اینا فقط میخوان ازدواج کنن که به گناه نیوفتن 😔 . ولی... اما این با همه فرق داشت 😢 .
زبونم اینا رو میگفت ولی دلم داشت خاطرات مشهد و این مدت بسیج رو مرور میکرد و گریه میکردم..گریه میکردم چرا اینقدر احمق بودم. یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد 😢 .
🌸🍃
🌸🍃
🌸🍃🌸