#خاطرات_شهید 🌷
داشتیم براے عملیات آماده مے شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توے چادر تا نماز بخونیم و حرڪت ڪنیم منطقہ شناسایـے شده بود و بمباران شروع شد توے چادر مشغول نماز خواندن بودیم ڪہ دو سہ تا راڪت افتاد ڪنار چادر ما برادرے ڪہ درحال تشهد بود یڪهو بہ #سجده رفت وهمانطور ماند...
دیدم از ڪنار پیشانے اش رگہ خونے بیرون زد یاد ضربت خوردن حضرت علے(ع) افتادم این بچہ ها بہ آقاے خودشان اقتدا ڪردند حتے شهادتشان هم #علے_گونہ بود...
#نماز_اول_وقت✅ با ما همراه شوید...👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات_شهید
●ایشان به نماز اول وقت آن هم به جماعت اهتمام خاصی داشت وهمچنین التزام ویژه ای به ولایت فقیه داشت وهمیشه پیگیر سخنان مقام معظم رهبری(مدظله العالی) بود
●و همچنین علاقه غیر قابل وصف شهید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت تاحدی که همیشه ایشان رابا لفظ مادرم خطاب میکرد وهمیشه میگفت ازخدا میخواهم به من سه دختر عطا کند ونام هرسه را فاطمه خواهم گذاشت وهمچنین نظم ایشان در امور را میتوان ازشاخصه های بارز این شهید برشمرد.
✍️راوی:همسر شهید
#شهید_موسی_جمشیدیان
#سالروز_شهادت 🌷
#نمازاول_وقت👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈د
#خاطرات_شهید
●همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد...
○اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهرهاش
وحزن و اندوهش در درونش می باشد.
●اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهرهای بـود کـه با لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت با او هیچ کـس را خسته نمی کرد.
📎بہ دلـمـ لڪ زده
با خنـده ے تو جـاݩ بدهمـ
طـرح لبـخند تـو
پایاݩ پریشانـے هاست
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۶۷/۱۱/۱۳ تهران
●شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ عراق
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═🌸دب🌸
#خاطرات_شهید
●برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان میخواهیم. دختر میخواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« میروم پس میدهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] میگفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار میشود... میگفتی زن پاسدار شدن، خیلی سختتر از پاسدار شدن است».
●یک بار گفت:« میآیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .» گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
📎قائممقام لشگر ۳۱ عاشورا
#سردارجاویدالاثر_حمید_باکری🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۹/۱ ارومیه
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ عملیات خیبر
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═🌸دب🌸
#خاطرات_شهید
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
| نمےدانم این شهیـد را
چگونه مےشود توصیف ڪرد
گاهے عارفـ ، گاهی فیلسوفــ
گاهی دانشمند، گاهے فرمانـده
گـــاهی عاشــــق ...
ولــے هر ڪہ بـود،
دیگر ماننـدش نخواهد آمد | ...
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
●شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═🌸دب🌸
#خاطرات_شهید
🌹وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر،
#علی_خلیلی را گرامی می داریم.
🕊شادی روح بلندش صلوات
.
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat🌹/2711552203Cf097dc164f🌹
⚫️دب⚫️
#خاطرات_شهید
●سعید تیربارچی بود. شهید زهره وند که همشهری مان بود همزمان با برادرم به شهادت رسید. سعید چون تیربارچی بود نمی توانستند او را بزنند. همرزمانش می گفتند تک تیراندازها تند و تند به طرفش شلیک می کردند. فرماندهشان تعریف می کرد ظهر که عملیات شروع شد، تا شب وهابی ها به طرف ما خمپاره شلیک می کردند. موقع اذان که شد سعید گفت حاجی بیا نمازمان را نوبتی بخوانیم.
●فرمانده شان می گفت به خودمان گفتیم این جوان 24 ساله وسط آتش جنگ فکر نماز است. آخر آتش زیاد بود. نماز را نوبتی خواندیم. فرمانده اش می گفت از نحوه دقیق شهادت برادرم اطلاع نداریم اما همرزمش میگفت سعید 200 متر از ما جلوتر بود. همان جا به شهادت رسید و پیکرش مدتی در منطقه ماند و بعد از آزادسازی آن منطقه پیکرش را برای ما آوردند. سعید که شهید شد ما سه ماه خبری از او نداشتیم.
● یک شب خواب دیدم جمعیت زیادی به سمت بهشت زهرا می روند. سعید روی دوش جمعیت بود. تیشرت مشکی تنش بود و یا زهرا روی آن نوشته شده بود. به من گفت به خدا من می آیم و با وعده ای که در خواب به من داده بود بعد از سه ماه پیکرش برگشت.
#شهید #سعید_مسلمی
.
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat🌹/2711552203Cf097dc164f🌹
⚫️دب⚫️
#خاطرات_شهید
🔹اخلاق خوب، نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و محبت به خانواده از خصوصیات او بود. کلاس اخلاق هم میرفت و وقتی میآمد خانه اگر نماز شبش قضا میشد یا نمازش را خیلی با صفای دل نمیخواند، میگفت: خانم اگر من کاری کردم یا فلان جا عصبانی شدم من را ببخشید.
🔸یا به بچهها میگفت که اگر من این اشتباه را کردم و سرتان داد زدم من را ببخشید. میگفت: "طلب بخشش و گذشت کردن باعث میشود خدا به ما نگاه ویژهای بیندازد تا مطمئنا بهتر بتوانیم خدا را بشناسیم. "
#شهید_ابراهیم_عشریه🌷
#سالروز_شهادت.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات_شهید
حاج احمدمتوسلیان و غلامرضا از بدو آشنایی در سپاه منطقه ۶ تهران دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان پاوه در دی ماه ۱۳۵۸ حاج احمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا قربانی مطلق نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ، که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ، صادر شد و حاج احمد فرماندهی عملیات سپاه «پاوه» را پذیرفت...
غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت ،زمانی که احتیاج به سخنرانی ،مذاکره ،بحث و یا از این قبیل کارها بود ، برادر احمد او را میفرستاد .هر وقت از غلامرضا علت این امر را میپرسیدم ،بلند میخندید و میگفت : من چهره دیپلمات حاج احمد هستم .
#سردارشهید_غلامرضا_قربانی_مطلق🌷
#سالروز_شهادت🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat🌹/2711552203Cf097dc164f🌹
⚫️دب⚫️
#خاطرات_شهید
ماه رمضان ها امکان نداشت یک روز بیدار شوم و نبینم سحری را آماده کرده است. میگفت تو بخواب و استراحت کن، سحری بامن. امسال یک روزهایی وقت سحر حس میکنم که تکانم میدهد تا مبادا خواب بمانم.
من بهترین زندگی را با شعبان تجربه کردم. هیچ کمبودی با بودن او نداشتم. اگر او را ببینم میگویم چرا من را گذاشتی و رفتی! کاش کنارم میماندی و با هم شهید میشدیم..
آخرین دیدارمان در #معراج_شهدا بود. وقتی چهره اش را دیدم گفتم حاجی باعث سربلندی و افتخارمن شدی. دوست داشتم برای روزی که قدس فتح خواهد شد، بودی و میجنگیدی و آزادیش را میدیدی. این تمام حرف من بود بر سر پیکرش.
#شهید_حاج #شعبان_نصیری
راوی : #همسر_شهید
#سالروز_شهادت🌷🌹🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat🌹https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
⚫️دب⚫️
#خاطرات_شهید 🌷
داشتیم براے عملیات آماده مے شدیم #اذان_صبح گفتند، سریع آمدیم توے چادر تا نماز بخونیم و حرڪت ڪنیم منطقہ شناسایـے شده بود و بمباران شروع شد توے چادر مشغول نماز خواندن بودیم ڪہ دو سہ تا راڪت افتاد ڪنار چادر ما برادرے ڪہ درحال تشهد بود یڪهو بہ #سجده رفت وهمانطور ماند...
دیدم از ڪنار پیشانے اش رگہ خونے بیرون زد یاد ضربت خوردن حضرت علے(ع) افتادم این بچہ ها بہ آقاے خودشان اقتدا ڪردند حتے شهادتشان هم #علے_گونہ بود...
#نماز_اول_وقت✅ با ما همراه شوید...👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات_شهید
سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت. دکترها بعداز یک ماه بستری شدن گفتند:رضا فلج شده.کم کم فلج شدنش از پاها به بالا قلب رسیده و جانش را میگیرد.بعداز قطع امید پزشکان گفتم هیچکس مصیبت زده تر از حضرت زینب س نیست.نذرعمه سادات کردم.تارضاخوب شود برای خودشان.
یک روز درکمال ناباوری دیدم رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت.ان روز زینب کبری س پسرم را شفا داد وامروز رضا فدائی زینب س شد.
#شهید #رضا_کارگر_برزی
#سالروز_شهادت🌷🌹🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌 https://eitaa.com/joinchat🌹https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
⚫️دب⚫️